قاعده الواحد
لطف بفرمایید قاعده الواحد را به زبانی ساده توضیح دهید و اینکه آیا از این قاعده نتیجه می شود که خدا فقط یک فعل را در طول آفرینش انجام داده است و پس از آن دیگر قادر به انجام کار دیگری نیست(نعوذ بالله)؟
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
قاعده الواحد از قواعدی است که فلاسفه و متکلمان در قبولش اختلاف کرده اند. البته فلاسفه نیز در پذیرش این قاعده از تقریرها و ادله مختلفی استفاده کرده اند. همچنین نقد متکلمان و منتقدان قاعده الواحد نیز متفاوت است. در ادامه، اجمالا به این مباحث می پردازیم.
فعلا اجمالا به تقریری از این قاعده اشاره می کنیم و نشان می دهیم که چرا به نظر فلاسفه این قاعده بر خداوند تطبیق می یابد و بر اساس آن، نظام خلقت به صورت طولی تحقق می یابد.
مفاد قاعده الواحد چنین است که از واحد جز واحد صادر نمی شود چرا که اگر از واحد، الف و ب صادر شود، و الف همان ب نباشد، پس از آن علت واحد، الف و غیرالف صادر شده است؛ و این امر مستلزم تناقض است.
توضیح بیشتر این که مفهوم اینکه یک علت به گونه ای است که از او «الف» واجب میشود، غیر از مفهوم این است که یک علت به گونه ای باشد که از او «ب» واجب گردد؛ در این صورت، هرگاه از یک علت دو چیز واجب شود، از دو حیثیتی است که از نظر مفهوم و حقیقت اختلاف دارند (دو معلول عرضی مستقل، مستلزم دو حیثیت در علت است. آن هم حیثیاتی که از نظر مفهوم و حقیقت اختلاف دارند)؛ و این خلاف فرض ما است که علت واحد است و هیچ کثرتی ندارد.(1)
با عنایت به این که خداوند کثرت ندارد و واحد حقیقی است، مشمول قاعده الواحد است و در نتیجه، نباید از او بیش از یک مخلوق صدور یابد. در حالی که مخلوقات خداوند در جهان مادی متکثرند. به همین جهت، فلاسفه با در نظر گرفتن عقول مجرد چندگانه، کوشیدند تا نحوه صدور موجودات متکثر از خداوند را از طریق نظام طولی عقول و افلاک توضیح دهند.
توضیح بیشتر این که بنا بر قاعده الواحد، خداوند مسئول خلق مستقیم جهان نیست. سلسله عقول آنقدر تحقق می یابند که نهایتا به عقلی منتهی می شوند که آن عقل مسئول خلق کثرات جهان مادی است. در واقع، واجب الوجود که هیچ کثرتی در او متصور نیست، علت موجودی می شود که آن موجود نیز یگانه و بسیط است. از این رو، جسم مستقیما از خداوند صادر نمی شود چرا که از منظر فلسفی، هر جسمی مرکب از ماده و صورت است و از این جهت کثرت دارد و بسیط نیست.
بنابراین، خداوند عقل اول را می آفریند که دارای دو جهت است: یکی این که ذاتا ممکن الوجود است و دیگری این که بواسطه واجب الوجود موجود شده و ضرورت و وجوب بالغیر دارد. عقل اول از آن جهت که ذات خودش را با حالت امکانی در نظر می گیرد و تعقل می کند، منشا پیدایش فلک جسمانی می شود و از آن جهت که ذات خودش را با حالت وجوب بالغیر و مرتبط به خداوند در نظر می گیرد، منشا پیدایش عقل بعدی می شود. به همین شکل، عقل دوم نیز دارای حیثیات متعدد است که از یک حیث منشا پیدایش عقل مجرد و فلک جسمانی بعدی می شود تا این که آخرین عقل که مرتبه وجودی نازلتری دارد و نمی تواند منشا پیدایش عقل دیگر شود، از آن جهت که خودش را با حالت امکانی در نظر می گیرد منشا پیدایش ماده شده و از آن جهت که خودش را با حالت وجوبش در نظر می گیرد، منشا پیدایش صورت جسمانی می شود و بدین ترتیب، جهان مادی پیرامونی ما را ایجاد می کند.
اما تاکنون فقط جسم آفریده شده است و منشا کثرات جسمانی مشخص نشده است. از این رو، در اینجا سخن از استعدادهای مادی مطرح می شود که عامل کثرات هستند. این تکثر استعدادی، منشا صدور صورتهای مختلف می شود؛ یعنی عقل آخر متناسب با هر استعدادی صورت خاص و متناسب با آن را صادر می کند.
در این صورت، سوال دیگری مطرح می شود که منشا اختلاف و تکثر استعدادهای مادی چه چیزی است؟ فلاسفه توضیح می دهند که منشا اختلاف استعدادی، اجرام و افلاک آسمانی است. ماده ای که نزدیک افلاک است، مستعد صورت متفاوت است نسبت به ماده ای که دورتر از افلاک است. از این رو، لایه اول جهان مادی، آتش است و لایه دومش هوا و لایه سومش آب و لایه آخرش خاک. سپس همان اجرام آسمانی، منشا ترکیب این عناصر چهارگانه می شوند و از ترکیب آنها و حصول مزاج معتدل، استعداد خاصی برای صورت خاصی حاصل می شود. این فرآیند آنقدر ادامه می یابد که به صدور نفس انسانی می انجامد.
بنابراین، همانطور که پیداست، تمامی دغدغه فلاسفه مسلمان، رعایت قاعده الواحد است؛ یعنی این که محال است از بسیط متکثر ایجاد شود. از این رو، آنها می کوشند نشان بدهند که چگونه خداوند نظامی آفریده است که در نهایت مراتب، به موجودات متکثر مادی ختم می شود.(2)
اما در نقد و بررسی این نظام فکری فلسفی گفتنی است که فارغ از درستی و نادرستی قاعده الواحد، اگر فرضا قاعده الواحد صحیح باشد، باز هم لزوم نظام طولی عقول برای خلق کثرات مادی از سوی خداوند، قابل مناقشه است چرا که مستند به قاعده الواحد، عقل اول برای این که علت عقل دوم باشد، دارای کثرات اعتباری است. در این صورت، این کثرات اعتباری، اگر حقیقتا کثرت هستند، پس نباید عقل اول از خداوند صادر می شد چرا که مستند به قاعده الواحد، از واحد فقط واحد صادر می شود. اما اگر کثرات اعتباری حقیقتا کثرت نیستند و در ظرف تحلیل عقلی کثرت هستند، پس اشکال سابق منتفی است؛ اما این اشکال جدید مطرح می شود که در این صورت، اگر کثرات اعتباری حقیقتا سبب تکثر در علت نمی شوند و همین مقدار از کثرات نیز برای خلق معلول های متکثر کافی است؛ دراین صورت، خداوند نیز دارای اوصاف متکثر اعتباری و تحلیلی است (که اگرچه در خارج به یک وجود موجودند اما در ظرف تحلیل، متکثرند) که می تواند مستند به آنها منشا خلق سایر کثرات باشد.
در هر صورت، لزوم نظام طولی عقول برای خلقت مادیات متکثر از سوی خداوند واحد، قابل قبول نیست. نظام فلسفی مذکور، یا کلا به نفی خلق کثرات می انجامد و یا خلق مستقیم کثرات از سوی خداوند را نیز مُجاز می داند.
بنابراین، لازم نیست قاعده الواحد را ویران کنیم بلکه اگر هم آن را بپذیریم، با دو فرض روبرو هستیم، نوک پیکان نقد بنده ناظر به فرضی است که برای خلق کثرات، واسطه هایی را لازم می داند. آری، گاهی خداوند برای خلق موجودات از واسطه هایی استفاده می کند؛ اما به نظر می رسد اصرار بر لزوم آن واسطه ها در خلقت، فاقد دلیل موجه است.
پی نوشت ها:
1. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نشر البلاغه، ص108.
2. همان، صص 112-126.
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=60914&p=899798&viewfull=1#post899798