خداوند عادل
از کجا معلوم که خدا عادل است؟ تولد من دلیل محکمی است بر بی عدالتی خدا، چرا که من از به وجود آمدن خودم ناراضیام. چرا خدا بايد موجودى را بيافريند که از بودن خودش ناراضيست؟ (اين دنيایی که زندگى در آن بسیار پیچیده و سخت است و مسئولیتهای متعددی را بر دوش انسان میگذارد. و من را مجبور به کارهایی کرده که دوست ندارم.) برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته ضروری است: نکته اول: وجود و هستی، امری است که برتری آن بر عدم روشن و بدیهی است و هیچ کسی بدون دلیل، عدم و نبودن خودش را بر وجود داشتن ترجیح نمی دهد، هر کسی که می گوید: ای کاش خلق نمی شدم یک علتی دارد، مانند مشکلات زندگی، تکلیف و...، وگرنه هیچ کسی نیست که یک زندگی بدون مشکلات و با آزادی نامحدود را رها کرده و بگوید نمی خواستم خلق شوم، اگر دقت کنید حتی همان ها که می گویند نمی خواستم خلق بشوم اتفاقا بیش از دیگران وجود را دوست دارند، چون یا به خاطر نداشتن پول، یا نداشتن سلامتی، یا نداشتن آزادی و امثال آن معترض هستند، پس خود آن ها هم وجود را می خواهند اما به محدودیت آن اعتراض دارند، با این اوصاف روشن می شود که این سوال بیش از آن که منشأ علمی داشته باشد، منشأ روانشناختی دارد. لذا پاسخ این سوال برای انسان ها یکسان نیست، ابتدا باید دید شخص مقابل به چه خاطر نبود این زندگی را بر بودنش ترجیح می دهد و متناسب با دیدگاه او به او پاسخ داد. نکته دوم: از این که بگذریم اصلا این اجازه گرفتن پیش از خلقت به چند دلیل نشدنی است: الف) اجازه گرفتن منوط و مشروط به وجود است، خدا برای این که از ما اجازه بگیرد می بایست ما را یکبار بی اجازه خلق کند و باز همین اشکال به وجود می آید که چرا ما را بدون اجازه خلق کرد! و هم چنین فرقی نمی کند که این خلقت اولیه در قالب نور باشد یا در قالب روح باشد یا چیز دیگر؛ پس اولا این اجازه گرفتن برای خلقت، باز هم در گرو یک خلق کردن بدون اجازه دیگر است و گرهی باز نمی کند. ب) بر فرض که خدا انسان را یک بار برای اجازه گرفتن خلق کند و از او بپرسد که می خواهی خلق شوی یا خیر؟ روشن است که پاسخ دادن انسان تا زمانی که یک اطلاع دقیق و جامعی از تمام عالم و ویژگی های آن کسب نکند ممکن نیست و نمی تواند تصمیم بگیرد. انسان برای تصمیم گیری یکبار باید این زندگی را تجربه کند، و تا زمانی که زندگی را تجربه نکند نمی تواند بگوید می خواهم بیایم یا نیایم؛ شما فرض کنید از هیچ چیز خبر ندارید و به شما بگویند دنیایی هست اینطوری و آن طوری و... آیا می شود فهمید و تصمیم گیری کرد؟ مهم تر آن که آخرت هم بخشی از این تجربه است، انسان تا آخرت را هم ندیده نمی تواند قضاوت کند، لذا تا زمانی که انسان چنین اطلاع جامعی از دنیا و آخرت کسب نکرده قضاوتش قضاوت بی جا خواهد بود و هرگز قبل از خلقت نمی توانست به خداوند پاسخ دهد. پس امروز هم ممکن است انسانی گرفتار مشکلات شود و از آمدن به دنیا پشیمان شود، چون انتهای امر را مشاهده نکرده است، اما خدا این پیشگویی را برای ما کرده است که تمام انسان ها با دیدن پایان امر آرزو می کنند ای کاش در تمام طول دنیا گرفتار رنج و عذاب می بودند: «أَنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَوَدُّ أَهْلُ الْبَلَاءِ وَ الْمَرَضِ أَنَّ لُحُومَهُمْ قَدْ قُرِضَتْ بِالْمَقَارِيضِ لِمَا يَرَوْنَ مِنْ جَزِيلِ ثَوَاب»؛به درستی که هنگام قیامت اهل بلاء و بیماری وقتی آن ثواب عظیم را مشاهده می کنند آرزو می کنند ای کاش گوشت بدنشان با قیچی چیده شده بود.(1) هم چنین باید توجه کرد هرگز علم کار تجربه را نمی کند، حتی اگر خداوند انسان ها را پیش از خلقت از جزئیات دنیا با خبر می ساخت باز هم تا آن را تجربه نکرده بودند نمی توانستند درک کنند، همان طور که در خصوص آخرت چنین است و با وجود این همه روایات و آیات که مزد سختی ها را بیان کرده و می گویند همه انسان ها بلا استثناء از این مشکلات خشنود خواهند شد، باز هم انسان نمی تواند آن را درک کرده و در برابر مشکلات صبوری کند. پس کسانی که امروز ابراز نظر می کنند در اشتباه هستند چون دارند زود قضاوت می کنند، آن ها هنوز در خواب دنیایی خویش هستند: «النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»؛ مردم در خواب هستند، هنگامی که مُردند بیدار می شوند.(2) و با خواب آلودگی و در حالی که هیچ اطلاعی از آخرتشان نداشته و آگاهی شان کامل نشده در مورد خلقت خویش ابراز نظر می کنند، آیا به نظر شما خدایی که می داند این ها با دیدن آخرت به وجود داشتن خویش رضایت می دهند نباید آن ها را خلق کند یا اینکه خلق کند و در برابر اعتراض آن ها بگوید من که می دانم آن ها در آخرت راضی خواهند شد. شاید بگویید اهل جهنم چه؟ روشن است که جهنمیان هرگز حق چنین سوالی را ندارند، چون حداقل این سوال برای کسی است که در زندگی با سختی هایی روبرو است لذا می گوید اصل این زندگی را نمی خواهد، نه کسی که دو دستی به دنیا چسبیده و خون دیگران را برای رسیدن به این دنیا در شیشه کرده است، این انسان هرگز نمی تواند بگوید من این دنیا را نمی خواستم.(دقت کنید) ج) هرگز امکان این که حتی چنین علمی هم به شخص داده بشود نیست، چون سرنوشت انسان مشروط است، نه مطلق؛ این خود انسان است که آینده و سرنوشت خود در دنیا را می سازد، نه این که از قبل سرنوشت انسان ها مشخص شده و به آن ها تحمیل شده باشد، انسان ها هر لحظه توان تغییر سرنوشت خود را دارند پس خداوند چطور می توانست آن ها را از سرنوشتشان آگاه سازد؟ اگر برای تحصیل وقت نگذارد در رشته خوب تحصیل نخواهد نمود، اگر در محیط آلوده و پر از دود زندگی کند، اهل تحرک و نشاط نباشد، اهل تغذیه سالم نباشد، مثلا مبتلا به سرطان و ... می شود، و اگر اهل تلاش باشد بدنی سالم و روحی با نشاط خواهد داشت و در تحصیل و کار خودش هم موفق خواهد بود، پس عمده مشکلات انسان های امروز از خود آنان است، پس سرنوشت هر کسی سرنوشت معلّق و مشروطی است که خودش بر می گزیند لذا تا محقق نشده نمی توان به او نشان داد. پس آگاه کردن انسان به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد، یعنی ورود انسان به راهی که هرگز انگیزه ای برای تغییر آن ندارد. هم چنین باید دقت کرد سرنوشت انسان ها یکسان نیست، لذا خداوند می بایست سرنوشت هر کسی را جدا به او نشان می داد، و این با حکمت الهی ناسازگار است چون خداوند سرنوشت هر کسی را نامعلوم قرار داده است تا هرگز نا امید نشده و هم چنان به تلاشش برای رسیدن به اهدافش ادامه دهد. لذا برای این که شخص را کاملا آگاه کند می بایست او را به تمام حوادثی که برای او اتفاق می افتد آگاه سازد، مثلا یک جوانی که در سن 16 سالگی به خاطر اشتباه خودش و تک چرخ زدن روی موتور تصادف می کند و می میرد، خداوند اگر او را به این امر آگاه کند، به نظر شما دیگر در این شانزده سال امیدی به زندگی خواهد داشت؟ اگر بگویید اگر او را قبل از خلقت از این حادثه آگاه می کرد دیگر به دنیا نمی آمد؛ این هم درست نیست چون این سرنوشت انتخاب خود اوست، نه انتخاب خدا برای او، او به راحتی می توانست سرنوشت خودش را تغییر داده و 80 سال عمر کند.(دقت بفرمایید) د) (این مکمل پاسخهای قبلی است) ساختار آفرینش به گونه ای است که انسان از نطفه تبدیل به جنین و سپس به شکل یک نوزاد به دنیا می آید و کم کم رشد می کند و دائما در نظراتش تغییر و تبدل حاصل می شود، و اکثر خاطراتی که می بیند را فراموش می کند، یا از انتخاب هایش پشیمان می شود و ... ؛پس خداوند چطور می توانست از انسانی که رأی ثابتی نداشته و بارها در طول عمرش نظرش عوض می شود بپرسد می خواهی به دنیا بیایی یا خیر؟ مطابق با کدام مقطع سنی او باید از او می پرسید؟ هیچ تضمینی نبود که اولا این ابراز نظرش یادش بماند و ثانیا هیچ تضمینی نبود که بعدها پشیمان نشود چون دیده ایم بارها انسان برای راهی که می داند سختی دارد تصمیم می گیرد اما با برخورد با مشکلات و سختی کار، از تصمیمش منصرف می شود، مثل کسانی که می دانند پزشکی سخت است اما آن را دوست دارد و برای رسیدن به آن تلاش کرده و درس می خواند اما کم کم با دیدن سختی کار پشیمان می شود. عمر انسان برای همیشه و میلیاردها سال به طول خواهد انجامید، این که یک جوان 20، 30 ساله با دیدن همین 20، 30 سال بگوید نمی خواستم به دنیا بیاییم روشن است که نگاه او کاملا ابتدایی است، مثل کسی است که می خواهند او را به یک مکان تفریحی زیبا ببرند، اما همین که به قصد مسافرت از خانه خارج شد و در و دیوار مخروب های اطراف خانه خودشان را دید بگوید من نمی خواستم بیایم! مرتب راهنما به او می گوید: این جا مقصد نیست، اما او همین تجربه اندک را گرفته و بر مرکب جهل مرکب خویش سوار شده است. این احساس پشیمانی از زندگی هم بعدها برای انسان حاصل می شود، این علامت این است که اگر خداوند از انسان ها می پرسید که می خواهید به دنیا بیایید یا خیر؟ حتی یک نفر هم به ندای الهی پاسخ منفی نمی داد همان طور که در شرایط عادی هیچ بچه ای نیست که از به دنیا آمدن پشیمان باشد. و اگر قرار باشه که این اجازه دادن به یاد انسان ها نماند، شما فرض کنید الان خدا از شما اجازه گرفته و شما به یادتان نیست! این چه گرهی باز می کند؟ باز هم جلوی طرح این سوال رو نمی گیرد و انسان ها در دنیا به خدا اعتراض می کنند چرا ما رو خلق کردی؟ و چون اجازه دادن خودشان را به یاد ندارند آن را به پای بی عدالتی خداوند می گذارند. نکته سوم: از نگاه های احساسی که بگذریم و یک مقدار عقلانی به مسئله بنگریم، خواهیم دید که خداوند فیاض علی الاطلاق است و آفرینش لازمه و اقتضاء اوصاف اوست، او چیزی از مردم نگرفته است تا در حق آنان ظلم کرده باشد، بلکه به آن ها هستی داده است، و این هستی دادن هم اقتضاء اوصاف اوست، بلاتشبیه مانند رودخانه ای که جاریست و گیاهان و درختان در آستانه او هم سیراب می شوند، می توانند بگویند ما نمی خواهیم سیراب شویم؟! علاوه بر این که تولد انسان تحت تاثیر علت های گوناگون است و تأثیر معلول در علت جبری است، آیا می توانیم بگوییم ما دوست نداریم دستمان را که روی آتش می گیریم بسوزد، چرا می سوزد؟ تاثیر علت بر معلول دست ما نیست؛ ما دوست نداریم معنا ندارد! ترکیب نطفه و تولد و... هم در راستای تاثیر علت بر معلول بوده و جبری است، و در نگاه عقلی می توان دریافت که اجازه گرفتن معلول از علت اصلا بی معنا است. نکته چهارم: نکته دیگری که باید به آن توجه داشت این است که این سوال تنها از سوی کسانی جایز است که به دنبال دنیا نرفته اند و از خلقت خود ناراحتند، چون کسانی که دنیاپرست شده اند که منطقی نیست اعتراض کنند که خدایا ما نمی خواستیم خلق شویم، ما را چرا خلق کردی؟ خدا حق دارد بگوید شما همه فرامین من را زیر پا گذاشته اید و دو دستی به دنیا چسبیده اید هنوز می گویید ما دنیا را نمی خواستیم چرا ما را خلق کردی؟! پس بحث عمدتا مربوط به کسانی است که در دنیا نه خوب بوده اند و نه بد و غرق در دنیاپرستی و نفس پرستی نشده اند. در خصوص این ها باید عرض کنم این اشخاص عمدتا در نهایت اهل بهشت خواهند بود، یعنی چنین کسانی که به کفر و شرک لجوجانه مبتلا نشده اند و در دنیا هم سختی کشیده اند و لذا دنیا را دوست ندارند و به خلقت خود معترض هستند، در نهایت مشمول رحمت الهی خواهند بود، بگذارید در خصوص این افراد مثالی عرض کنم تا بحث روشن شود: حتما دیده اید که گاهی پدر و مادر فرزنشان را به جایی می برند که او دوست ندارد؛ مثلا با اصرار و اجبار به مدرسه می برند، بچه مدام بالا و پایین می رود که من نمی خواهم بروم. پدر و مادر من ظالم هستند که اصلا به خواسته و نظر خود من توجهی ندارند و... . آیا می شود گفت واقعا پدر و مادر این بچه ظالم هستند که نظر او را جویا نمی شوند؟ روشن است که خیر؛ چون پدر و مادر افق دید بلندتری دارند و می دانند روزی خواهد آمد که این فرزند از خواسته گذشته خودش پشیمان شده و ممنون پدر و مادرش خواهد شد، و اگر امروز به حرف او گوش داده و او را از تحصیل باز دارند همین بچه بزرگ که شد حق دارد به پدر و مادرش بگوید که من بچه بودم و نمی فهمیدم، شما که می فهمیدید چرا به حرف من گوش کردید؟!! رابطه انسانهایی که بیان می فرمایید با خدا هم همین است. این بندگان از روی عدم اطلاع از اهداف خدا، به خدا غُر می زنند، اما آیا خدایی که می داند در زندگی ابدی این بنده از حرفش بر می گردد و از گفته خویش پشیمان می شود، باید حرف او را جدی بگیرد و او را نابود کند؟ آن موقع جای اشکال به خدا نیست که خدایا این انسان نمی دانست، تو که می دانستی عقلش که رشد کرد و آخرت را که دید از گفته اش پشیمان می شود، چرا او را نابود کردی؟! ما روایات متعددی داریم که اشخاص در قیامت نگاهشان نسبت به آن چه که در دنیا طلب نموده اند برگشته و تغییر می کند، مثلا طبق روایات بندگان وقتی ثواب دعاهای مستجاب نشده شان را در قیامت می بینند می گویند خدایا ای کاش هیچ کدام از دعاهای ما را مستجاب نمیکردی(3) یا وقتی ثواب مصیبت ها و مشکلاتشان را می بینند آرزو می کنند ای کاش در دنیا گوشت بدنشان با قیچی چیده می شد(4)؛ با این اوصاف آیا حکیمانه است که خداوند به اعتراض چنین انسان هایی توجه کند و آن ها را نابود کند، یا حکیمانه این است که در مقابل جهل چنین مردمانی اندکی صبر کند تا خودشان حقیقت را ببینند و با اراده خود از حرفشان برگردند؟ نکته پنجم: ما توقع داریم که خداوند برای آفرینش ما به نحوی از ما اجازه می گرفت، اما باید دانست که خداوند بیش از این مقدار به نظر بندگان بهاء داده است، اجازه چیست، اصلا خداوند کیفیت آفرینش انسان را به دست خود او داده است! خداوند انسان را در دو مرحله آفریده، مرحله اول جبری و طبق قوانین عالم طبیعت و ژنتیک و وراثت و...، اما برای مدت محدود است که به انسان ها فرصت داده است که در این زندگی محدود خودشان را برای یک زندگی نامحدود به هر صورتی که دوست دارند بیافرینند، لذا انسانی که محشور می شود با جسمی محشور می شود که خودش ساخته است(5) همان طور که پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید: «كَمَا تَعِيشُونَ تَمُوتُونَ وَ كَمَا تَمُوتُونَ تُبْعَثُونَ وَ كَمَا تُبْعَثُونَ تُحْشَرُون»؛ همان گونه که زندگی می کنید خواهید مُرد، و همان طور که می میرید مبعوث خواهید شد، و همان گونه که مبعوث می شوید محشور خواهید شد.(6) پس بهشت و جهنم اگر چه جبری است اما ساخته خود انسان است، این که خداوند فرموده سزای بدکاران جهنم است بدین معنا نیست که هر انسانی که بدکار باشد برای تنبیه او آتشی خلق می کنم که ربطی به اعمال او ندارد و او را وارد آن می سازم، بلکه نفس اعمال بدی که انجام داده است جهنم او خواهد بود، کسی که مثلا به شکل سگ محشور می شود، این بدنی است که خودش برای خود ساخته است، و تکالیف الهی برای این است که انسان ها بدانند چطور می توانند به بهترین نحو خودشان را بسازند، نه این که خداوند آنها را مجبور کند به راهی که او می خواهد بروند و با آتش جهنم آن ها را تهدید کند. دقت کنید آتش جهنم خود آن چیزی است که بدکاران ساخته اند، نه این که خداوند آن را تهدیدی برای ظالمان قرار داده باشد، اگرچه ذکر نتیجه عمل می تواند موجب بیدار شدن انسان ها شده و آن ها را از راهی که به آن نتیجه ختم می شود بازدارد. پس این اوامر و نواهی خداوند به این خاطر است که انسان به کمال رسیده و در جایگاهی نیکو برای همیشه ساکن شود، نه این که ظالمانه او را آورده باشد و ظالمانه او را امر و نهی کرده باشد، چرا که او بی نیاز مطلق است و این ما هستیم که محتاج اوییم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»؛ اى مردم شما (همگى) نيازمند به خدائيد تنها خداوند است كه بىنياز و شايسته هر گونه حمد و ستايش است.(7)
__________________
(1) نوری، حسین بن محمد، مستدرک الوسائل، مؤسسة آل البيت(ع)، چاپ اول، 1408ق، قم، ج 2، ص 65.
(2) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، 1403ق، بیروت، ج 4، ص 43.
(3) کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، تهران، ج 2، ص 491.
(4) همان، ج 2، ص 255.
(5) صدرالمتألهین، تفسیر القرآن الکریم، انتشارات بيدار، چاپ دوم، 1366ش، قم، ج 4، ص 284.
(6) محمدبن ابی جمهور، عوالی الئالی، دار سيد الشهداء للنشر، چاپ اول، 1405ق،قم، ج 4، ص 72.
(7) فاطر/ 15.
http://http://www.askquran.ir/showthread.php?t=55236&p=818657&viewfull=1#post818657