خبر دادن از خدا
روشن است که کسی می تواند با قاطعیت از خدا و اوصافش خبر دهد که بر خدا احاطه کامل داشته باشد؛ سؤال اینجاست که محمد بن عبدالله بر خداوند احاطه کامل پیدا کرد یا خیر؟ اگر نداشت، چگونه خبر دادن او برای ما فایده دارد؟
احاطه پیدا کردن شخصی بر یک موجود، به چند صورت می تواند باشد. یا آن موجود باید معلول و نتیجه کار آن شخص باشد، یا این که قابل مشاهده باشد و تمام خصوصیاتش را بتوان به صورت عیان مشاهده کرد، یا این که خود آن موجود از خودش و خصوصیاتش خبر بدهد. در مورد خداوند، چون هیچ علتی ندارد و نمی تواند داشته باشد، پس از طریق اول نمی توان بر او احاطه یافت و از خصوصیاتش خبردار شد. و چون قابل مشاهده نیست نیز، نمی توان او را مشاهده کرد: «لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر»(1). بنابراین تنها راه فهم تمام خصوصیات الهی، این است که خود خداوند خصوصاتش را به ما انسان ها بگوید. البته برخی از خصوصیات و صفات اصلی او را از راه ادله عقلی مستقیم و غیر مستقیم می توانیم بشناسیم. مثلا این که جسم ندارد، سمیع و علیم و خبیر و متکلم و مرید است بدون این که ویژگی های جسمانی داشته باشد، یا برخی صفات دیگر. غیر از این موارد که همگی در محدوده مفاهیم می گنجد و معرفت ناشی از آن را به اصطلاح "معرفت حصولی" می گویند، نوع دیگری از معرفت نیز هست که به "معرفت حضوری" معروف است. در معرفت حضوری، واسطه ای در کار نیست و انسان به خود معلوم دست می یابد ،و خود آن نزدش حاضر می شود. این نوع شناخت از خداوند نیز ممکن است، و هر شخص بر اساس ارتباط وجودی و قلبی ای که با خداوند پیدا می کند، ازخداوند شناخت می یابد، ولی این معرفت در عالیترین مرتبه آن که برای انسان کامل محقق می شود نیز هیچ گاه به معنای احاطه کامل بر ذات خداوند نیست، و ذات او به احاطه در نمی آید. دلیلش نیز این است که احاطه یافتن بر ذات خداوند به این معناست که خداوند محدود باشد، و انسان یا هر موجود دیگری بتواند او را در ان قالب و حدود شناسایی کند، در حالی که خداوند محدود نیست و نامتناهی است، و سایر موجودات، همگی حد و حدودی دارند و متناهی هستند، و احاطه یافتن موجود متناهی بر غیر متناهی محال و غیر ممکن است.(2) پیامبر اکرم(ص) نیز هیچ گاه نفرمودند که من خدا را نشناختم. همیشه می فرمودند که کسی خداوند را آن گونه که شایسته اوست نشناخته است و نمی تواند بشناسد. و چون شناخت کامل و شناخت با تمام جزئیات در مورد خداوند امکان ندارد، ما باید به شناختی اعتماد کنیم که یا از ناحیه رسولان الهی باشد که غالبا این شناخت از ناحیه خود خداوند به آنان وحی می شده است یا به شناختی که از راه عقل و استدلال عقلانی به او می رسیم. اما آیا این مسئله ضرری به شناخت ما و دینداری ما نمی زند؟ پاسخ این است که خیر هیچ ضرری نمی زند، زیرا جزو اصول مورد نیاز جهت سعادت ما نیست. توضیح این که: اگر ما به دنبال شناخت مسائل اساسی زندگی خود و هدف زندگی مان هستیم، این که چرا به دنیا آمده ایم و نمی توانیم از آن چشم پوشی کنیم، لازم است که وسیله یافتن پاسخ خود را نیز مشخص کنیم. از چه راهی می خواهیم به جواب خود برسیم. عقل خودمان، حواس بیرونی یا راه دیگری هم هست؟ قطعا این مسئله با حواس بیرونی و ظاهری قابل شناخت نیست. زیرا حواس مربوط به امور تجربه شدنی است، و این که هدف از زندگی ما چیست و این که چرا به این دنیا آمده ایم، یا این که خدایی هست یا نه، و این که بعد از این دنیا نیز دنیای دیگری هست یا نه، ربطی به تجربه ندارد و از حیطه آن خارج است. پس یک راه باقی می ماند و آن عقل ماست. با عقل خود اثبات می کنیم که خدایی هست و این خدا چون حکیم است، هدفی از کار خود داشته است، و چون عادل است و رحیم، برای تحقق هدفش برنامه ای فرستاده است و ..... وقتی با عقل خود این کلیات و سوال های اساسی را پاسخ دادیم، سراغ جزئیات می رویم. خب در این جزئیات، آیا باز هم می توان به عقل و یافته های آن اعتماد کرد. آیا اگر خدا برنامه ای دارد و بر اساس آن برنامه، انسان ها قرار است در مسیر کمال قرار بگیرند و به سعادت برسند، آیا عقل به تنهایی می تواند جزئیات آن برنامه را دریابد یا این که باید کار دیگری کرد. قطعا عقل، همانطور که در فهم اصول عقائد که اصلی ترین سوال های انسان است، تواناست، در شناخت اصول اخلاق فردی و اجتماعی نیز توانایی دارد. عقل می تواند بفهمد که ظلم بد است و عدالت و مهربانی و محبت به دیگران و سخاوت و ... خوب است. اما این تمام نیازهای انسان نیست. انسان در طول زندگی با مسائلی روبرو می شود که جواب آن ها را نمی داند و حداقل احتمال نیز می دهد که این بخش ها نیز نیازمند به راهنمایی خداوند داشته باشد، تا هم در دنیا بهترین زندگی را داشته باشد و هم در آخرت. خب باید به دنبال پاسخ آن ها باشد. فهم این پاسخ ها در توان عقل نیست و عقل از درک آن ها عاجز است. این مشکل ربطی به برنامه ندارد بلکه مربوط به محدودیت های عقل ماست. خصوصا حالا که با امور مادی خود گرفته ایم و تکلیف خود را نمی دانیم. بحران هویت، مشکل اصلی بشر امروزی است که از خدا و دین فاصله گرفته است، و بر تبل انسان گرایی خود می کوبد. برای فهم جزئیات این برنامه چه باید کرد؟ خب از عقل مدد می گیریم. عقل به ما گفته بود که خدایی که حکیم است و برنامه دارد، رحیم و لطیف نیز هست و برنامه اش را به وسیله ای برای بندگانش می فرستد، و آنان را با خبر می کند. خب این وسیله حس و عقل که نبود. پس باید به وسیله دیگری باشد. اما آن وسیله چیست؟ عده ای مدعی شدند که بر آنان وحی شده و برنامه ای از جانب خداوند برای سعادت بندگان اورده اند. خب چرا باید به آنان اعتماد کنیم. عقل به ما می گوید، اگر آنان راست بگویند باید نشانه ای داشته باشند که نشان دهد با غیب در ارتباط هستند، و هیچ کس دیگری چه از انسان های خوب و چه از انسان های بد توانایی انجام آن را ندارند. این کار را معجزه می گویند. معجزه نشان می دهد که این فرد مدعی ارتباط با خدا، واقعا با خداوند در ارتباط است. وقتی به ارتباط او با خدا پی بردیم، با دلیل عقلی می فهمیم که او باید صادق نیز باشد و قصد فریب ما را در لابلای ارائه برنامه نداشته باشد، همانطور که اشتباهی نیز نباید داشته باشد. دلیل هم این است که اگر راستگو نباشد یا مصون از خطا نباشد، حکمت خداوند در ارسال او زیر سوال می رود. تا این جا فهمیدیم که باید به حرف او اعتماد کنیم. اما برنامه خدا چیست. برنامه خداوند، شامل هر چیزی است که برای سعادتمندی انسان مورد نیاز اوست. اعتقادات، احکام شرعی و اخلاقیات. در این برنامه، صفات خدا و برخی از جزئیات در مورد خداوند بیان شده است ولی این که خداوند دقیقا چگونه است، توصیف نشده است. زیرا توصیف شدنی نیست و نیز ربطی به سعادت انسان ندارد. انسان به کمک عقل خود خدا و صفات او را اثبات می کند و در این راه، نیازی به دین ندارد تا همین حد از شناخت خدابرای ما کافی است. این که خدا هست، و این که اجمالا با دلیل عقلی ثابت شود که او عادل و حکیم است. دانا و تواناست و ... همین قدر کفایت می کند. بنابر این؛ برای این که ما به سعادت برسیم، لازم نیست که برنامه خداوند در بردارنده تمام جزئیاتی باشد که هیچ ربطی به سعادت ما ندارد. این که فرشتگان دقیقا از چه جنسی هستند، چه ربطی به سعادت ما دارد. و این که چرا باید به حرف پیامبران گوش بدهیم به این دلیل است که خود را هدفمند می دانیم و برای رسیدن به سعادت نیازمند به برنامه ای هستیم که خودمان به تنهایی قادر به درک و فهم آن نیستیم.
____________________
(1) سوره انعام، ایه 103
(2) ر.ک: اموزش فلسفه، محمد تقی مصباح یزدی، نشر امیر کبیر، 1382، ج 2، ص 398 .
لینک اصلی :http://http://www.askquran.ir/thread43372-6.html#post669216