ادیان غیر آسمانی
در ادیان غیر آسمانی که منشا غیر الهی داشته به آنها ادیان بشری گفته میشود نیز گزاره های اخلاقی بسیاری وجود داشته، و برخی مفاهیمشان به ادیان الهی نزدیک است. آیا واقعا منشأ این ادیان خدا نیست؟ اگر این طور باشد ممکن است کسی بگوید از کجا معلوم ادیان اسلام مسیحیت یهودیت هم بشری نباشند؟
برای پاسخ به این سوال باید به دو نکته توجه بفرمایید: نکته اول: ملاک الهی و غیر الهی بودن یک دین گزاره های اخلاقی نیست، بلکه پذیرش خود «اله» است، دینی که به وجود خدای شخصی معتقد نیست و آن را باور ندارد نمی توان دین الهی نامید، اگرچه گزاره های اخلاقی خوب و قابل دفاعی داشته باشد. و همچنین ممکن است یک دین، دین الهی و آسمانی باشد اما برخی گزاره های آن به خاطر تحریف و تغییر قابل دفاع نباشد. این ها نقشی در الهی بودن یا نبودن یک دین ندارد. پس ابتدا باید به ملاک الهی و غیر الهی توجه داشت، آنچه که موجب میشود ما ادیان مسیحیت و یهود را علی رغم تحریف هایشان ادیان آسمانی دانسته، و ادیان بودا و مانند آن را غیر آسمانی بدانیم چند چیز است از جمله: اول: مسیحیت و یهود وجود خداوند شخصی را مسلّم دانسته و معتقد به توحید هستند، اگرچه در تحلیل آن ناتوان بوده و برخی اعتقادات منحرفانه دارند، اما همین پذیرش خدای یگانه در ادیانی چون بودیسم و هندوئیسم و مانند آن وجود ندارد. دوم: اینکه یهود و مسیحیت ادیان الهی هستند که تعالیم ایشان از جانب خداوند آمده و پیامبرانی به نام موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) داشته اند قطعی و مسلّم است، حتی اگر گزاره های تاریخی در این مسئله تردید داشته باشند، قرآن کریم با قاطعیت این مسئله را تأیید می کند، روایات این دو پیامبر را از پیامبران الوالعزم میداند، و سیره پیامبر(صلی الله و علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) بر آن شهادت می دهد. پس در الهی بودن آنها تردیدی نمی ماند. یعنی در متون هر کدام از ادیان آسمانی سخن از انبیاء پیشین نیز آمده است، در قرآن ما سخن از آمدن پیامبرانی به نام موسی، عیسی، ابراهیم، نوح(علیهم السلام) آمده است، اما سخنی از بودا نیست؛ در متون دینی مسیحیت و یهود هم همینطور؛ اما هیچ کدام از این متون از بودا و مانند آن سخنی به میان نیاورده اند. نکته دوم: علی رغم آنچه که اشاره شد سوال شما سوال خیلی خوبی است، و به نکته خیلی دقیقی در خصوص این ارتباط ادیان الهی و غیر الهی اشاره دارد؛ باید عرض کنم اتفاقا این ادیان غیر الهی هم به معنایی منشأ الهی دارند، منتهی نه به این معنا که بنیانگذار آنها یک پیامبر بوده است، بلکه به این معنا که از تعالیم انبیا استفاده کرده اند. قرآن کریم صراحتا می فرماید: «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذير»؛ و هیچ امتی در گذشته نبوده مگر آنکه انذاركننده اى داشته است.(1) بنابراین قطعا پیش از این ادیان، پیامبرانی بوده اند که تعالیم الهی داشته اند و این تعالیم به ادیان بشری پس از آنها سرایت کرده است، به همین خاطر ما در ادیان غیر الهی رگه های پررنگی از تعالیم ادیان الهی می بینیم. مثلا اعتقاد به آمدن یک منجی و نجات مردم و اینکه جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد در تمامی ادیان الهی و غیر الهی وجود دارد، حتی در ادیان بومی نیز وجود دارد. یا مثلا عرفان در منابع اصیل هندوئیسم که از آن به اوپانیشادها تعبیر میشود آنچنان به عرفان اسلامی نزدیک است که برخی از ناآگاهان عرفان اسلامی را متاثر از عرفان هندوئیسم دانسته اند! نمونه دیگر در مورد دلبستگی به ظواهر مادی است، مثلا در آیین جینسیم یکی از ادیان هندی آمده است که انسان مرکب از دو چیز یکی جیوا(جاندار و زنده) و دیگری آجیوا(غیر جاندار) است؛ هر موجود زنده یا جیوا به صورت روح یا روان، به همراه یک اَجیوا است(ترکیب روح و جسم) که این همراهی مانع دستیابی و حصول جیوا به سرشت واقعی خویش است که جاودانه و کامل است.(2) اگر روح بتواند از درون خویش تمام موانعی که بر سر راهش است را بردارد به طور فطری میتواند به معرفت نامتناهی، قدرت نامتناهی، و سعادت نامتناهی دست یابد.(3) تنها یک راه وجود دارد که از آن طریق جیوا میتواند از قید و بند این پیوند و ارتباط خلاص شود و آن تبعیت از یک زندگی زاهدانه و دوری از زرق و برق زندگی دنیوی است.(4) خب حالا شما ببینید آیا این تعالیم که در یک دین غیر الهی وجود دارد می تواند نشأت گرفته از تعالیم انبیا نباشد؟ خصوصا اینکه قرآن تصریح کرده است که همه اقوام روزی پیامبرانی داشته اند. یا مثلا تعالیم آیین حنیف ابراهیم(علیه السلام) که در میان مشرکین زمان پیامبر(صلی الله علیه و آله) می بینیم که «الله» را به عنوان خالق هستی قبول دارند، ملائکه را قبول دارند، طواف می کنند و...، یعنی اینها از آیین حنیف ابراهیم(علیه السلام) در میان ایشان باقی مانده است اما به مرور زمان دچار تحریف و تغییر شده و تعالیم مشرکانه با آن آمیخته شده است. بنابراین از آنجا که تمامی امت های روی زمین پیامبرانی الهی داشته اند، تعالیم الهی در میان آنها رواج داشته است، اما همانطور که می بینیم مسیحیت و یهود و مانند آن بعد از انبیاءشان دچار تحریف و تغییر شدند، اما این تغییرات در برخی مناطق عمیق تر بوده و نامی از آن دین نمانده اگرچه رگه هایی از آن تعالیم همچنان در ادیان بشری پس از آن باقی می ماند.
پی نوشت ها:
1. فاطر: 24/35.
2. جان.ر هینلز، راهنمای ادیان زنده جهان، موسسه بوستان کتاب، قم، چاپ سوم، 1387ش، ج1، ص661.
3. ساتیش چاندرا چاترجی و درندراموهان داتا، معرفی مکتبهای فلسفی هند، ترجمه فرناز ناظر زاده کرمانی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، چاپ اول، 1384ش، ص242.
4. راهنمای ادیان زنده، ج1، صص661 و663؛ معرفی مکتبهای فلسفی هند، ص200.
http://http://www.askquran.ir/showthread.php?t=60627&p=893936&viewfull=1#post89