اوصاف الهی

image: 

چند پرسش درباره اوصاف الهی دارم:
الف. آیا تمامی اوصاف خداوند را می توان به ذات خداوند نسبت داد بدون آن که کثرتی در او راه یابد؛ یا این که فقط اوصاف ذاتی را به ذات نسبت می دهیم و اوصاف فعلی را به فعل؟ جایی خواندم که اوصاف فعلیه خدا مثل خالق و رازق و ... اوصاف فعل هستند و مجازا به خدا نسبت می دهیم؟ نظر شما چیست؟
ب. چطور این مطلب را با حدیث «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه» توضیح می دهید؟
ج. اوصاف سلبی خداوند را چگونه توضیح میدهید؟ مثل عاجز و جاهل؟
د. نظر شما درباره صفت اراده چه چیزی است؟ آیا از اوصاف ذات هست یا فعل؟

پاسخ به هر پرسش را مستقلا تقدیم خواهیم کرد:

پاسخ به پرسش الف: تعریف و تحقق اوصاف ذاتیه و فعلیه خداوند
اوصاف الهی از جهات مختلف به اقسام متنوعی تقسیم می شوند. از یک منظر اوصاف الهی را به ذاتی و فعلی تقسیم می کنند. در تعریف اوصاف ذاتی و فعلی گاهی گفته می شود که اوصاف ذاتی اوصافی هستند که اتصاف موصوف به آنها نیازمند تحقق موجود دیگر نیست؛ اما اوصاف فعلی اوصافی هستند که اتصاف موصوف به آنها نیازمند تحقق موجود دیگر است.
مثلا خداوند حیات دارد و زنده است بدون آن که برای اتصاف به این صفت نیازمند موجود دیگر باشد؛ اما خداوند خالق است و برای اتصاف به این صفت باید نخست موجود دیگری را محققا بیافریند تا متصف به خالقیت بشود.
بنابراین، معیار تمایز اوصاف ذاتی و فعلی در توقف یا عدم توقف اتصاف به تحقق موجود دیگر است. در صورت عدم توقف، صفت ذاتی است و در صورت عدم توقف صفت فعلی است.(1)
البته برخی از متفکران معیار تمایز اوصاف ذاتی و فعلی را در توقف یا عدم توقف اتصاف به فرض موجود دیگر دانسته اند. در این صورت اگر برای اتصاف موصوف به صفتی نیازمند فرض موجود دیگر شدیم، آن صفت فعلی است؛ یعنی لازم نیست نیازمند تحقق آن موجود دیگر باشیم بلکه همین که نیازمند فرض آن موجود دیگر هم باشیم، صفت مذکور صفت فعلی است.(2)
اشکالی که استاد فیاضی به این نظر دارند این است که اگر اوصاف ذاتی را چنین تعریف کنیم که اتصاف و انتزاعش نیازمند فرض موجود دیگر نباشد، در این صورت، اوصاف علم و قدرت نیز نباید اوصاف ذاتی باشند (چرا که اتصاف و انتزاع آنها متوقف است بر فرض موجود دیگر. مثلا در علم نیازمند فرض معلوم هستیم و یا در قدرت نیازمند فرض مقدور هستیم، اگرچه معلوم و مقدور متحقق نباشند) در حالی که همگان اوصاف علم و قدرت را اوصاف ذاتی می دانند(3).
اما بعد از تعریف اوصاف فعلی (همچون خالق و رازق)، به مساله تحقق آنها در خارج می پردازیم. به باور برخی از متفکران اوصاف فعلی نمی توانند اوصاف ذات خداوند باشند بلکه حقیقتا اوصاف فعل هستند ولی چون خداوند با فعلش رابطه علّی دارد، این اوصاف به او نسبت داده می شود. مثلا چون خداوند موجوداتی را می آفریند و به بیانی دارای خلق است، به او خالق گفته می شود. بنابراین، اگر این اوصاف را به خداوند نسبت می دهیم، نباید آن را عین ذات الهی بدانیم بلکه باید آن را خارج از ذات الهی و زائد بر آن بدانیم. به بیان دیگر، خالق دانستن خداوند به معنای این نیست که خداوند واجد وصف خالقیت است بلکه بدین معنا است که خداوند چون با مخلوقات رابطه دارد و دارای آنهاست، به او عرفا خالق گفته می شود.(4)
البته چنین سخنی قابل قبول نیست چرا که خالقیت یک کمال برای خداوند است و مانعی ندارد ذات الهی را واجدش بدانیم. در این صورت، خداوند خالق است نه فقط از این جهت که با مخلوقات رابطه علّی دارد بلکه از این جهت که حقیقتا واجد وصف خالقیت و ایجادگری است. به بیان دیگر، چون خداوند خالق است، دارای مخلوقات است؛ نه این که چون دارای مخلوقات است، پس خالق است!
البته ممکن است گفته شود که اگر خداوند حقیقتا متصف به اوصاف فعل باشد و این اوصاف عین ذات الهی باشد، پس در ذات الهی تکثر و تغییر راه دارد.
در پاسخ به این اشکال گفتنی است که همانطور که اوصاف ذاتی متکثر مستلزم تکثر در ذات الهی نمی شوند، اوصاف فعلی متکثر نیز مستلزم تکثر در ذات الهی نمی شوند. در واقع، تکثر اوصاف تکثر معانی است نه تکثر مصادیق. ممکن است یک مصداق بسیط باشد اما دارای معانی متعددی در عالم تحلیل عقلی باشد؛ یعنی عقل متوجه بشود که این مصداق بسیط مجمع تحقق تمامی معانی متکثری باشد که در ذهن متکثرند اما در خارج به یک وجود موجودند.
همچنین اوصاف فعلی مستلزم تغییر در ذات نمی شوند چرا که اوصاف فعلی چیزی به وجود خداوند اضافه یا از آن کم نمی کنند تا بود و نبودشان مستلزم تغییر در ذات الهی باشد. خداوند از این جهت که منشا ایجاد مخلوقات است، متصف به خالقیت می شود. در این صورت، خداوند حقیقتا به وصف خالقیت متصف می شود بدون آن که کمالی به او از طریق خالقیتش اضافه شود. خالقیت خداوند به معنای ایجاد کمال برای دیگران است نه کسب کمال برای خودش.(5)

پاسخ به پرسش ب: تفسیر حدیث «کمال الاخلاص نفی الصفات عنه»
در تفسیر این حدیث دو دیدگاه وجود دارد:
آنهایی که فقط صفات ذات را عین ذات می دانند ولی صفات فعل را خارج از ذات می دانند، معتقدند که نفی الصفات ناظر به صفات فعل است، یعنی کمال اخلاص این است که صفات فعل را خارج از ذات بدانیم چنانچه که چنین می دانیم.
اما آنهایی که معتقدند صفات ذات و فعل عین ذات هستند و به یک وجود موجودند ، معتقدند که منظور از این حدیث حقیقتا این است که در مرتبه واقع صفات را از خداوند نفی کنیم چنانچه که وقتی می گوییم همه این اوصاف به یک وجود موجودند منظورمان این است که در مرتبه واقع، حقیقتا اوصاف متکثر وجود مستقل از هم ندارند. به بیان دیگر در ظرف تحلیل عقلی است که ذات الهی دارای دو حیث صفت و موصوف می شود و صفات متکثر می یابد. اساسا تغایر صفات و موصوف در ظرف تحلیل عقلی است نه واقعیت خارجی. بنابراین خداوند در مرتبه واقع، عاری از صفات و تمایز وصف و موصوف است. همه این تمایز و کثرات مربوط به ظرف ذهن و تحلیل عقلی است.

پاسخ به پرسش ج: تعریف و تحقق خارجی اوصاف سلبی خداوند
اما در مورد اوصاف سلبی گفتنی است که اساسا این اوصاف، مفادشان سلب صفت از موصوف است. در این صورت، اساسا خداوند به آنها متصف نیست تا پرسیده شود که اتصاف خداوند به این اوصاف عین ذات است یا زائد بر ذات؟!

پاسخ به پرسش د: تعریف و تحقق خارجی صفت اراده
متفکران مسلمان برای اراده معانی مختلفی ذکر کرده اند. همگی اتفاق نظر دارند که اراده انسانی با خصوصیات انسانی (که کیفیت نفسانی است و بعد از شوق و علم پدید می آید و ممکن است به وقوع فعل بینجامد یا نینجامد) در مورد خداوند صادق نیست. اما در این که اراده الهی به چه معنا است و این که آیا از صفات ذاتیه است یا فعلیه، اختلاف نظر دارند:
1. برخی از آنها اراده را به معنای همان علم به نظام احسن دانسته اند که عین فعل است. علم به چیزی همان ایجاد آن چیز است. شبیه به تصور اسب بالداری که من دارم. همین که به آن علم می یابم آن را ایجاد کرده ام. علم من به این تصور خیالی همان ایجاد اوست.
در این صورت، اراده را از صفات ذاتیه می دانند چرا که متوقف بر وجود چیز دیگر نیست بلکه از منظر تحلیلی، اراده قبل از وقوع فعل است و مقدم بر آن است.
2. اما برخی دیگر از متفکران، اراده الهی را به معنای حب و رضایت به چیزی دانسته اند؛ یعنی همین که از خداوند فعلی صادر می شود که ملائم با ذات الهی است و برآمده از آن است و خداوند به آن رضایت دارد، پس فعل الهی از روی اراده است.
در این صورت نیز اراده از صفات ذاتیه است چرا که از منظرتحلیلی مقدم بر فعل است.
3. اما برخی از متفکران برای اراده معنای دیگری ذکر کرده اند که در زمره صفات فعلی است. علامه طباطبائی اراده را منتزع از فعل می داند و استاد مصباح آن را منتزع از رابطه میان فاعلیت رضایتمندانه خداوند و فعلش می داند.
4. آنچه به نظر می رسد این است که اگر قرار باشد اراده را بر خداوند صادق بدانیم، و نخواهیم معنای اراده را مچاله کنیم و آن را به علم و حب و قدرت و ... تحویل ببریم، در این صورت، اراده به معنای تصمیم بر انجام یا ترک کاری، باید از صفات فعل باشد؛ چنانچه در مورد انسان چنین است چرا که اراده از منظر تحلیلی علت وقوع فعل است و لزوما به تحقق فعل می انجامد. آیات قرآن -از جمله آیه 82 سوره مبارکه یس- نیز گویای این است که اراده الهی مقدم بر فعل و علتش است و لزوما به فعل می انجامد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» فرمان او چنين است كه هر گاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى‏ گويد: «موجود باش»، آن نيز بى ‏درنگ موجود مى ‏شود.
کوتاه سخن این که: اگر اراده از اموری باشد که مختص انسان باشد (چنانچه که جسم از کمالات مختص انسان و مخلوقات است و متضمن محدودیت است و بر خداوند صدق نمی یابد) پس اراده بر خداوند صادق نیست تا از فعلیه و ذاتیه بودنش سخن بگوییم.
اما اگر اراده از اموری باشد که مختص انسان نیست و کمال مشترک است؛ در این صورت، خداوند که کمال بی انتها است نیز باید واجدش باشد. همانطور که عرض شد می شود صفات ذاتی و فعلی را صفات خود ذات دانست بدون آن که کثرتی در ذات راه یابد. کثرات مربوط به تحلیل عقلی ذات الهی در موطن ذهن ما است که آنها را متمایز از همدیگر در نظر می گیریم و بر همدیگر حمل می کنیم. فعلی یا ذاتی دانستن صفت به معنای این نیست که یک صفت صفت ذات است و صفت دیگر صفت فعل است؛ بلکه منظور این است که همه آنها صفت ذاتند؛ نهایتا یکی متوقف بر فعل است و دیگری متوقف بر فعل نیست.(6)

پی نوشت ها:
1. طباطبائی، محمدحسین، نهایه الحکمه، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، تعلیقه استاد فیاضی، ج4، ص1111.
2. همان.
3. همان.
4. همان، ج4، صص1121-1123.
5. نبویان، سید محمدمهدی، جستارهایی در فلسفه اسلامی، انتشارات حکمت اسلامی، صص 521-532.
6. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، انتشارات دفتر تبلیغات، درس 67؛ طباطبائی، محمدحسین، نهایه الحکمه با تعلیقه استاد فیاضی، انتشارات موسسه امام خمینی، ج4، صص 1151-1161.

 

http://www.askquran.ir/showthread.php?t=60963&p=900558&viewfull=1#post900558

موضوع: