کافران و مهر بر دل، گوش و چشم
در آیه 5 و 6 سوره بقره آمده که کافران را بترسانی یا نترسانی، ایمان نخواهند آورد و خداوند بر دل ها و گوش ها و چشم های آن ها مهر نهاده است. سؤال، طبق این آیه، ارسال پیامبران، کاری بیهوده است؟ به چه جرمی از همان ابتدا بر فهم این ها مهر زده شده و سپس باید عذاب بشوند؟ اگر آن ها مریض هستند چرا خداوند که مهربان است، بر مریضی های آن ها می افزاید؟
آیات مورد نظر: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»؛ كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمى كند كه آنان را (از عذاب الهى) بترسانى يا نترسانى ايمان نخواهند آورد. خدا بر دل ها و گوش هاى آنان مهر نهاده و بر چشم هايشان پرده اى افكنده شده و عذاب بزرگى در انتظار آنهاست.(1) «فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا كاَنُواْ يَكْذِبُونَ»؛ در دل هاى آنان يك نوع بيمارى است خداوند بر بيمارى آنان افزوده و به خاطر دروغ هايى كه می گفتند، عذاب دردناكى در انتظار آنهاست.(2) بیان تفسیری: این گونه نیست که کافران از ابتدا کافر خلق شده باشند. خداوند از همان ابتدای آفرینش و خلقت انسان، در نهاد او فطرتی پاک و سالم قرار داده است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»(3) کافران بر اثر اصرار و لجاجتی که در برابر حق داشته و به جهت ادامه ظلم و كفرشان بوده که به این سرانجام رسیده اند. به این آیات توجه نمایید: «بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْها بِكُفْرِهِمْ»، خداوند بواسطه كفرشان، مهر بر دل هاشان نهاده.(4) «كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ»، اين گونه خداوند مهر مى نهد بر هر قلب متكبر ستمكار!(5) «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً»، آيا مشاهده كردى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افكنده است.(6) توجه به این روایت، مطلب را روشنتر می کند: امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: هيچ بنده مؤمنى نيست مگر اين كه در قلب او يک نقطه (وسيع) سفيد و درخشنده اى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در ميان آن منطقه سفيد، نقطه سياهى پيدا مى شود، اگر توبه كند آن سياهى بر طرف مى گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سياهى افزوده مى شود، تا تمام سفيدى را بپوشاند، و هنگامى كه سفيدى پوشانده شد ديگر صاحب چنين دلى هرگز به خير و سعادت باز نمى گردد، و اين معنى گفتار خدا است كه مى گويد:«كَلَّا بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ»(7) چند نکته: 1. كفر، مانند ايمان صفتى است كه قابل شدت و ضعف است، و مراتبى مختلف، و آثارى متفاوت دارد، همان طور كه ايمان اين طور است. کافران در ابتدا با سوء انتخاب و با کفر و نافرمانی، سبب گمراهی و ضلالت های بعدی را برای خود فراهم کردند. 2. در آیه «خَتَمَ اللَّهُ عَلىَ قُلُوبِهِمْ وَ عَلىَ سَمْعِهِمْ وَ عَلىَ أَبْصَرِهِمْ غِشَاوَةٌ»، خداوند ابتدا مهر بر دل ها زدن را به خودش نسبت داده، ولى پرده بر گوش و چشم داشتن را به خود كفار نسبت داده، و فرموده: خدا مهر بر دل هاشان زده، و بر گوش ها و چشم هايشان پرده است. اين اختلاف در تعبير مى فهماند كه يک مرتبه از كفر از ناحيه خودشان بوده، و آن اين مقدار بوده كه زير بار حق نمى رفته اند، و يک مرتبه شديدترى را خدا به عنوان مجازات بر دل هاشان افكنده است.(8) 3. یک مرحله از ضلالت و گمراهی در فرد کافر و گنهکار آن است که ابتدا فرد گنهکار را به گناه وادار می کند، و مرحله دیگر از ضلالت و گمراهی آن است که به دنبال گناهان و نافرمانی های او و به عنوان مجازات این کارهایش، او به آن مبتلا می شود؛ و این غیر از آن ضلالت ابتدایی او است.(9) بنابر این: ابتدای به کفر، و انتخاب کفر و نافرمانی، از طرف خود کافران است. کافران با لجاجت بر کفر خویش، زمینه گمراهی و ضلالت بیشتر خود را فراهم می کنند. فرو رفتن بیش از حد در ضلالت و گمراهی، و تصمیم بر نپذیرفتن حق و حقیقت (بستن چشم و گوش بر روی حق)، آثار آن را به دنبال دارد یعنی بسته شدن گوش و چشم بر روی حقایق. وقتی کسی از حد گذشت و زمینه هدایت را در خود از بین برد، قابلیت هدایت را در خود نابود کرده، لذا دیگر هدایت هم نمی شود و بیش از پیش به سوی ضلالت و گمراهی می رود، به گونه ای که دیگر حرف حق پیامبران را نمی شنود و آیات و نشانه های الهی را نمی بیند و ندایی از فطرتش به او نمی رسد. خلاصه: کفر ابتدایی به انتخاب خودشان بوده لجاجت و اصرار بر کفر و تصمیم بر نپذیرفتن حق، موجب گمراهی بیشتر شده آثار و مجازات این مراحل متعدد کفر و نافرمانی، از بین رفتن قابلیت هدایت در آن ها بوده لذا ارسال رسل و فرستادن کتب آسمانی و ...، برای دوری از همین کفر ابتدای و نیز برای بیداری و بازگشت از آن بوده که کافران، به این پیام ها و پیامرسان ها توجهی نکرده و آن ها را انکار می نمودند. مطلب دیگر؛ امت واحده «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيهِ»؛ مردم (در آغاز) يک دسته بودند (و تضادى در ميان آن ها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آن ها پيدا شد، در اين حال) خداوند، پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آن ها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند.(10) ممکن است کسی بگوید اگر انسان ها در ابتدا امت واحده بوده و کافر نبودند، پس برای چه پیامبر می خواستند؟ در جواب باید گفت مردم قبل از نوح (علیه السلام) امت واحده ای بودند یعنی بر فطرت خدایی و در سایه رهبری عقل و غرائز بشری زندگی می کردند. و در آن روز تضادى در ميان آن ها وجود نداشت، زندگى بشر ساده بود، فطرت ها دست نخورده، و انگيزه هاى هوى و هوس و اختلاف و كشمكش در ميان آن ها ناچيز بود، خدا را طبق فرمان فطرت مى پرستيدند و وظايف ساده خود را در پيشگاه او انجام مى دادند كه احتمالا فاصله ميان زمان آدم و نوح را پر مى كرد. پس از آن بود که با تشکیل اجتماعات، اختلاف ها و تضادها (از نظر ايمان و عقيده و چه از نظر عمل و تعيين حق و حقوق) به وجود آمد و بشر نیازمند قوانين و تعليمات انبياء و هدايت هاى آنها شد و خداوند پیامبران و شریعت ها را برای هدایت آن ها فرستاد. لذا امت واحده بودن به معنای این که همه یک دست کافر بودند، نیست. دیگر این که، خداوند می فرماید همه انسان ها را بر اساس و پایه فطرتی پاک و نهادی سالم آفریده :«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»؛ پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسان ها را بر آن آفريده.(11) لذا انسان ها در ابتدای آفرینش دارای فطرتی سلیم و پاک هستند و شکوفا شدن و سالم ماندن این فطرت، نیازمند به راهنما و هدایت کننده است که خداوند در این راستا پیامبران و کتب آسمانی را برای هدایت انسان فرستاده است. لذا فرستاده شدن پیامبران به معنای کافر بودن همه مردم نبوده است. به این روایات توجه نمایید: از حضرت باقر (علیه السلام) نقل شده كه فرمودند: «مردم پيش از نوح (عليه السلام) امت واحده بودند در فطرت خدايى، نه هدايت يافتگان بودند و نه گمراهان، پس خداوند برای آنان پیامبران را فرستاد.»(12) به امام صادق (علیه السلام) گفته شد: مردم در آن موقع بر طريق هدايت يا در راه حيرت و سرگردانى بودند؟ فرمودند: «نه مؤمن و نه كافر و نه مشرک بودند؛ بلكه حيران بودند.»(13)
___________
(1) بقره/ 6 و 7.
(2) بقره/ 10.
(3) روم/ 30.
(4) نساء/ 155.
(5) مؤمن/ 35.
(5) جاثيه/ 23.
(6) كافي، ج 2، ص 273.
(7) ترجمه الميزان، ج 1، ص 83.
(8) ر.ک: ترجمه الميزان، ج 1، ص 141.
(9) بقره/ 213
(10) روم/ 30.
(11) مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 543.
(12) تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 208.