ولادت و مرگ ملائکه
تولد و مرگ ملائکه هم وجود دارد؟ چه موقع و چگونه متولد می شوند؟ جایی خواندم از قطراتی که جبرئیل امین (علیه السلام) از خود می پراند بوجود می آیند! هدف از ولادت و مرگ ملائکه چه چیزی است؟ اگر هدف از مرگ و ولادت ملائکه امتحان آنها نیست، پس چرا خداوند آنها را آفرید؟ برای عبادت؟ مگر خداوند به عبادت ما و ملائکه نیاز دارد؟
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم: 1. درباره تولد ملائکه، باید به این نکته اشاره کرد که: اگر منظور از تولد، تولد به شیوه انسانی و حیوانی است، باید گفت که ملائکه عمدتا مجردند و در چارچوب قواعد مادی نمی باشند و برای تولد آنها نیازی به آمیزش و نطفه و غیره نیست. اما اگر منظور از تولد، حدوث و پیدایش آنها است در این صورت، باید به چند نکته توجه کرد: اولا مسلما ملائکه موجودات حادثند و به امر الهی موجود گشته اند؛ ثانیا نحوه حدوث آنها متفاوت از نحوه حدوث امور مادی است و تدریجی و زمانبر نیست. این که دقیقا چگونه آنها موجود می شوند، خارج از محدوده علم ما است. 2. اما روایتی درباره پیدایش ملائکه از طریق قطرات جبرئیل، در منابع نیافتیم. بر فرض وجود این روایت، باید آن را سندا مورد بررسی قرار داد. حتی اگر وجود و سند روایی آن مقبول باشد، باید به این نکته توجه داشته باشیم که توصیفات دینی از امور غیرمجرد، گاهی تمثیلی است، چرا که از سویی امور مجرد از سنخ دیگری هستند و محسوس نمی باشند و از سوی دیگر، مردم نیز در درک غیرمحسوسات ضعیف هستند؛ از این رو، چاره ای نمی ماند جز این که برای توصیف امور مجرد از بیانات تمثیلی استفاده کرد. برای نمونه، علامه طباطبائی، در تفسیر آیه یک سوره مبارکه فاطر(1) -که فرشتگان را موجودات بالدار معرفی می کند- می نویسند: «وجود فرشتگان نيز مجهز به چيزى است كه مى توانند با آن كارى را بكنند كه پرندگان آن كار را با بال خود انجام مى دهند، يعنى ملائكه هم مجهز به چيزى هستند كه با آن از آسمان به زمين و از زمين به آسمان مى روند، و از جايى به جاى ديگر كه مامور باشند مى روند، قرآن نام آن چيز را" جناح" (بال) گذاشته، و اين نامگذارى مستلزم آن نيست كه بگوييم ملائكه دو بال نظير بال پرندگان دارند، كه پوشيده از پر است، چون صرف اطلاق لفظ مستلزم آن جناح، نيست، هم چنان كه الفاظ ديگرى نظير جناح نيز مستلزم معانى معهود نمى باشد مثلا، وقتى كلمه عرش و كرسى و لوح و قلم و امثال آن را در باره خداى تعالى اطلاق مى كنيم، نمى گوييم عرش آنها و كرسى و لوح و قلمش نظير كرسى و لوح و قلم ماست، بله اين مقدار را از لفظ جناح مى فهميم كه: نتيجه اى را كه پرندگان از بال هاى خود مى گيرند، ملائكه هم آن نتيجه را مى گيرند، و اما اينكه چطور آن نتيجه را مى گيرند از لفظ جناح نمى توان به دست آورد».(2) 3. اما درباره مرگ ملائکه نیز گفتنی است که: اگر منظور از مرگ ملائکه جدا شدن نفوس آنها از ابدان مادی است، در این صورت، چنین چیزی بر ملائکه صدق نمی یابد چرا که آنها عمدتا دارای بدن مادی نیستند. به همین جهت، علامه طباطبائی، در تفسیر آیه 68 سوره مبارکه زمر، ملائکه را مشمول استثناء از مرگ می داند: «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فيهِ أُخْرى فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ»؛ و در صور دميده مى شود، پس همه كسانى كه در آسمانها و زمينند مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد؛ سپس بار ديگر در«صور» دميده مى شود، ناگهان همگى به پا مىخيزند و در انتظار(حساب و جزا) هستند.(3) علامه در توضیح آیه می نویسد که «مرگ عبارت است از جدايى روح از جسد، و اين تنها در جانداران داراى جسد تصور دارد، و اما ارواح نمى ميرند، و منظور از استثنا ايشانند، و در اين صورت استثناى مزبور منقطع نيست، بلكه متصل است، چون ارواح هم در بين" مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ" هستند. مؤيد اين وجه بعضى از رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (علیهم السلام) رسيده است».(4) اما اگر منظور از مرگ ملائکه، چیز دیگری همچون بیهوشی و ناتوانی از انجام کار و نوعی بازگشت به خداوند باشد، در این صورت، ملائکه نیز می میرند چنانچه که به تعبیر قرآنی هر موجودی روزی می میرد: «كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنا تُرْجَعُونَ»(5)؛ هر موجودی مرگ را مىچشد، سپس شما را بسوى ما باز مى گردانند.(6) صدرالمتالهین درباره مرگ ملائکه می نویسد: «در خبر صحیح آمده است که خداوند تمامی موجودات، حتی فرشتگان و ملک الموت (عزرائیل) را نیز می میراند. آن گاه برای فصل و قضاوت بین موجودات آنها را باز می گرداند و هر یک در منازل و مقام خود در بهشت فرود می آیند، البته گمان نشود میراندنی که در خبر مذکور آمده از نوع نابودی و تباهی است، بلکه از نوع ایجاد و تکمیل است. زیرا شأن انتقال از عالمی به عالمی برتر، ایجاد و استکمال است و آن نسبت به نشئه نخستین مرگ است و نسبت به نشئه دیگر حیات».(7) 4. کوتاه سخن این که مرگ و ولادت ملائکه به معنای متعارف نیست یعنی نمی توان برای آنها همان مرگ و ولادت طبیعی در عالم ماده را در نظر گرفت. از این رو، اگر در آیه و روایتی برای ملائکه ولادت و مرگ در نظر می گیرند، به معنای حدوث و رجوع به حق است. 5. مطلب بعدی این که هدف از ولادت و مرگ ملائکه، امتحان نمودن و حسابرسی از اعمال آنها نیست؛ چرا که مستفاد از متون دینی این است که ملائکه عمدتا موجودات کاملی هستند که هر یک از آنها مامور به انجام کاری هستند و در انجام آن امور هیچ گاه تخطی نمی کنند: «... ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ»؛ ...آتشى كه فرشتگانى بر آن گمارده شده كه خشن و سختگيرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمى كنند و آنچه را فرمان داده شده اند(به طور كامل) اجرا مى نمايند.(8) به همین جهت، خداوند ملائکه را با عنوان «عِبادٌ مُكْرَمُونَ» یاد می کند: «وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ»؛ آنها گفتند: خداوند رحمان فرزندى براى خود انتخاب كرده است! او منزه است(از اين عيب و نقص)؛ آنها[ فرشتگان] بندگان شايسته اويند.(9) در کلمات امیر المومنین (علیه السلام) نیز ملائکه چنین توصیف شده اند که: «... آنها از همه آفريدگان نسبت به تو آگاه ترند، و بيشتر از همه نسبت به تو بيمناكند، و به تو نزديك ترند. آنها با مقام و مرتبتى كه دارند، و از ارزشى كه در نزد تو برخوردارند، و آنگونه كه تو را دوست دارند، فراوان تو را اطاعت مى كنند كه اندك غفلتى در فرمان تو ندارند. اگر آنچه بر آنان پوشيده است بدانند، همه كارهاى خود را كوچك و ناچيز مى شمارند، و بر خويش ايراد مى گيرند، و مى دانند آنگونه كه بايد، تو را عبادت نكرده اند، و آن چنان كه سزاوار توست فرمانبردار نبودند.»(10) بنابراین، آن طور که از متون دینی بدست آورده ایم: هدف از خلقت ملائکه، امتحان کردن آنها نیست و بر همین اساس، هدف از مرگ آنها نیز حسابرسی آنها نیست. 6. در این صورت چرا آنها خداوند را می پرستند؟ آیا به خاطر نیازمندی خداوند به عبادت ملائکه است که خداوند ملائکه را آفرید؟ با استناد به متون دینی، روشن می شود که خداوند از تمامی موجودات بی نیاز است و همه موجودات به خداوند نیازمندند: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛ اى مردم شما(همگى) نيازمند به خدائيد؛ تنها خداوند است كه بىنياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است.(11) خداوند موجودی کامل و عالم و قادر و خیرخواه و حکیم است و جز خیر انجام نمی خواهد و انجام نمی دهد. از این منظر، خداوند هیچ نقصی ندارد تا برای جبرانش کاری را انجام دهد؛ از این رو، خالقیت خداوند نه به خاطر رفع نیاز خودش بلکه لازمه ذات کامل الهی است؛ یعنی چون خداوند کامل است و نقصی ندارد و جز خیر نمی خواهد، از خیرخواهی دریغ نمی ورزد و هر موجودی که شایستگی وجود و کمال وجودی داشته باشد را ایجاد می کند. بنابراین، من و شما و جهان پیرامونی و بهشت و جهنم، از این جهت خلق شده ایم که می توانستیم موجود گردیم و خداوند نیز به این امر آگاهی داشت و چون کامل و خیرخواه بوده و قادر به خلق ما بوده، ما را خلق کرده است.(12) بنابراین، روشن شد که چرا خداوندی که بی نیاز مطلق است ما را آفرید. 7. اگر خداوند بی نیاز است پس چرا ما و ملائکه را به عبادت فرا می خواند؟ روشن است که در محاورات عرفی میان انسان ها، امر کردن به معنای طلب کردن است؛ در این صورت، اگر خداوند به ما امر می کند، در واقع، چیزی از ما می خواهد و طلب می کند. اما آیا واقعا طلب کردن خداوند از مخلوقاتش، به معنای نیازمندی او به مخلوقات است؟ برای پاسخ به این پرسش گفتنی است که اساسا امر کردن به چیزی، به معنای طلب کردن آن چیز از دیگری است؛ اما باید دانست که طلب کردن چیزی از دیگری لزوما به معنای این نیست که من به عنوان آمر و طالبِ تحققِ آن چیز، به آن چیز نیازمندم؛ بلکه کاملا ممکن است که من تحقق چیزی را از دیگری طلب کنم که اساسا نفعش به من نمی رسد بلکه به خود شخص مامور یا اشخاص دیگر می رسد. مثلا اوامر والدین نسبت به کودک در موارد زیادی از این نوع هستند که نفعشان به کودک می رسد؛ مثلا این که کودک باید مسواک بزند یا خوب درس بخواند و غیره. در همه این موارد، اولا و بالذات، منافع کودک لحاظ شده است. بنابراین، هر طلب کردنی به معنای نیازمندی به آن مطلوب برای خود آمر نیست. آیات قرآنی نیز گواه بر همین امر هستند که اگر خداوند به بندگانش امر می کند و از آنها عبادت را طلب می کند، بدین خاطر نیست که نیازی به آنها داشته باشد بلکه بدین خاطر است که خیرخواه بندگان است و درصدد هدایت آنها به راه درست است. برای نمونه به این آیات بنگرید: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ»؛ و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه(او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد(و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بىنياز است.(13) یا در آیه دیگر آمده است: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ»؛ كسى كه جهاد و تلاش كند، براى خود جهاد مىكند؛ چرا كه خداوند از همه جهانيان بى نياز است.(14) قرآن این حقیقت دینی را حکمتی می داند که خداوند آن را به لقمان عطا کرد: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ»؛ ما به لقمان حكمت داديم؛ (و به او گفتيم شكر خدا را بجاى آور هر كس شكرگزارى كند، تنها به سود خويش شكر كرده؛ و آن كس كه كفران كند، (زيانى به خدا نمىرساند)؛ چرا كه خداوند بىنياز و ستوده است.(15) کوتاه سخن این که خداوند بی نیاز از بندگان است و اگر از آنها کاری طلب می کند، از آن جهت است که خیرخواه و هادی مردم به خیرات است؛ نه از این جهت که به دنبال اکتساب منافع برای خودش باشد. اما درباره عبادت ملائکه نیز گفتنی است که خداوند به عبادت آنها نیازی ندارد بلکه آنها با مشاهده مقام والای خداوند، خداوند را شایسته عبادت و بندگی و سرسپردگی می بایند و خود به خود در مقابلش کرنش و خضوع پیشه می کنند. این مطلب محدود به ملائکه نیست بلکه هر کسی به درستی به مقام والای خداوند آگاهی یابد، خداوند را به خودی خود، قابل ستایش و بندگی می داند؛ همانطور که دانشجویان با ملاحظه استاد زبردست، او را تحسین می کنند حتی اگر با آن استاد کلاسی نداشته باشند و یا از او نمره خوبی نگرفته باشند. منشأ این امر، کمال طلبی موجودات است که اساسا کمالات وجودی همچون علم را همواره تحسین می کنند حتی اگر آن کمال را در دیگری مشاهده کنند. عبادت ملائکه و فرمانبری آنها ناشی از معرفت و آگاهی و عشق و علاقه ای است که به خداوند و بندگیش دارند؛ به تعبیر امیرالمومنین (علیه السلام) ملائکه ایمان و یقین به خداوند دارند و به همین جهت، به غیر خداوند عشق و علاقه ای نداشته و جز به عبادتش اشتغال نمی ورزند: «... اشتغال به عبادت پروردگار، فرشتگان را از ديگر كارها باز داشته، و حقيقت ايمان ميان آنها و معرفت حق، پيوند لازم ايجاد كرد، نعمت يقين آنها را شيداى حق گردانيد كه به غير خدا هيچ علاقه اى ندارند. شيرينى معرفت خدا را چشيده و از جام محبّت پروردگار سيراب شدند ... »(16)
پی نوشت ها:
1. «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»؛ ستايش مخصوص خداوندى است آفريننده آسمانها و زمين، كه فرشتگان را رسولانى قرار داد داراى بالهاى دوگانه و سه گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد، و او بر هر چيزى تواناست.
2. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، ج17، ص4.
3. زمر/ 68.
4. طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ترجمه موسوی، دفتر انتشارات اسلامی، ج17، ص444.
5. عنکبوت/ 57.
6. در این آیه، نفس را باید به معنای موجود دانست نه به معنای نفس اصطلاحی در فلسفه؛ چنانچه که در آیات دیگر نیز نفس به معنای نفس انسانی به کار نرفته است و بر خداوند نیز تطبیق یافته است: «قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»(انعام/ 12)؛ بگو: آنچه در آسمانها و زمين است، از آن كيست؟ بگو: از آن خداست؛ رحمت(و بخشش) را بر خود، حتم كرده.
7. رجالی تهرانی، علیرضا، فرشتگان و تحقیقی قرآنی، روایی و عقلی، بخش «آیا فرشتگان هم می میرند؟»(http://www.ghadeer.org/Book/1369/215922)
8. تحریم/ 6.
9. انبیاء/ 26.
10. السید الرضی، نهج البلاغه، دار الکتب اللبنانی، خطبه 109.
11. فاطر/ 15.
12. برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، صص496-500.
13. آل عمران/ 97.
14. عنکبوت/ 6.
15. لقمان/ 12.
16. السید الرضی، نهج البلاغه، دار الکتب اللبنانی، خطبه 91.
http://http://www.askquran.ir/showthread.php?t=60145&p=889552&viewfull=1#post88