چهره شيطان
اینکه گفته می شود گاهی شیطان خود را به صورت یک انسان ظاهر می کند. و یا حتی به ظاهر حیوانات یا موجودات دیگر. گاهی در ظاهر یک دوست، گاهی خویشاوند و گاهی.... آیا روایاتی در اسلام وجود دارد که بر این مطلب صحه گذارد؟
شيطان مورد سؤال شما، همان است كه به علت تمرّد از فرمان الهي، از درگاه حق رانده شد، كه طبق نصّ قرآن از آتش آفريده شده(1) و نام او ابليس است. ابليس از طايفه جنيان است. جن مانند انسان موجودي مادي است كه داراي روح مي باشد. علامه مجلسي درباره حقيقت جن و شيطان ميفرمايد: "اختلافي بين مسلمانان نيست كه شيطان و جن از اجسام لطيفي هستند كه در برخي از جاها ديده مي شوند و داراي حركات سريعي هستند و در مجراي خون بني آدم نيز مي توانند حركت كنند".(2). بنابراين، جن و شيطان مي توانند به صورتهاي مختلف در آيند و معنايش اين است كه شيطان در قوه حس و ادراك آدمي مي تواند به صورتهاي گوناگون ظاهر شود، به طور مثال زماني به صورت پيرمردي كه ابروانش بر چشمانش افتاده بود، نزد رسول خدا ظاهر شد،(3) يا در مِنا به صورت يك مرد كه ركوع و سجده مي كرد، ديده شد.(4). پس شيطان مي تواند به صورت انساني درآيد. براي پيامبران به اين صورت ظاهر شده است و امكان دارد براي انسانها معمولي نيز به صورت انساني يا صورتهاي ديگر در آيد، كه هيچ منافاتي با جنس شيطان، يعني آتش ندارد، همان طور كه فرشتگان به صورت آدمي ظاهر مي شوند. بعضي از دانشمندان در سبب اين امر گفتهاند كه چون چنين موجوداتي مانند هوا از اجسام لطيف اند، تغيير شكل آنها به صورت اجسام و موجودات مختلف امكان دارد. در شأن نزول آيه 30 سوره انفال آمده است كه گروهي از قريش و اشراف مكه جمع شدند درباره خطري كه از ناحيه پيامبر اكرم(ص) آنها را تهديد ميكرد، چارهاي بينديشند و با هم مشروت كنند، كه در هنگام مشروت ابوجهل گفت: از هر قبيلهاي جواني شجاع و دلير انتخاب كرده و به دست هر يك شمشير برندهاي ميدهيم كه دسته جمعي او را به قتل برسانند و خونش را در همه قبايل پخش شود، تا ديگر طايفه بنيهاشم قدرت بر خونخواهي از قريش را نداشته باشند. در اين هنگام شيطان كه به صورت پيرمردي از اهل نجد در بين آنها ظاهر شده بود، گفت: نظر اين جوان، ابوجهل بهتر است، پس سريعاً اقدام به چنين كاري بنماييد.(5). در شأن نزول آيه 48 سوره انفال آمده است: هنگامي كه سران قريش تصميم راسخ براي حركت به سوي «بدر» گرفتند، از جمله طايفه بنيكنانه بيمناك بودند و نزديك بود كه از تصميم خود منصرف شوند؛ زيرا قبلاً نيز با هم خصومت داشتند. در اين هنگام ابليس در چهره شخصي به اسم «سراقه بن مالك» كه از اشراف قبيله كنانه بود؛ به سراغ آنها آمد و به آنها اطمينان داد كه با شما موافق و هماهنگم و كسي بر شما غالب نخواهد شد و در ميدان بدر شركت كرد;(6). اما هنگامي كه نزول ملائكه را مشاهده كرد عقبنشيني كرده و فرار نمود. هنگام فرار حارث بن هاشم در حالي كه دست او را «ابليس» گرفته بود، گفت: كجا ميروي؟ آيا ما را در اين موقعيت رها ميكني؟ گفت: من ميبينم چيزي را كه شما نميبينيد. پس او را به عقب رانده و فرار كرد و هنگامي كه قريش به مكه بازگشتند گفتن: سراقه بن مالك سبب فرار قريسش شد اين سخن به گوش سراقه بن مالك رسيد تا جايي كه خيلي ناراحت شد و گفت: قسم به خدا من به هيچ وجه از اين موضوع آگاهي پيدا نكردم مگر زماني كه از شكست شما با خبر شدم و آن شخص من نبودم و قريش پي بردند كه كار شيطان بوده است نه سراقْ بن مالك. 3. در روايت آمده است: «ابليس با لباس رنگارنگي نزد حضرت موسي(ع) آمده، آن حضرت پرسيد: اين لباس رنگارنگ براي چيست؟ گفت: براي ربودن و فريب دادن قلبهاي فرزندان آدم است...».(7) كار شيطان و لشكريانش، وسوسه و به انحراف كشاندن انسانهاست، چنانكه ابليس بعد از رانده شدن از درگاه خداوند گفت: (لاقعهدن لهم صراطك المستقيم # ثم لايتنهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اكثرهم شاكرين);(8)من بر سر راه مستقيم تو، در برابر آنها كمين ميكنم، سپس از پيشرو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان ميروم، و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهي يافت. در روايتي در توضيح اين آيه شريفه امام باقر(ع) ميفرمايد: «از جلو ميآيم؛ يعني امر آخرت را براي آنها ضعيف جلوه ميدهم، از عقب مي آيم؛ يعني آنها را به جمعآوري اموال و بخل ورزيدن در اداي حقوق شرعيه، وسوسه ميكنم، تا اموال براي ورثه بماند، از طرف راست ميآيم؛ يعني دين آنها را با زيبا جلوه دادن گمراهي، و ايجاد شبهه از بين ميبرم، از طرف چپ مي آيم؛ يعني آنها را به دوست داشتن لذتها وا ميدارم و شهوت را بر قلبهاي آنان غالب ميگردانم».(9). بنابراين شياطين با شكلهاي گوناگون سعي ميكنند تا انسان را از راه راست منحرف نمايند؛ اما وسوسه هاي آنها هر چند قوي و نيرومند باشد، ولي از انسان سلب اختيار نميكند، بلكه انسان ميتواند با نيروي عقل و ايمان و توكل به خدا در مقابل آن ايستادگي نمايد، چنانكه خداوند سبحان ميفرمايد: (انه ليس له سلطان علي الذين امنوا و عل ربهم يتوكلون# انما سلطانه علي الذين يتولونه);(10) او بر كساني كه ايمان دارند و بر پروردگارشان توكل ميكنند، تسلطي ندارد، تسلط او تنها بر كساني است كه او را به سرپرستي خود برگزيده اند
منابع:
1- سوره صاد آيه 76.
2- علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 60، ص 283.
3- محدث قمي، سفينه البحار، واژه بَلَس، ص 102؛ ملاصدرا، مفاتيح الغيب، ترجمه خواجوي، ص 431.
4- همان.
5- مجمع البيان، طبرسي، ج 4، ص 477، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
6- بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 19، ص 31، مؤسسه الوفأ.
7- الكافي، كليني، ج 2، ص 314، دارالكتب الاسلاميه.
8- سوره اعراف، آيه 17 - 16.
9- بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 60، ص 152، مؤسسه الوفأ بيروت.
10- سوره نحل، آيه 100 - 99.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید