لطف الهی و عقل

image: 
با وجود عقل و با توجه به اینکه لطف مقرّب فقط اثر مثبت در تحقق هدف دارد، چرا گفته می شود لطف مقرب بر خدا واجب است و با نبودش نقض غرض حاصل می شود؟

با وجود عقل و با توجه به اینکه لطف مقرّب فقط اثر مثبت در تحقق هدف دارد، چرا گفته می شود لطف مقرب بر خدا واجب است و با نبودش نقض غرض حاصل می شود؟

پاسخ سؤال شما را در قالب نکاتی تقدیم می کنیم:

نکته اول؛ مقدمتاً لازم بذکر است: «لطف» یکی از اوصاف الهی است از این رو، بر خداوند لازم است که از باب «زمینه سازی سعادت بشر» مقدمات لطف یعنی آنچه که انسان را به سوی هدایت و بندگی راهنمایی و از معصیت دور می کند، را فراهم کند. بر این اساس، لطف الهی به اعتبارهای مختلفی تقسیم شده است، از جمله: تقسیم لطف به لطف محصل و لطف مقرب.
لطف مقرب، عبارتست از اینکه فرد مکلف از لطف الهی به اندازه کافی استفاده نکرده و به تکلیف عمل نکند، تأثیر آن فقط جنبه نزدیک شدن به تکلیف را دارد. لطف محصل، آن است که فرد مکلف، مختاراً از لطف الهی بهره گیری کرده و بر اساس آن تکلیف را انجام داده به سعادت برسد.(1)
نکته دوم؛ مسئله هدایت انسان، صرفا با ادراک برخی گزاره ها و اقامه برخی استدلال ها، انجام نمی شود. بلکه ما برای هدایت نیازمند آن هستیم که الگوهای خوب دیگری در دسترس داشته باشیم. بعنوان نمونه؛ غالب افرادی که در آغاز به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان می آوردند، نه به جهت استدلالات دینی بوده بلکه غالباً شیفته شخصیت و خصائص رفتاری پیامبر می شدند.(2) ضمن آنکه عقل، علاوه بر محدودیت تحت تأثیر حجابهایی نیز هست که باید به مدد وحی مرتفع شود. هم چنین برای احکام اجرایی (چه عقلی باشد چه شرعی) پشتوانه اجرایی و تضمین لازم است. که این تضمین ها در دین نهاده شده است.
نکته سوم؛ درست است که عقل به ما می گوید: شکر منعم واجب است. و این مسئله تا حدی زمینه تقریب را فراهم می کند ولی اگر اشارت ها و دلالت های دیگری باشد،(لطف مقرب)، زمینه سازی هدف بهتر خواهد بود. زیرا ممکن است برای برخی مردم به جهت عدم بلوغ کافی عقل، صرف هشدارعقلی کافی نباشد و یا برای غالب مردم که گرفتار حجاب های غفلت و نسیان هستند وجود اشارت ها و دلالت های دیگری(حجت های بیرونی) برای تذکر و یادآوری و رفع حجاب های غفلت و نسیان ضروری و واجب باشد.(3)

ممکن است پرسیده شود؛ مقدمه برهان لطف، مکلف بودن ماست، منظور از مکلف بودن، مکلف به تکالیف عقلی است یا شرعی؟ و مکلف بودن به تکالیف عقلی، چگونه ثابت می شود؟
در پاسخ گفتنی است: ما دو نوع تکلیف داریم. برخی تکالیف عقلی هستند، مانند وجوب شکر منعم و برخی تکالیف شرعی هستند مانند آنچه در احکام و دستورات دین و رساله های عملیه آمده است. مسئله لطف به هردو نوع این تکالیف مربوط میشود. اصل مکلف بودن را نیز می توان با دلایل عقلی مانند وجوب شکر منعم، دلایل ضرورت نبوت عامه و مانند آن اثبات کرد. بر اساس یک اصل عقلی، شکر منعم واجب است. به این معنا که اگر فردی، نعمتی را در اختیار ما قرار داد، متناسب با آن نعمت، شکر، بر ما واجب است. بر این اساس، اگر نعمت امر کوچکی باشد، شکر لازم باید متناسب با همان نعمت باشد و هنگامی که نعمت بزرگ و فوق تصور باشد مثلاً به اندازه کل هستی انسان (چه در اصل وجود و چه در بقاء) باشد، شکر آن نیز به همان میزان بزرگ خواهد بود. البته طبیعتا ما از عهده شناخت چگونگی شکرگزاری و انجام شکر این نعمت بزرگ، به اندازه ای که حقیقتا متناسب آن باشد، بر نمی آییم. از اینرو به ارشادات و دلالت های بیرونی نیازمندیم.

همچنین در پاسخ به این پرسش که: چرا خدا دین اسلام را که مصداق لطف تمام و کامل بود، از میلیاردها انسان محروم کرده است؟ باید گفت: اولاً آنچه بر خداوند لازم است «فراهم کردن زمینه سعادت» است. این مسئله طبیعتا و در همه شرایط برای همه یکسان رخ نداده است، اما اینطور نیست که به طور کلی از بشریت دریغ شده باشد.(4) برخی بنا به دلایلی، از شرایط بهتری برخوردار بوده و برخی کمتر، با این وجود، حتی افرادی که نام اسلام به گوششان نخورده نیز، در گذشته از چراغ های هدایت(درونی و بیرونی) برخوردار بوده و بگونه ای دیگر حجت بر ایشان تمام شده است. بعبارتی خداوند علاوه بر عقل و فطرت، با فرستادن پيامبران و رسولان الهي حجت را بر بشر تمام نموده، و راه هر گونه عذر و بهانه را بر ایشان بسته است. چنان ‎كه فرمود: «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللَّهُ عَزِيزاً حَكِيماً.»(5)
بی شک کسانی که در دامان اسلام پرورش یافته و هدایت شده اند مسئولیت بیشتری بر عهده دارند بنابراین آنچه که بر اساس قاعده لطف، لازم بوده، به تشکیک مراتب، انجام شده است. ثانیاً تکالیف از دو راه قابل شناسایی است، گاهی از راه مطالعه نصوص و متون دینی که مکلفان وظیفه دارند با مطالعه شریعت های الهی، شریعت حقه و کامل را بشناسند، بی شک، هر کس علیرغم توانایی برای شناخت حق و یا با وجود شنیدن ندای اسلام، به هر دلیلی مخالفت ورزد مسئول است و مؤاخذه خواهد شد اما کسانی که بدلیل وجود موانع و ناتوانی در شناخت حق ناکام مانده اند معذورند! و گاهی هم تکلیف بر اساس یافته های عقلی و فطری است. به طور مثال، اینکه ظلم بد است، دروغ و دزدی بد است، اموری هستند که همگان در هر شرایطی که باشند، در صورت مراجعه به عقل و فطرت و وجدان، آنها را درک می کنند و می بایست به عنوان تکلیف در زندگی خود رعایت می کنند.

گاهی گفته می شود که حکم شرعی و دینی در واقع "ارشاد" به حکم عقل است به این معنا که وجوب یا حرمت مسئله ای را ما پیش از حکم شرعی توسط عقل می فهمیم و امر مجدد به آن معنا ندارد مگر از باب اینکه ارشاد و راهنمایی به حکم عقل باشد (مخصوصا برای آنهایی که به هر دلیل به کشف حکم عقل نائل نشده اند)؛ بنابراین اصل حکم توسط عقل کشف می شود و دلیل نقلی هم تایید کننده و برای گروهی نیز مرشد به آن دلیل است. پیش فرض این بحث این است که به حکم عقل، به صدق قول نبی و اینکه از طرف خداوند می آید، معتقد می شویم در این حالت، طبیعتا پیام هایی که می آورد برای هدایت ما و تکمیل لطف است فلذا رسول باطنی و رسول ظاهری با هم تغایری نداشته بلکه متمم و مکمل یکدیگرند.

در پایان در پاسخ به این پرسش که طبق آیات و روایات، گفته می شود: هدف از خلقت، عبادت است دلیلی عقلی است یا نقلی؟ باید گفت: در خصوص آیه شریفه، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ (6) و جنّ و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا بپرستند.» بیان شده است که مراد از عبادت، کسب معرفت است (ای لیعرفون).(7) هر دو؛ عبادت و معرفت الهی زمینه ساز کمال و هدایت اند. رسیدن به کمال که غرض بندگی و عبادت خداوند است همانطور که از طریق نقل (آیات و روایات) قابل تحصیل است، از طریق عقل نیز امکانپذیر است. بنابراین، لزوم تلاش برای رسیدن به کمال، از طریق حجت های عقلی نیز بدست می آید، که حجت های مزبور بر براهین حکمت الهی، لطیف بودن، هادی بودن و... استوار است. ناگفته نماند از آن جایی که عقل بشر در تبیین و تحصیل دقیق و مشخص جزئیات برنامه هایی که انسان را به کمال و سعادت، می رساند ناتوان است فلذا ضرورت وحی و دین الهی بعنوان لطف مقرب ضروری می باشد.

پی نوشت ها:
1. برای مطالعه بیشتر: ر.ک: عقائد استدلالی، استاد ربانی گلپایگانی، مرکز نشر هاجر، قم، 1387؛ کشف المراد، شیخ طوسی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1372؛ محاضرات فی الاهیات، آیت الله جعفر سبحانی، موسسه امام صادق (علیه السلام) قم، بی تا.
2. قوله کریم: «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم ۖ وَلَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ ۖ فَاعفُ عَنهُم وَاستَغفِر لَهُم وَشاوِرهُم فِي الأَمرِ؛ ای رسول ما! به خاطر لطف ورحمتی که از جانب خدا، شامل حال تو شده، با مردم مهربان گشته ای، و اگر خشن و سنگدل بودی، مردم از دور تو پراکنده می شدند، پس آن ها را ببخش، و برای آن ها طلب آمرزش کن، و درکارها با آن ها مشورت فرما.»، آل عمران/ آیه 159.
3. برای مطالعه بیشتر ر.ک: شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بوستان کتاب قم، 1388.
4. «لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَي تَحْدِيدِ صِفَتِهِ وَلَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِه؛ عقل‌ها را بر مرزبندي صفت خود آگاه ننموده، ولي از مقدار لازم معرفتش نيز محروم نساخته است». نهج ‌البلاغه، خطبه 49.
5. نساء/  165.
6. ذاریات/ 56.
7. گرچه در کلمات بسیاری از بزرگان معرفت، گفته شده که در روایت آمده است «لیعبدونِ ای لیعرفونِ»، لکن در تفحصی که انجام شد، چنین عبارتی در روایات پیدا نشد! اما این روایت، همین معنا را می رساند. که از امام حسین (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «ای مردم! قطعا خداوند ـ جل ذکره ـ بندگان را نیافرید مگر برای اینکه او را بشناسند؛ پس هنگامی که او را شناختند، او را می‌ پرستند؛ و هنگامی که او را پرستیدند، با پرستش او از بندگی غیر او احساس بی‌ نیازی می‌ کنند.»، ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، نشر مؤمنین، قم، 1380، ج‏ 1، ص 9.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: