نبود برخی احکام در قرآن، چرا؟
بسیاری از احکام و موضوعاتی که امروزه در روایات و رساله های مجتهدین آمده است هرگز در قرآن به آن ها اشاره ای نشده است، مانند عقد ازدواج موقت، یا برتری امامت بر نبوت، یا تعداد رکعات نماز، یا حرمت مردار و گوشت خوک، یا فرصت دادن به بدهکاران مهریه، و احکام سجده و رکوع، و احکام بسیاری مانند آن. با این اوصاف چرا ما باید کورکورانه به این احکام که مخالف قرآن است عمل کنیم؟
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه کنید:
نکته اول:
بسیاری از آن چه که شما می فرمایید در قرآن کریم آمده است؛ به عنوان نمونه آیه 24 سوره نساء که از پرداخت اجرت در برابر استمتاع سخن می گوید ناظر به عقد موقت است و آیه 124 سوره بقره به برتری امامت بر نبوت اشاره می فرماید.
هم چنین در آیه 145 سوره انعام به حرمت گوشت حیوانات مرده و خون و گوشت خوک اشاره شده است.
در آیه 280 سوره بقره می فرماید کسی که تنگدست است برای بدهی اش نباید بر او تنگ گرفت، که از جمله این بدهی ها مهریه است، وگرنه اگر کسی اموالی داشته باشد یا سندی به نامش باشد هرگز مهریه اش قسط بندی نمیشود.
نکته دوم:
آن طور که از کلام شما فهمیده می شود، احکامی که قرآن در خصوص آن ها سخن نفرموده اما در روایات آمده را به معنای مخالفت با قرآن می دانید، در حالی که روشن است چنین مبنایی صحیح نیست؛ طبق چه ملاک منطقی و معقولی می توان گفت هر چه در قرآن نیامده و در منابع دیگری آمده مخالف قرآن است؟!
وقتی قرآن می فرماید: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوه»؛ هر آنچه رسول آورده را بپذیرید(1) یعنی هر آنچه که حتی در قرآن نیامده، وگرنه اگر قرار بود فقط چیزهایی که در قرآن آمده است را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) بپذیریم که این آیه اصلا معنا نداشت! چون اگر این آیه نبود هم ما به خاطر قرآن، آن چیزها را می پذیرفتیم!
یا آیات دیگری که دلالت بر اطاعت بی قید و شرط از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) دارد مانند آیات نساء:59؛ نجم:3؛ توبه:119 و...
بنابراین این مبنای شما از اساس اشتباه است که گمان می کنید که هر آن چه در قرآن نیامده، به عنوان مخالف قرآن محسوب می شود.
نکته سوم:
این که چرا جزئیات احکام در قرآن کریم نیامده روشن است، چون اگر قرآن کریم می خواست همه احکام را بیان کند به جای یک جلد باید صدها جلد کتاب می شد، آن هم فقط از احکامی که خواندن آن ها بسیار خسته کننده می بود! امروز اگر خواندن قرآن جذابیت دارد چون هدفمند و به جهت ارشاد مردم به شاخصه ها و محورهای کلان دین نوشته شده است. اما اگر می خواست تمام احکام را بیان کند هم خسته کننده می شد، و هم ده ها و بلکه صدها جلدی، همان طور که مثلا جواهرالکلام که در مورد احکام نوشته شده است بیش از 40 جلد دارد.
علاوه بر این که بسیاری از احکام قابل بیان نبود چون هنوز موضوعات آن ها مطرح نشده بود و مردم از آن ها چیزی نمی دانستند مثل احکام بیمه و شبیه سازی و الکل و ...
نکته چهارم:
همان طور که اشاره شد از طرفی بیان جزئیات احکام در قرآن ممکن نبوده، و از طرفی به عباداتی چون نماز و روزه و حج و مانند آن در قرآن کریم امر شده است؛ از کنار هم گذاشتن این دو مقدمه روشن می شود که اسلام برای آگاهی از جزئیات این احکام قطعا راهی گذاشته است، وگرنه کار غیر منطقی و نامعقولی است که خداوند انسان را به انجام عباداتی امر کند اما راهی برای او قرار ندهد تا شیوه انجام آن ها را بفهمد.
با این اوصاف روشن می شود وقتی خداوند به نماز و روزه و حج امر کرده اما جزئیات آن را در قرآن بیان نکرده یعنی قطعا مسیر دیگری برای فهم آن قرار داده است و آن همان طور که خود قرآن اشاره دارد تبیین و توضیح جزئیات احکام بر عهده پیامبر(صلی الله علیه و آله) و معصومین(علیهم السلام) است: «أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِم»؛(2) ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آن ها تبیین کرده و روشن سازى.
طبیعتا این تفسیرهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) باید بعد از او هم اعتبار داشته باشد چرا که اگر مردم بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) مأمور به انجام نماز و روزه و حج هستند پس خداوند چه راهی برای کشف چگونگی این رفتارها برای ایشان قرار داده است؟ اگر فقط آن روایاتی حجیت دارد که انسان مستقیما از امام یا پیامبر(صلی الله علیه و آله) بشنود پس مردم نسل های پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) باید نماز و روزه و حج را کنار بگذارند؟
بنابراین کسی که بخواهد حجیت روایات را کنار بگذارد در حقیقت قرآن و پیامبر(صلی الله علیه و آله)را هم ناخواسته بی اعتبار کرده است. به عبارت دیگر اگر سخن پیامبر(صلی الله علیه و آله) که تنها مفسر قرآن بوده است تا زمان زنده بودنش حجیت و اعتبار داشته باشد، طبیعتا بسیاری از آیات قرآن نیز تا همان زمان اعتبار خواهند داشت، و روشن است که این صحیح نیست.
نکته پنجم:
در این که ما روایات جعلی داریم حرفی نیست، اما راه گریز از چنین خطری این نیست که روایات را به کلی کنار گذاشته و آنها را بی اعتبار سازیم! بلکه باید راهی برای کشف روایات صحیح از روایات جعلی پیدا کنیم. اگر روایات بدین خاطر که ما آنها را مستقیما از پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) نشنیده ایم اعتبار ندارند، خب طبق این مبنا قرآن هم اعتبار نخواهد داشت؛ چرا که ما قرآن کریم را هم از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشنیده ایم. رمز اعتبار قرآن کریم این است که متواتر است، یعنی به لحاظ سندی معتبر است، بنابراین طبق این ملاک، بسیاری از روایات هم اعتبار و حجیت خواهند داشت.
بنابراین روایات را نمی شود کنار گذاشت بلکه باید به لحاظ سندی بررسی کرد، و وقتی سند آن ها معتبر بود باید آن ها را پذیرفت، وقتی که آنها را بپذیریم تمامی ابهامات شما در خصوص موضوعاتی که فرموده اید از آن جا که در روایات معتبر آمده قابل پذیرش خواهد بود.
با این اوصاف روشن می شود که رجوع به علما و فقها هرگز تقلید کورکورانه نیست، همانطور که در همه موضوعات دیگر هم مردم برای تشخیص جنس جعلی از جنس اصلی به متخصصین مراجعه می کنند این جا هم برای تشخیص روایات صحیح و استنباط احکام صحیح از آن ها به متخصصی که سال ها در این رشته درس خوانده و مطالعه و تحقیق داشته است مراجعه می کنند.
پی نوشت ها:
1. حشر:7/59.
2. نحل:44/16.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید