تقدم حق حاکم یا مردم؟
در اسلام حقوق مردم مقدّم است يا حقوق حاكم؟
توحید محوری دین مبین اسلام باعث شده حق و حقیقت نیز در قلمرو توحید تبیین شود، قرآن کریم حق را از آنِ خدا و خود خدا معرفی می نماید: «وَ نَزَعْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُون»؛ (در آن روز) از هر امتى گواهى بر مى گزينيم و (به مشركان) مى گوييم: «دليل خود را بياوريد!» اما آن ها مى دانند كه حق از آن خداست، و تمام آن چه را افترا مى بستند از (نظر) آن ها گم خواهد شد!.(1) «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبيرُ»؛ اين به خاطر آن است كه خداوند حقّ است و آن چه را غير از او مى خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ است!(2) پس هرچه حق و حقوق است همگی از آنِ خدا و مخصوص خداست، و ذات باریتعالی این حق را به صورت اعتباری و تشریعی به غیر خود واگذار نموده است. حقوق مسلمین بر یکدیگر (مانند حقوق زن و شوهر و فرزند و والدین و خویشاوندان و همسایگان و...) از این قبیل است؛ بزرگ ترین آن حقوق، حق مردم بر حاکم و حق حاکم بر مردم می باشد، امیرالمؤمنین پس از اشاره به حقوق گوناگون، می فرماید: «وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحَانَهُ مِنْ تِلْكَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدِينِهِمْ فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِكَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاء» و در ميان حقوق الهى، بزرگترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبى كه خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمى شود جز آن كه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درست كارى رعيّت. و آن گاه كه مردم حق رهبرى را اداء كنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت يابد، و راه هاى دين پديدار و نشانه هاى عدالت بر قرار، و سنّت پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) پايدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حكومت اميدوار و دشمن در آرزوهايش مأيوس مى گردد.(3) طبق روایت فوق حق مردم و حاکم هیچ گونه تقدّمی بر یکدیگر ندارند.
___________
(1) قصص/ 75.
(2) حج/ 62 و لقمان/ 30.
(3) نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص 334، خطبه 216 درباره صفین.