اهل سنت و انحصار چهار فرقه
علت منحصر شدن فرقه های فقهی اهل سنت در چهار فرقه چیست؟
پس از دوران صحابه و تابعین از اوايل قرن دوم تا اوايل قرن چهارم، دوران شکل گیری مذاهب و مکاتیب فقهی گوناگون بوده است؛ مذاهبی هم چون: مذهب شعبی، حسن بصری، اعمش، اوزاعی، سفیان ثوری، لیث، سفیان بن عیینه، اسحاق، ابی ثور و داود ظاهری و .. كثرت مذاهب فقهى، باعث شده بود كه اقوال و آراى فقهى زياد شود و هر كس در گوشه اى حكمى براند. اين اختلافات گرچه در قسم عبادات چندان مشكلی ايجاد نمى كرد، ولى در ابواب غير عبادى كه به صورت قضاوتِ هر مجتهد بنابر استنباط خود يا مكتب فقهى خود نمودار مى شد، جامعه را دچار مشكلاتى كرده بود. چنین امری سبب هرج و مرج و وحشت زمامداران گرديد؛ از اين رو، نخست به بستن باب اجتهاد تصميم گرفتند و سپس مذاهب را در چهار مذهب منحصر كردند و مردم نیز موظف گردیدند که از این چهار مذهب تبعیت نمایند. به طور خلاصه علل حصر مذاهب را می توان در این عوامل جستجو نمود: الف) نقش حکومت ها: حکومت ها همواره رابطه ای کینه توزانه با اهل بیت عصمت و طهارت و علویان و شیعیان داشتند و در صدد نابودی آنان بودند. بر همین اساس تقریباً تمامی ائمه شیعه توسط حکام اموی و عباسی کشته و شهید شده اند و شیعیان شان نیز به انواع و اقسام شکنجه ها و بلاها مبتلا و در معرض کشتارهای فجیع و دلخراش قرار داشتند. مهمترین علت برخورد خصم آمیز حکام وقت با شیعه و رهبران این مذهب، مبانی اعتقادی آنان بوده است؛ زیرا طبق باور شیعه فقط علی (علیه السلام) و اولاد ایشان شایستگی خلافت و ولایت بر مردم را دارند. پایبندی به همین اصل باعث اختلاف عمیق میان ائمه و پیروانشان از یک سو و حکام جور و اهل سنت از سوی دیگر شده است. اصولاً همین علت، و مبنایی که ائمه سنی نسبت به حکام وقت داشته اند،(1) باعث گشت که غالباً ارتباط تنگاتنگی بین اهل سنت و خلفا و پادشاهان از صدر اسلام تاکنون به وجود آید. برای نمونه می بینیم که قاضی ابو یوسف(2) - از اصحاب ابو حنیفه و نشر دهنده مذهب وی - به تدوین کتاب «الخراج» پرداخت و آن را به هارون الرشید تقدیم کرد، و بدین وسیله به تحکیم و تقویت مذهب حنفی در سایه خلیفه پرداخت. قاضی ابو یوسف از مهره های عباسیان بود و در زمان مهدی و هادی عباسی منصب قضا را در دست داشت و در زمان هارون به درجه قاضی القضاتی رسید. همین امر از مهم ترین عوامل شیوع مذهب حنفی شد. او در نزد هارون ارج و قرب زیادی پیدا کرد، به حدی که هارون به او گفت: اگر برای من امکان داشت که تو را در نَسَب خود داخل کنم و شریک خود در خلافت نمایم، حتماً انجام می دادم؛ چون شایستگی این مقام را داری. دایره نفوذ قاضی ابو یوسف سرزمین های عراق، خراسان، شام و مصر را فرا می گرفت.(3) و همین امر نشانه یگانگی مبانی اعتقادی و فتوایی میان قاضی ابو یوسف و به اعتباری، مذهب حنفی با حاکمانی چون هارون الرشید بوده است. نمونه دیگر، مالک بن انس (پیشوای مذهب مالکی) است. وی نزد منصور عباسی بسیار محترم بود و این به مواضع سیاسی و اعتقادی وی بازگشت می نمود. منصور از مالک خواست کتابی در فقه بنویسد تا وی آن کتاب را در شهر ها منتشر سازد و مردم را مجبور به عمل به آن کتاب نماید و در محاکم نیز جز به آن قضاوت نشود، در نتیجه مالک نیز کتاب «مُوَطَّأ» را تحریر نمود. سکوت و مدارای مالک بن انس با دستگاه خلافت عباسی را می توان از سخن مالک به منصور عباسی فهمید وی در پاسخ سوال منصور از وی که من در نظر تو چگونه ام؛ آیا جزو رهبران ستمگر می باشم یا عادل؟ پاسخ می دهد: ای امیر المؤمنین، من به واسطه تو به خدا متوسل می شوم و محمد (صلی الله علیه و آله) را نزد تو شفیع قرار می دهم و تو را به خویشاوندی با او قسم می دهم که مرا از پاسخ به این کلام معاف نمایی. منصور گفت: امیر المؤمنین تو را از پاسخ دادن معاف داشت... .(4) نمونه سوم، ظهور و گسترش مذهب شافعی (متوفای 204ه) شافعی در سال 198 (هـ ق) رهسپار مصر شد و حامل نامه ای از سوی هارون به والی آن جا بود. در آن نامه هارون رعایت حق شافعی و احترام وی را تأکید کرده بود. بعد از آن که اصحاب شافعی در مصر زیاد شدند، مذهب وی به بغداد و بسیاری از مناطق خراسان هم رواج پیدا کرد.(5) این قضیه نیز به پیوند عمیق شافعی با خلیفه وقت - هارون الرشید - اشاره دارد و نمایانگر همسویی دیدگاه شافعی با دستگاه خلافت می باشد. بنابر عقیده شافعی، هر کس خلافت را با شمشیر تصاحب کند و مردم با آن شخص بیعت کنند، او امام و خلیفه مسلمین خواهد بود.(6) نمونه بعدی در مورد چهارمین پیشوای اهل سنت یعنی احمد بن حنبل است. وی به صحت خلافت و ولایت و زمامداری متوکل عباسی اعتقاد داشت و اطاعت از او را واجب می دانست.(7) و این در حالی است که مذاهب غیر هم سو با دستگاه خلافت به تدریج از دایره خارج گردیدند. شافعی درباره سفیان بن عیینه گوید: «اگر سفیان و مالک بن انس نبودند، علم و دانش از حجاز رخت بر می بست». با این حال چون ابن عیینه با خلیفه عصر خود چندان ملایم نبود، مذهب وی تا قرن چهارم هجری بیشتر داوم پیدا نکرد.(8) هم چنین طبق سخن مالک بن انس، عبدالرحمان عمرو اوزاعی از ابو حنیفه و سفیان ثوری عالمتر بود ولی مذهب وی تا سال 302 هجری بیشتر پایدار نماند و منقرض شد.(9) علت انقراض مذهب سفیان ثوری - از فقهای نامدار عراق - عدم پشتیبانی وی از سوی حکومت وقت بود. حتی منصور در صدد نابودی سفیان هم برآمد، ولی موفق نشد.(10) ب) تدوین مذهب: وقتى مذهبى تدوين شد و به طور گسترده در بلاد اسلامى منتشر گردید، احتمال بقاى آن بيشتر است؛ زيرا فقه مدوّن، سبب سهولت دسترسى مردم به آراى مجتهدان و عمل به آن مى گردد. و چون مذاهب فقهى ائمّه اربعه اهل سنّت پيش از اين، به گونه هاى مختلف تدوين و انتشار يافته بود، سبب نفوذ آن ها در بلاد اسلامى و ماندگارى آن ها گرديد و همين سبب ارجاع همگان به اين آثار مدوّن و انتشار يافته شد. شافعى مى گفت: «ليث (م 175) از مالك فقيه تر است، جز آن كه اصحاب ليث براى تدوين فقه او همت نگماشتند، ولى آراى مالك تدوين و منتشر گرديد».(11) ج) شاگردان متعصّب: وجود شاگردان متعصّب و ترويج كنندگان آثار اين چهار مذهب و دفاع بى چون و چراى آنان از امامان مذهب خويش، سبب توجّه بيشتر به اين چهار مذهب گرديد.(12)
ـــــــــــــــــــــــ
(1) تفتازانی گوید: امامت (پیشوایی و خلافت) نزد اکثر فرقه ها توسط اهل حل و عقد پابرجا می شود گر چه عده آنان کم باشد، و این مهم متوقف بر اتفاق نظر همگان نیست. (ر.ک: شرح المقاصد، ج 5، ص 252، تحقیق عبدالرحمن عمیره، چاپ اول، 1409ه).
(2) جار الله محمود زمخشرى در كتاب «ربيع الأبرار و نُصوص الاخبار» با تحقيق سليم نعيمى در رج 4 ص 98 و ص 99 آورده است: ابو يوسف بر دَرِ بارگاه هارون الرّشيد يك سال براى ملاقات او بماند! و دستش به وى نمى رسيد تا اين كه واقعه اى رخ داد و آن اين بود كه رشيد عشق به كنيزى از جوارى زبيده (زبيده زوجه هارون و دختر جعفر است.) پيدا كرد و زبيده قسم ياد نموده بود كه آن را به هارون نفروشد و نبخشد. راه وصول هارون بدين كنيزك بر فقهاء مشكل آمد. هارون از ربيع (ربيع، ربيع بن يونس حاجب منصور و هارون بود.) سؤال كرد تا او را به مكان ابو يوسف دلالت كند و ربيع دلالت نمود. ابو يوسف گفت: اى أميرمؤمنان من تنها تو را به فتواى خودم مطّلع سازم يا در حضور فقيهان تا آن كه از شكّ و شبه دورتر باشد و يقين به صحّت گفتارم جاى خود را بهتر بگيرد؟! فقهاء را احضار كردند، ابو يوسف گفت: راه حل اين مسأله آن است كه: زبيده نصفش را به تو ببخشد و نصفش را به تو بفروشد. فقيهان همگى تصديق گفتارش بنمودند. سپس هارون گفت: من مى خواهم امروز با وى درآميزم! (چون كسى كه كنيزى را بخرد براى استبراء و اطمينان از حامله نبودن او بايد يك طهر صبر كند وليكن در زن آزاد اين شرط وجود ندارد.) ابو يوسف گفت: كنيزك را آزاد كن پس از آن او را به عقد ازدواج خودت درآور! چهره هارون بشگفت و از اندوه بيرون آمد و منزلت و مقام ابو يوسف نزد هارون عظيم گشت.(اين خبر در تاريخ بغداد، ج 14 در ص 250 و ص 251 ترجمه ابو يوسف يعقوب بن ابراهيم موجود مى باشد با تفصيل بيشتر.)
(3) ر.ک: الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسدحیدر، ج 1، ص 162 - 160، (دارالکتب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1390 هـ ق).
(4) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 501.
(5) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 167 - 163.
(6) همان، ج 2، ص 216، البته وی قرشی بودن را در امام شرط می دانست.
(7) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 2، ص 446.
(8) همان، ص 155.
(9) الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 153 - 154 - 156.
(10) همان، ص 155 - 154.
(11) تاريخ الفقه الاسلامى، ص 96؛ الاعلام زركلى، ج 5، ص 248.
(12) دائرة المعارف فقه مقارن،آیت الله مکارم شیرازی،ص145.