«امیرالمؤمنین» مخصوص علی(ع)

image: 

لقب «امیرالمؤمنین» چه زمانی به حضرت علی (علیه السلام) داده شد و چرا دیگر ائمه (علیهم السلام) به این لقب خوانده نمی شوند؟ در مورد زمان انتساب این لقب، طبق نقل مشهور، لقب «امیرالمؤمنین» به امام علی (علیه السلام) توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) در سال ۱۰ هجری قمری در واقعه غدیر داده شد؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این واقعه علی (علیه السلام) را به عنوان جانشین خود و مولای همه مسلمانان معرفی کرد و از همه حاضران خواست بر امام علی (علیه السلام) با لقب «امیرالمؤمنین» سلام کنند که مسلمانان به صورت دسته دسته وارد خیمه علی (علیه السلام) شدند و به همان نحوه‌ای که پیامبر (صلی الله علیه و آله) امر کرده بود، به او سلام کردند.(1) در برخی روایات نیز وارد شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به هفت تن از اصحاب خود از جمله ابوبکر، عمر، طلحه و زبیر فرمان داد تا بر علی (علیه السلام) با لقب «امیرالمؤمنین» سلام کنند.(2) همچنین ایشان (صلی الله علیه و آله) در جای دیگر، با اشاره به امام علی (علیه السلام) به ام‌سلمه می فرماید: «إسمعی و إشهدی هذا عليّ اميرالمؤمنين و سيدالوصيين»؛ به آن چیزی که می‌گویم بشنو و گواهی ده! این علی امیر مؤمنان و سرور اوصیا است.(3) همچنین پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حالی که همراه انس بن مالک در منزل یکی از همسران خود بود، به انس فرمود: «اکنون از این در امیرالمؤمنین و خیرالوصیین... بر تو وارد خواهد شد.» انس می گوید: با خود در این فکر بودم که شاید مردی از قوم من وارد خواهد شد، اما اندکی بعد علی بن ابی طالب (علیه السلام) از در وارد شد.(4) برخی روایات استعمال این لقب را تنها در مورد امام علی (علیه السلام) جایز دانسته اند.(5) اما این كه چرا در روایات عنوان «امیرالمؤمنین» از القاب خاص امام علی (علیه السلام) شمرده شده است، باید گفت، امیرمؤمنان در این روایات معنای ویژه ‏ای دارد كه آن معنا متضمن خلافت بلافصل است؛ با توجه به این معنا تنها شامل امام علی (علیه السلام) می‏ شود، چون جز او كسی لایق این مقام نیست. لذا اگر چه دیگر ائمه (علیهم السلام) هدایت گر امت اند و اطلاق هادی یا مهدی بر آنها بلا اشکال است، اما لقب «امیرالمؤمنین» بطور مطلق و به معنای جانشین بلافصل، اختصاص به امام علی (علیه السلام)خواهد داشت.

____________

(1) شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۷۶.

(2) همان، ج۱، ص۴۸.

3) همان.

(4) ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۳۰۳ و ۳۸۶؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۴۸؛ ابونعیم اصفهانی، حلية الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱، ص۶۳.

(5) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج14، ص600.

http://http://www.askquran.ir/showthread.php?t=58203&p=864263&viewfull=1#post864263

موضوع: