فایده علم فلسفه
آیا فلسفه می تواند هیچ امر و مسئله جزئی ای را حل کند و در شناخت آن به انسان کمک کند؟ یا فقط تعمیق می کند و نمک میپاشد؟
فایده فلسفه، بخصوص در مورد مسائل ناظر به ایدئولوژی، از جمله مسائلی است که از دیرباز اذهان اندیشمندان را به خود مشغول داشته بود. به تناسب پاسخی که به این سوال داده می شد، افراد در صف موافقان و مخالفان آن قرار می گرفتند.این سوال گاه ناظر به فایده و جایگاه کلی فلسفه مطرح می شود و گاه ناظر به فایده و نقش آن در الاهیات. جنبه اول چندان حساسیتی ایجاد نمی کند و بیشتر یک بحث علمی و معرفت شناسی به صورت عامش می شود. اما جنبه دوم است که همچنان دغدغه افرادی بوده و هست. در مورد فایده و کارکرد فلسفه، مطالب زیاد گفته شده است، اما در این بحث و ناظر به ارتباطش با الاهیات، یکی دو کارکرد بسیار حیاتی است. کارکرد اول فلسفه که اتفاقا در تمام موارد نیز جریان دارد، کارکرد تدقیق در مباحث و مسائل است. کارکرد دوم فلسفه، ایفای نقش در تبیین و اثبات یا ابطال مباحث کلان و اصولی الاهیاتی و متافیزیکی است. کارکرد سوم آن، که نتیجه کارکرد اول نیز هست، ابطال و نقد برخی عقائد و اصول کلی در هر آئین و مرام ومسلک است. اما کارکرد اول: فلسفه به ما می آموزد که چطور در مباحث الاهیاتی به طور خاص و متافیزیکی به طور عام، دقت داشته باشیم و از عوام گرائی پرهیز داشته باشیم. کسی که به معنای واقعی کلمه به فلسفه و تفکر فلسفی پایبند باشد، در هنگام بحث و بررسی اش، تابع و پیرو هیچ شخصی نیست و در استدلالش اعتقادات و باورهایش را دخیل نمی کند. البته پر واضح است که پیش زمینه فکری و اجتماعی در ایجاد مسئله تاثیر زیادی دارد ولی آنچه مهم است آن است که در تبیین و استدلال این پیش زمینه ها نباید نقش داشته باشد همانطور که در نقد عقلانی آرای دیگران پیش زمینه فکری نباید نقش ایفا کند.هنگام استدلال و تبیین، انچه کلیدی و کاراست، استدلال عقلی است که از مواد یقینی و نیز صورت های معتبر بهره می برد. اما کارکرد دوم : مباحث دینی بردو دسته کلی تقسیم می شود. برخی از مباحث درزمره اصول و ستون های دین است که به نام اصول دین معروفند. و برخی دیگر در این دسته قرار نمی گیرد که شامل فروع اعتقادی، فروع دین و اخلاقیات جزئی معروفند. دسته اول از جمله مباحثی است که تبیین و اثبات آنها تنها از طریق استدلال عقلی و کمک گرفتن از فلسفه ممکن است ولاغیر. اما کارکرد سوم: همه آئین ها و مرام هایی که در بین بشریت وجود داشته و دارند، قطعا یک سری آموزه ها و عقائد را برای خود دارند. این آموزه ها، همانطور که گفته شد بر دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می شود. آموزه های فرعی، عموما جزئی(حقیقی یا اضافی) هستند و با استدلال عقلی و تبیین عقلانی قابل اثبات و ابطال نیستند. ولی آموزه های اصلی هر ائین و مرام و مسلک قاعدتا باید از طریق عقلی و به صورت بیرونی و پیشینی اثبات شده باشند. به همین جهت در هر دین و مرامی می توان با استدلال عقلی و مدد گرفتن از فلسفه از اموزه های باطل نسبت به این اموزه ها قضاوت کرد و صحیح را از سقیم تشخیص داد. باتوجه به این مسئله مشخص می شود که فلسفه کارکردهای مهمی دارد که بدون آن رسیدن به این نتایج، یا ممکن نیست یا بسیار سخت است. اما در مورد این که فلسفه مشکلی را حل می کند یا نمک بر زخم ما می ریزد؛ اگر در حیطه کارکرد فلسفه از آن انتظار داشته باشیم، بله فلسفه چیزهای مهمی رادر زندگی بشریت اثبات می کند. اموری که برای تمام بشریت مهم بوده و هست. اموری ناظر به مبدأ و معاد او. این که خداوندی او را ایجاد کرده؛ این که او همواره به این خداوند وابسته است و لحظه ای استقلال از او ندارد؛ این که آفرینش این انسان هدفمند است؛ این که معادی وجود دارد؛ و... اینها مباحثی است که با مدد گرفتن از مباحث فلسفی و استدلال عقلی اثبات می شود.
http://http://www.askquran.ir/showthread.php?t=58808&p=887643&viewfull=1#post88