امام صادق(ع) و شاگردان غیر شیعی
مگر نباید در برابر مخالفین تقیه کرد و نیز علوم و معارف را از ایشان پنهان داشت تا محتاج گردند و معترف!؟ پس چرا امام صادق(علیه السلام) شاگردان غیر شیعی داشت؟
برای پاسخ به این سوال باید چهار نکته عرض کنم: نکته اول: امام فیض عام الهی اصلا ائمه(علیهم السلام) هم چون انبیاء آمده اند که مردم گمراه و جاهل را از حقائق آگاه نموده و به مسیر درست بیاورند، اگر قرار بود فضل علمی شان را فقط برای پیروان خویش به کار ببندند، هیچ پیامبی نمی بایست تبلیغ می کرد و مشرکین را از توحید و نبوت و حقائق آسمانی آگاه می کرد، اما می بینیم که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) آیات قرآن را حتی بر مشرکین می خواند و ایشان را به اسلام فرا می خواند. پس امام فیض الهی است که شامل حال تمامی مردم بلکه کائنات میشود، و نور او به هر کسی میرسد، منتهی هر چه که شخص به او نزدیک تر باشد این فیض عمیق تر، و این علوم خاص تر و ویژه تر خواهد بود که از امام دریافت می کند. یعنی هرگز علوم خاص را به همه شاگردان نمی گفته اند و حتی گاهی برخی را از جستجوی برخی سوالات نهی می کرده اند، اما در مقابل، خواص را از این علوم ویژه آگاه می کرده اند و توصیه میکردند که نامحرمان از این علوم آگاه نشوند. بنابراین روشن میشود که امام صادق(سلام الله علیه) شاگردان بسیاری در علوم مختلف داشته اند و اصلا یک راه جذب ایشان به مسیر حق همین بوده است؛ اما هرگز آنچه را که به یاران نزدیک و خواصّ خویش میگفته اند در جلسات عمومی درس خویش به زبان نمی آورده اند. نکته دوم: اعتبار بخشی به جایگاه شیعه و فقه شیعی اگرچه جایگاه امامان شیعه در نگاه ما مسلّم است، اما باید این برتری علمی در میان مذاهب هم آشکار شود، تا بدانند مذهب فقهی شیعه از چه مبنای محکم و چه مرجعیت علمی معصومانه ای نشأت گرفته است. امروز اینکه به فقه شیعه می گویند فقه جعفری و این مایه مباهات ما بوده و حتی دیگران هم آن را دست کم نمیگیرند به این خاطر است که جایگاه علمی امام صادق(سلام الله علیه) در نگاه سایر مذاهب اسلامی هم اثبات شده است و همین شاگرد پروری و جلوه فضل علمی امام صادق(سلام الله علیه) موجب چنین نگاهی فرا مذهبی شده است، برای اینکه بدانید امام صادق(سلام الله علیه) چه غوغایی به پا کرده است من فقط به یک جمله مالک بن انس پیشوای مذهب مالکی در مورد آن حضرت اشاره می کنم که می گوید: «مدتی نزد جعفر بن محمد(سلام الله علیه) رفت و آمد می کردم، او را همواره در یکی از این سه حالت دیدم: یا نماز می خواند، یا روزه بود، و یا قرآن تلاوت میکرد؛ و هرگز او را ندیدم که بدون وضو حدیث نقل کند. در علم و عبادت و پرهیزگاری برتر از جعفر بن محمد هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است»(1) نکته سوم: حرکت سیاسی حکومت ها همواره برای توجیه رفتار و جنایات خودشان نیازمند تئوری پردازی بوده اند و برای تحقق این منظور از علمای درباری استفاده می کرده اند و به مباحثی چون جبر که برایشان مفید بود دامن میزده اند، لذا لازم بود که امام(علیه السلام) در یک حرکت فوق شیعی و فرا مذهبی این ابزار را از دست حکّام بگیرد. یعنی تربیت شاگرد از میان تمام مذاهب در حقیقت یک رفتار معترضانه و یک فعالیت سیاسی بر علیه حکومت بود، امام(علیه السلام) با این حرکت دست حکومت را از توجیهات کلامی و علمی و فقهی و تفسیری کوتاه کرده، و پایه های تئوری حکومت را نقد می کرده اند، آن هم نه نقدی شیعی، بلکه از نگاه تمامی مذاهب اسلامی و این کار بسیار ارزشمندی بود(2) و همین حرکت ها موجب شد تا حکومت نتواند وجود امام را تحمل کند! نکته چهارم: تقیه در موارد خاص است که مصلحتی مهم تر از جان امام در میان نباشد، وگرنه اگر بقای اسلام در گرو ورود امام به قتلگاه و به اسارت رفتن اهل بیتش باشد جای تقیه نیست! اگر امام شیعیان هم شیعه بودن خودش را مخفی کند که دیگر فاتحه تشیّع خوانده است!! بنابراین تدریس امام(علیه السلام) ضرورت داشت. علاوه بر اینکه با توجه به تازه روی کار آمدن حکومت عباسیان و فضای فراهم شده این تبین معارف ها در کوتاه مدت جان امام را تهدید نمی کرد، لذا امام در جوانی به شهادت نرسیدند، اما درختی را کاشتند که تا دنیا دنیاست ثمر خواهد داد، و شعله ای را روشن کردند که هرگز خاموش نخواهد شد.
پی نوشت ها:
1. حیدر، اسد، الامام الصادق(ع) و المذاهب الاربعه، ج1، ص53 به نقل از پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، موسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ دوازدهم، 1380ش، ص351.
2. ر.ک: سیره پیشوایان، ص366 الی 369.
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=60133&p=887293&viewfull=1#post88