فیزیکالیسم و نفی روح

image: 

پرسش:
متفکران قدیمی وقتی ذهن انسان رو موردتحقیق قرار می‌دادند، اذعان می‌کردند که ذهن انسان دارای حالات و قدرت خاصی (مثلاً تفکر و محاسبه و کسب اطلاعات و غیره) است که در سایر اشیای فیزیکال نیست و به همین جهت، به روح اعتقاد پیدا کردند که غیرفیزیکال هست تا از این طریق، منشأ این حالات و قدرت ذهنی را توضیح بدهند؛ اما الآن که ساختار عصبی مغز شناسایی‌شده و کامپیوتر اختراع‌شده، مشخص‌شده نیازی به فرضیه روح نیست و می‌شود مغز را سخت‌افزار و ذهن را نرم‌افزار مغز دانست و همه این حالات و قدرت ممتاز ذهن را به شکل فیزیکال توضیح داد بدون این‌که موجود غیرفیزیکالی را فرض بگیریم. عجیب اینجاست که هنوز برخی به روح باور دارند و از دوگانه روح و بدن صحبت می‌کنند!

پاسخ:
مقدمه:
اندیشمندان و متفکران، در وجود انسان دو نوع حالات را مشاهده می‌کنند که دارای ویژگی‌های متفاوت‌اند؛ نوع اول حالاتی مانند آگاهی، اراده، هویت شخصی، خوشحالی، غم، احساس درد و...که ویژگی‌هایش در اکثر اشیای فیزیکال پیرامونی وجود ندارد؛ نوع دوم حالات فیزیکی و جسمانی است که در اعصاب و اعضای بدن انسان نمایان می‌شود و ویژگی‌هایش در سایر موجودات فیزیکال نیز موجود است. این دودسته از حالات، در عین تفاوت، به‌طور بسیار عمیق و پیچیده‌ای با یکدیگر در ارتباط‌اند. بر همین اساس، این پرسش میان محققان شکل گرفت که آیا افزون بر اعضا و اعصاب و اندام جسمانی، انسان دارای حیثیت و بُعد دیگری به نام روح متمایز از بدن است که منشأ حالات ذهنی با ویژگی‌های ممتاز است، یا نه. در این مورد، نظریه‌های مختلفی شکل‌گرفته است که یکی از آن‌ها فیزیکالیسم است که همه حالات ذهنی با ویژگی‌های ممتاز مذکور را به شکل فیزیکال توضیح می‌دهد و وجود روح را نمی‌پذیرد. در ادامه، در قالب چند نکته این دیدگاه را موردنقد و بررسی قرار می‌دهیم:

نکته اول:
برای نقد و بررسی دیدگاه فیزیکالیسم، ابتدا باید به بررسی ویژگی‌های حالات ذهنی انسان پرداخت تا مشخص شود آیا فیزیکالیسم قادر است آن‌ها را با ارجاع به مغز توضیح بدهد یا نه. ویژگی‌های حالات ذهنی ازاین‌قرارند:
۱. نامکانمندی حالات ذهنی و نفسانی:
حالات ذهنی برخلاف حالات مغزی مکان مشخصی ندارند و نمی‌توان مکان مشخصی برای آن‌ها تعیین کرد. موقعیت مکانی فرایندهای مغزی را می‌توان به‌صورت دقیق مشخص کرد؛ اما تعیین موقعیت افکار، احساسات، باورها و سایر حالات ذهنی به‌کلی بی‌معناست.

۲. آگاهانه بودن حالات ذهنی:
برخی از حالات ذهنی مانند احساساتی مثل درد و خارش تنها زمانی وجود دارند که از آن‌ها آگاهی داشته باشید برخلاف امور فیزیکی و مغزی که بدون آگاهی از آن‌ها نیز وجود دارند. مثلاً سکه در جیب من است خواه من به آن آگاهی داشته باشم خواه نه؛ اما درد وجودش به آگاهانه بودنش هست. اگر از درد آگاهی نداشته باشیم، اصلاً دردی وجود ندارد نه این‌که هست و من نمی‌فهمم.
۳. حیث التفاتی (درباره چیزی بودن):
حالات ذهنی برخلاف حالات فیزیکی و مادی، درباره یا متوجه چیزی غیر از خود هستند. به‌عنوان‌مثال درد همیشه درباره یا متوجه چیزی است یا مثلاً افکار ما همیشه درباره چیزی هستند مثلاً ما درباره فلان مسئله فکر می‌کنیم یا درباره فلان موضوع تخیل می‌کنیم و همین‌طور سایر حالات ذهنی. این‌یکی از ویژگی‌های مهم اساسی حالات ذهنی است. اساساً حالات ذهنی درباره اوضاع امور خارج از خودشان هستند حتی اموری که وجود ندارند؛ اما حالات مغزی یا یک مداد روی میز درباره چیزی نیست.

۴. شخصی و خصوصی بودن حالات ذهنی:
حالات ذهنی مانند احساسات و شناخت‌ها و... امور شخصی محسوب می‌شوند و تا زمانی که خود ما درباره آن‌ها صحبت نکنیم دیگران نمی‌توانند از آن‌ها آگاه و مطلع شوند برخلاف امور فیزیکی که عمومی هستند و هر کس می‌تواند از آن‌ها آگاه باشد. مثلاً من و شما هر دو می‌توانیم سفیدی برف یا سردی آن را حس کنیم اما شما نمی‌توانید حس من به فرزندم را حس کنید بلکه صرفاً از طریق توصیف من به آن دسترسی مفهومی دارید.
۵. بی‌نیازی از شاهد و استدلال:
حالات ذهنی مانند احساسات نزد من حاضرند و نیازی نیست کسی آن‌ها را برایم اثبات کند یا شاهدی به سودش بیاورد. برخلاف امور فیزیکی که برای آگاهی از آن‌ها نیازمند شاهد و استدلال هستیم. حتی فرآیند مغزی ما نزد ما مجهول بوده و تا حدودی در دهه‌های اخیر به آن آگاهی یافتیم.

۶. خطاناپذیری:
حالات ذهنی چون نزد ما حاضرند و واسطه مفهومی ندارند، در ادراکشان خطا راه ندارد. درحالی‌که درک ما از امور فیزیکال، نیازمند واسطه مفهومی است و خطاپذیر می‌باشند و برای این‌که آن‌ها را از خطا دور کنیم، باید معیارهایی را به کاربندیم.
۷. تقسیم‌ناپذیری:
تصور من از درخت به دو قسم تقسیم نمی‌شود و اگر هم در تخیلم آن را به دو قسم تقسیم کنم، درواقع، دو تصور جدید ساخته‌ام و تصور سابقم محفوظ باقی‌مانده است. درحالی‌که چوب تقسیم‌پذیر است و با تقسیم شدن، چوب یکدستی که داشتیم را از دست می‌دهیم.(۱)

نکته دوم:
در توضیح حالات ذهنی و ویژگی‌های آن، دیدگاه‌های مختلفی مطرح‌شده است؛ ازجمله: فیزیکالیسم(۲) و دوئالیسم(۳).
در فیزیکالیسم، تمامی حالات ذهنی با ویژگی‌های منحصربه‌فردشان، ناشی از مغز و بدن مادی است و روح متمایز از بدن، وجود ندارد.
 فیزیکالیسم به شکل‌های مختلفی تقریر شده است که یکی از آن‌ها، همانی است که در پرسش حاضر، بازتاب یافته است. به این تقریر، کارکردگرایی گفته می‌شود چراکه به سبب کارکرد مشابه ذهن و کامپیوتر، مغز و ذهن را بر اساس نسبت سخت‌افزار و نرم‌افزار در کامپیوتر، توضیح می‌دهد. در این دیدگاه، ذهن به‌مثابه نرم‌افزار برای سخت‌افزار مغز می‌ماند که می‌توان آن را در سایر سخت‌افزارها نیز شبیه‌سازی کرد. از این منظر، ذهن یک کامپیوتر زیستی است که به‌تدریج تکامل‌یافته و به نقطه کنونی رسیده و رسالتش دریافت اطلاعات پیرامونی و پردازش آن‌ها و استفاده از آن‌ها برای هدایت رفتارهای آدمی در طول زندگی است.(۴)

نکته سوم:
در نقد این دیدگاه گفتنی است: اگرچه ذهن و کامپیوتر شباهت‌هایی در عملکرد دارند؛ اما تفاوت‌هایی نیز با یکدیگر دارند که در این تقریر از فیزیکالیسم نادیده گرفته‌شده است. درواقع، کارکردگرایان با نادیده گرفتن حالات ذهنی و ویژگی‌های ممتاز آن و صرفاً با استناد به شباهت‌های جزئی میان ذهن و کامپیوتر، ذهن را به نرم‌افزاری برای سخت‌افزار مغز فرو می‌کاهند و تقلیل می‌دهند.
آنچه در این تقریر فیزیکالیستی نادیده گرفته‌شده است، آگاهانه بودن کارکرد ذهن و حیث التفاتی موجود در حالات ذهنی است که در کامپیوتر وجود ندارد. به تعبیر دیگر، اگرچه کارکرد ذهن همچون کامپیوتر، دریافت داده‌ها، پردازش آن‌ها و تولید داده جدید است اما این کارکرد در ذهن، برخلاف کامپیوتر، خودآگاهانه و دارای حیث التفاتی به بیرون است. هیچ‌کسی مدعی نیست که کامپیوتر دارای خودآگاهی است و نسبت به کارکردی که دارد آگاه است و به‌واسطه داده‌های جدید، از حقایق بیرونی آگاهی می‌یابد.

گذشته از این‌که ذهن آدمی دارای عواطف و احساسات و تصمیم‌گیری نیز می‌باشد؛ درحالی‌که در کامپیوتر چنین اموری موجود نیست و هیچ‌کسی مدعی آزرده شدن یا خوشحال بودن یا مردد بودن کامپیوتر در تصمیم‌گیری نیست. ممکن است یک ربات را به شکل هوشمند طراحی کنیم که رفتارهای شبیه به انسان داشته باشد و این‌طور وانمود کند که خوشحال یا غمگین است، اما همان‌طور که گفته شد، این کار او صرفاً یک تظاهر و وانمود است. ربات هوشمند هیچ‌گاه حقیقتاً غمگین و خوشحال نمی‌شود بلکه نهایتاً می‌توان آن را طوری تنظیم کرد که در شرایط خاص، رفتاری همچون رفتار انسان خوشحال یا رفتار انسان غمگین از خودش بروز دهد.(۵)
با عنایت به حالات ذهنی و ویژگی‌های منحصربه‌فردش، اشکالات دیگری نیز به این دیدگاه، قابل‌ذکر بود که از آن‌ها چشم‌پوشی می‌کنیم.

نکته چهارم:
بعد از نقد فیزیکالیسم، به دفاع از در دوئالیسم یا دوگانه‌انگاری می‌پردازیم. از این منظر، حالات ذهنی، حالات و افعال روح متمایز از بدن مادی هستند. در دوئالیسم، روح و بدن بااینکه متمایز از همدیگرند، اما به‌شدت در هم تأثیرگذار می‌باشند و رابطه دوسویه میانشان برقرار است. برای اثبات این دیدگاه، با استفاده از حالات ذهنی و ویژگی‌های منحصربه‌فرد آن، به ادله مختلفی استناد شده است که در ادامه، به ذکر مهم‌ترین ادله بسنده می‌کنیم:
۱. دلیل وحدت نفس: این دلیل از سوی افلاطون مطرح‌شده تا از این طریق، به اثبات تجرد و تمایز روح از بدن بپردازد.(۶) از قدیم تاکنون این مطلب پذیرفته‌شده است که بدن مجموعه‌ای از سلول‌ها و اجزاء متکثر است؛ اگر قرار بر این باشد که ما چیزی جز همین سلول‌ها نباشیم، پس صفاتی که هر بخش از بدن ما دارد، برای خود آن بخش است مثلاً معده من گرسنه است و پوست من گرم است و قلب من شاد است و غیره. درحالی‌که واقعیت چنین نیست بلکه همان منی که احساس گرما می‌کند، احساس گرسنگی هم می‌کند و یا همان منی که احساس شادی می‌کند احساس پیروزی هم می‌کند. همه این‌ها حالات مختلف یک حقیقت است نه حالات مختلف برای اجزای مختلف بدن؛ بنابراین، من چیزی فراسوی بدن مادی و سلول‌های متکثر است و به همین جهت، تمامی حالاتی که برای سلول‌های متکثر و مختلف بدنم پیش می‌آید را باهم درمی‌یابم و آن‌ها را حالات یک حقیقت می‌دانم نه حالات حقایق متکثر و مختلف.(۷)

۲. دلیل انسان رها از بدن: هرکدام ما حالاتی را می‌توانیم فرض کنیم که کاملاً از بدن منقطع شده‌ایم اما بااین‌حال، از خودمان غافل نیستیم. برای این فرض، می‌توان به خواب یا تجربه نزدیک به مرگ (NDE) یا حالت عرفانی جدایی روح از بدن، مثال زد که در آن، التفاتی به بدن نداریم اما بااین‌حال، خودمان را درمی‌یابیم؛ اما اگر نفس همین بدن باشد، پس نباید هنگامی‌که از آن منقطع و غافل شده، به خودش علم داشته باشد؛ درحالی‌که توضیحش گذشت که با انقطاع از بدن نیز همچنان من به خودم آگاهم. پس من چیزی فراسوی بدن هستم که با قطع‌نظر از آن، خودم را درمی‌یابم.(۸)

۳. دلیل وحدت هویت: هویت انسان از ابتدای زندگی تا پایان عمرش، یک تشخص دارد و آن را وجداناً درمی‌یابیم. بدن انسان با سوخت‌وساز همیشگی در حال تغییر است به شکلی که گفته‌شده هر هفت‌تا ده سال، یک‌بار همه اجزای بدن عوض می‌شود؛ بنابراین، هویت انسان همان بدن او نیست بلکه امر مجردی است که در پی تغییرات بدن ثابت باقی می‌ماند.(۹)

نتیجه:
با عنایت به آنچه گذشت، روشن می‌شود که روح از بدن متمایز است و به همین جهت، انسان دارای حالات ذهنی با ویژگی‌های منحصربه‌فرد و متمایز از سایر اشیای فیزیکال است. آدمی دارای دو بُعد بدن مادی و روح غیرمادی است که این دو بُعد، به‌شدت باهم مرتبط و در هم تأثیرگذارند و تنها در شرایط تضعیف ارتباط روح و بدن –مثلاً خواب یا تجربه نزدیک به مرگ یا حالت عرفانی جدایی روح از بدن- است که آدمی می‌تواند به این دوگانه التفات یابد. فیزیکالیسم با نادیده گرفتن ویژگی‌های منحصربه‌فرد حالات ذهنی و صرفاً با استناد به شباهتی که میان کارکرد ذهن و کامپیوتر است، ذهن را به‌اشتباه، به کامپیوتر فروکاست و از جنبه غیرمادی و غیرفیزیکال انسان، غفلت نمود.

پی‌نوشت‌ها:
1.برای مطالعه بیشتر، رک: مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، تهران، انتشارات بین‌الملل، ۱۳۸۸ ش، ج۲، ص۱۳۴-۱۳۵؛ همچنین، رک:
Heil, John, mental causation, The Blackwell guide to philosophy of mind, Edited by Stephen P. Stich and Ted A. Warfield, Blackwell Publishing, 2003, P.214-215.
2.Physicalism
3.Dualism
4.کرباسی زاده، امیر احسان و حسین شیخ رضایی، آشنایی با فلسفه ذهن، تهران، نشر هرمس، ۱۳۹۱ ش، ص۸۳؛ ادیانی، یونس، فلسفه ذهن، تهران، نشر نقش‌جهان، ۱۳۸۱ ش، ص۱۹۳.
5.برای مطالعه بیشتر، رک: احسن، مجید و مسعود صادقی، بررسی انتقادی رویکردهای فیزیکالیستی به نفس با تکیه‌بر شواهد عقلی و نقلی، مجله اندیشه نوین دینی، ۱۳۹۳ ش.
6.کرم، یوسف، تاریخ الفلسفه الیونانیه، بیروت، دارالقلم، [بی‌تا]، ص۱۵۵.
7.فیاضی، غلامرضا، علم النفس فلسفی، قم، انتشارات مؤسسه آمورشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۹۰ ش، ص۲۰۳-۲۰۴.
8.همان، ص۲۱۷-۲۲۰.
9.همان، ص۲۲۳-۲۲۵.

موضوع: