لزوم وجود دین

image: 

پرسش:

فرض کنید من کسی هستم اون سر دنیا که چیزی از دین و غیره نمی‌دونم و فقط یه چیزایی همین طوری به گوشم خورده و الان کلی سؤال دربارهش دارم.
حالا دین چیه؟ به چه کار من میاد؟ من چه نیازی بهش دارم؟ از من چی میخواد؟

پاسخ:

معنویت همزاد آدمی است و یافته‌های باستان شناسان از دوره‌های مختلف حیات انسان بر روی کره خاکی و مطالعه بر روی آثار و اشیایی که در مقابر و محیط زندگی انسان‌های نخستین وجود داشته است، این امر را به لحاظ تجربی نیز به اثبات می‌رساند: «اقوام شناسان بر روی انسان‌های اولیه، به‌اتفاق از تمایلات معنوی و روحانی خبر می‌دهد؛(۱) که این تمایلات و رفتارها، در راستای فطرت الهی انسان است. ایشان، انسان‌های نخستین را به لحاظ اعتقادات دینی، تقسیم‌بندی کرده‌اند و این اعتقادات، بیانگر روح جستجو کننده انسان است؛ انسانی که هبوط‌کرده و منتهای آمالش، بازگشت به وطن مألوف است.»(2)
«هنری لوکاس»(۳) نویسنده کتاب تاریخ تمدن، در این زمینه می‌نویسد:
«دین پیچیده‌ترین عنصر فرهنگ ابتدایی (انسان) است... پیداست که همه مردم اولیه گونه‌ای اعتقاد دینی داشته‌اند... انسان نخستین مانند بازماندگان کنونی‌اش به نیروی رازآلودی که نگاه‌دارنده زمین، آسمان و سراسر زندگی است، عمیقاً احساس وابستگی می‌کرد. انسان‌های نخستین عموماً به نیروهای فرا طبیعی باور داشته و بسیاری از عادت‌های فرهنگی آنان ازاین‌گونه گرایش‌های ماورای طبیعی سرچشمه گرفته است.»(4)
با این مقدمه به سراغ سؤال یادشده رفته و پاسخ آن را در قالب چند نکته تقدیم می‌کنیم:

نکته اول:
در یک نگاه کلی در تعریف دین آمده است: «مجموع اعتقاد (اعتقاد در حقیقت انسان و جهان) و مقررات متناسب باآنکه در مسیر زندگی مورد عمل قرار می‌گیرد، «دین» نامیده می‌شود و اگر انشعاباتی در دین پیدا شود، هر شعبه را (مذهب) می‌نامند.»(5)

حال با توجّه به این تعریف باید گفت که اگر منظور از دین، مطلق باور انسان نسبت به عالم هستی و مقررات متناسب با آن باشد، در این صورت انسان به طور طبیعی دین‌دار بوده و معنا ندارد هیچ باوری در هیچ جهتی نداشته باشد. درنتیجه هر انسانی مادامی‌که زنده است ناگزیر از انتخاب روشی برای زندگی است و این روش و سبک را می‌بایست بر اساس باورهای خود ترسیم کند. لذا انسان بی‌دین در اصل به معنای انسان بدون اندیشه است.

در این تعریف دیگر صحبت از دین‌دار و بی‌دین نیست. بلکه صحبت از دین بهتر و دین بدتر است و روشن است که منظور از دین بهتر دینی است که در ناحیه اندیشه و نظر، تصویر روشن‌تر و گویاتری از جهان هستی ارائه داده و در مقام انگیزه و عمل، دستورات شایسته‌ای را در جهت مصالح انسانی بیان نموده باشد. درنتیجه دین‌دار بودن در واقع، جزئی جدایی‌ناپذیر از یک انسان متفکر است.

نکته دوم:
صرف‌نظر از مصادیق کلی دین، اگر دین را به معنای «دین آسمانی» یعنی «اعتقاد به آفریننده‌ای برای جهان و انسان و دستورات عملی متناسب با این عقاید»(۶) بدانیم، در این صورت، در پاسخ به کسی که باور به خدا را کافی دانسته و دین و شریعت را قبول ندارد، باید گفت: این خدایی که به آن اعتقاد دارید، عالم است یا جاهل؟ حکیم است یا کار لغو و بیهوده هم انجام می‌دهد؟ قادر است یا عاجز؟ عادل است یا ظلم هم می‌کند؟
اگر خدایی که به او اعتقاد داریم، عالم، قادر، حکیم و عادل است در این صورت هرکدام از این اوصاف، نتایجی دارد. در واقع، خداوند عادل و حکیم کار بیهوده نمی‌کند و از این‌رو آفرینش انسان نیز پوچ و بیهوده نیست. حال اگر بپذیریم که خداوند هیچ برنامه و هدفی در زندگی مشخص نکرده است و هیچ دین و آیینی را از طریق انسان‌های برگزیده که از آن‌ها با عنوان «پیامبران» یاد می‌کنیم، برای ما نفرستاده یا نتوانسته بفرستد، چگونه می‌توان او را حکیم و قادر دانست؟

نکته سوم:
هنگامی‌که از نقش دین و یا ضرورت دین‌داری صحبت می‌شود، در ابتدا باید مشخص شود که منظور از «دین» کدام دین است؟ قطعاً در پاسخی که قرار است به‌ضرورت و فایده دین، داده شود، توجه به اینکه مورد مطالعه ما کدام دین است، بسیار مهم خواهد بود. چراکه تاریخ نشان می‌دهد که ادیان گوناگون در مواجه با مسائل مختلف، رویکرد واحدی نداشته و هرکدام به فراخور آموزه‌های خود، تقابل‌هایی را ایجاد کرده‌اند.

به‌عنوان مثال در مسئله دین و علم و اینکه آیا می‌توان دین را در پیشرفت‌های علمی نیز سودمند دانست، قطعاً دینی همچون دین اسلام که از همان ابتدا چه در آیات قرآن کریم و چه در بیانات رسول گرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و اهل‌بیت علیهم‌السلام مسلمانان را به فراگیری علم و دانش تشویق کرده است، زمینه مناسب‌تری را برای تحقیقات آزمایشگاهی و تجربی ازنظر بسترهای فرهنگی فراهم می‌آورد.(7)

نکته چهارم:
اگر بخواهیم، صرفاً به برخی از حکمت‌ها و فواید، دین‌داری برای بشر، به‌صورت مختصر و کلی اشاره‌کنیم، می‌توانیم این موارد را خدمت پرسشگر محترم تقدیم کنیم:

1-رهیافت کلامی (کرانمندی عقل در درک برخی امور)
بسیاری از مسائل مانند اینکه انسان از کجا آمده و به کجا خواهد رفت و تعداد دیگری از ارزشهای والا همچون صفات خداوند و...، از دسترس معرفت عقل بشری دور است. ازاین‌رو برای درک چنین اموری، نیازمند کمکی بیرونی از ناحیه آفریننده جهان است و این کمک در قالب دین به انسان می‌رسد.

2-رهیافت معرفت‌شناختی (وجود خطا در عقل)
عقل نظری در اندیشه و فکر، دچار مغالطه و اشتباه می‌شود. تا جایی که در منطق باب مستقلی با عنوان «باب مغالطات منطقی» باز شده و انسان‌ها به جهت درافتادن در مسائلی همچون «جهل مرکب» تابع فکری متفاوت شده و وجود ایسم‌های گوناگون در میان جریان‌های سکولار در این عالم نشان از امکان ورود اشتباه در عقل انسان است. ازاین‌رو، عقل انسان نیازمند، کمکی درخور از ناحیه خداوند تبارک‌وتعالی است.

3- رهیافت روان‌شناختی (آرامش و فرار از غصه‌ها)
مقدمه اول:
زندگی انسان محفوف به آلام جسمانی و روحانی است. از دردها و مریضی‌ها گرفته تا رنج‌های روحی چون غربت، ترس جنون و... حتی مسئله مرگ و مرگ‌اندیشی روان بشر را به‌شدت تحت تأثیر قرار داده و برخی را به وادی نهیلیسم و خودکشی کشانده است.
مقدمه دوم:
جمع اموال و مواهب مادی، نمی‌تواند پاسخگوی این دست از رنج‌ها باشد و چه بسیار متمولانی که در اثر رسیدن به بی‌معنایی در زندگی دست به خودکشی زده‌اند.(8)
نتیجه: آنکه چیزی جز معنویت و دین حق، نمی‌تواند این انسان وحشت‌زده را از رنج‌های روحانی رهایی بخشد.

4- رهیافت اخلاقی (کسب فضائل از راه الگو)
انسان بنا بر حسن و قبح عقلی بسیاری از مستقلات عقلی اخلاقی را درک می‌کند و بسیاری نیز برای او قابل‌درک مستقل نیست. از سوی دیگر در همان مواردی که قدرت درک دارد، نیازمند الگو و اسوه بوده و باید راه را آن چنانکه بهترین نتیجه را برای وی حاصل کند، بپیماید. درنتیجه نیازمند الگو و پیشوایی است که در بخش عقل عملی از عزم خللناپذیر برخوردار باشد،... این شخص، همان پیامبر است که برای تعلیم و تربیت بشر در قالب دین، از جانب خداوند برگزیده شده است.

در این میان رهیافت‌های بسیار دیگر نیز وجود دارد که به دلیل عدم حوصله متن تنها به برخی از آن اشاره می‌شود:(9)
-رهیافت جامعه‌شناختی (نیاز اجتماع به قانون و ضمانت اجرای آن).
-رهیافت اخلاق کاربردی (بحث ضرورت دین در حل مسائل اخلاق کاربردی).
- ایجاد انگیزه فوق‌العاده (مبتنی بر مسائل پراگماتیستی).

روشن است که هیچ‌کدام از روش‌های علوم تجربی در دوران اخیر، امکان این مسئله را ندارد که بتواند کاملاً در جایگاه دین و دین‌داری نشسته و به‌گونه‌ای فایده خود را برای بشر عرضه کند که تمام رهیافت‌های پیش‌گفته را پوشش دهد. حتی نه‌تنها چنین نیست، بلکه هرکدام از ایسم‌ها تا حدود زیادی مورد تجربه قرارگرفته و امتحان خود را پس داده است تا جایی که حتی در خود این جریانات، نمی‌توان به یک اجماع و اتقان که لازمه تحقق جامعه آرمانی است، رسید.

برای آگاهی بیشتر می‌توانید کتاب «چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع»؟ که آقای حمیدرضا شاکرین آن را تألیف کرده‌اند را نیز مطالعه بفرمایید.

نتیجه:
در ابتدا باید روشن شود که دین چیست و از میان ادیان کدام دین مد نظر است.
دوم اینکه، معنویت و دین‌داری نیاز فطری بشر بوده و صرف‌نظر از اینکه شما به کدام دین تعلق دارید، حس پرستش و ستایش موجودی قدسی، نیازی فطری در انسان است.
سوم اینکه، برای دین به معنای کلی آن رهیافت‌هایی وجود دارد که می‌تواند تا حدود زیادی بحث فایده دین و ضرورت آن را روشن سازد که در متن اشاره شد.

پی‌نوشت‌ها:
1. برای اشاره به نوع معنویت ایشان از واژگانی چون «توتیسم»، «فتیشیسم» و «آنیمیسم» استفاده می‌شود.
2. زمانی، شهریار، ماجرای معنوی در دوران جدید از گالیله تا فروید، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۸۴ ش، ص۱۳.
3. HenryLucas
4. لوکاس، هنری استیون، تاریخ تمدن از کهن‌ترین روزگار تا سده ما، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، تهران، نشر سخن،۱۳۹۳ ش، ج۱، ص۳۰.
5. طباطبایی، سید محمدحسین، شیعه در اسلام، با مقدمه حسین نصر، قم، دارالتبلیغ الاسلامی، ۱۳۴۸ ش، ص۱۰.
6. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، ۱۳۸۳، چ ۱۳، ص۵.
7. تا جایی که در روزگارانی کمی دورتر، در دل پایبندی به آموزه‌های اسلامی، دانشمندان بزرگی چون ابوعلی سینا، خوارزمی، جابر بن حیان، ابن هیثم، ابوریحان بیرونی، فارابی، زکریای رازی و... ظهور کرده‌اند که هم عالِم و اسلام‌شناس بوده و هم در علوم دیگر به مفاخر زمان خود تبدیل‌شده بودند. ر.ک ولایتی، علی‌اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، تهران، وزارت امور خارجه، چاپ اول، ۱۳۸۲ ش، ج۲، صص ۲۲۹ – ۳۶۲.
8. رابین ولیام Robin McLaurin Williams ستاره مشهور هالیوودی مثال خوبی برای این مسئله است.
9. به جهت تفصیل این بحث نگاه کنید به کتاب «پاسخ به شبهات کلامی: دین و نبوت» نوشته محمدحسن قدردان قرا ملکی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
 

موضوع: