غدیر در نهج البلاغه
پرسش:
چرا در نهج البلاغه نامی از غدیر وجود ندارد؟
پاسخ:
برای این مسئله دلایل متعددی میتوان بیان نمود كه ما به دو مورد از آن اشاره میکنیم:
۱. امیر مؤمنان علی(علیه السلام) صاحب فضایل بسیار و پهلوان جنگهای عرب كه بسیاری از بزرگان كفر را در جنگهای بدر، احد، احزاب و... نابود كرده بود. اینها از سویی موجب حسادت برخی و از سوی دیگر با توجه به فرهنگ جاهلی كه خون را خون میشوید، باعث شد برخی در آن زمان دلی پرکینه از حضرت داشته باشند. حال اگر حضرت بیش از این و بهصورت مستقیم از واقعهای مانند غدیر و... برحقش اصرار میوزید، ترس آن میرفت كه برخی با اساس اسلام مبارزه كرده و تلاش همهجانبهای بر ضد اسلام صورت دهند. ازاینرو، امام(علیه السلام) در انتشار نصوص، آرامش را مراعات میکرد و احتیاطاً بر اینکه به اسلام ضربهای نرسد، آن را بهتندی در برابر دشمنان ارائه نمینمود و به جهت حفظ شوكت مسلمانان، حاضر نبود سخت به مقابله برخیزد و گاهی از سكوت و عدم مطالبه حقش میفرمود: «انسان را بر تأخیر درگرفتن حقش عیب نمیکنند. عیب بر آنکسی است كه آنچه حقش نیست، بگیرد». (۱)
درنتیجه، اگرچه داستان غدیر بهصورت مستقیم در نهجالبلاغه نیامده، اما این بدان معنا نیست كه در این كتاب بههیچعنوان از مسئله خلافت بهعنوان نص از جانب خدا و رسول اشاره نشده باشد. حضرت در نهجالبلاغه جریانی را نقل میفرماید و آن اینکه: شخصی در حضور جمعی به من گفت: پسر ابوطالب! تو بر امر خلافت حریصی. من گفتم: بلكه شما حریصتر و از پیغمبر دورترید و من ازنظر روحی و جسمی نزدیکترم. من حق خود را طلب كردم و شما میخواهید میان من و حق خاص من حائل و مانع شوید و مرا از آن منصرف سازید. آیا آنکه حق خویش را میخواهد، حریصتر است، یا آنکه بهحق دیگران چشم دوخته است؟ همینکه او را با نیروی استدلال كوبیدم، به خود آمد و نمیدانست در جواب من چه بگوید. (۲)
به فرموده شهید مطهری، سخن علی این نیست كه چرا مرا با همه جامعیت شرایط كنار گذاشتند و دیگران را برگزیدند؛ سخنش این است كه حق قطعی و مسلّم مرا از من ربودند. بدیهی است كه تنها با نص و تعیین قبلی از طریق رسول اكرم - صلیالله علیه و آله - است كه میتوان از حق مسلّم و قطعی دم زد. صلاحیت و شایستگی، حق بالقوه ایجاد میكند، نه حق بالفعل؛ و در مورد حق بالقوه سخن از ربوده شدن حق مسلّم و قطعی، صحیح نیست. (۳) بنابراین، مهم تأكید بر مسئله خلافت بهعنوان نص از جانب پیغمبر(صلی الله علیه واله واله) است كه حضرت در بسیاری از خطبهها، ازجمله خطبه معروف شقشقیه، به آن اشارهکرده است. اگرچه بنا به مصالح اشارهشده، نتوانست صریحاً نامی از غدیر ببرد.
۲. حضرت بااینحال در موارد متعدد به اصل این قضیه مستقیماً اشارهکرده كه سید رضی آن را در كتاب خود نیاورده است؛ چراکه مرحوم سید رضی بنا نداشته همه سخنان حضرت را جمعآوری كند؛ بلكه سخنانی را كه بر اساس ذوق ایشان در اوج بلاغت و فصاحت بوده، جمعآوری كرده و نام آن را نهجالبلاغه گذاشته است كه اگر بنا بود تمام سخنان آن حضرت را جمعآوری كند، برفرض امكان به دهها جلد میترسید. ازاینرو، نهجالبلاغه نیز در جهت نقل مطلب مانند سایر كتب روایی یا تاریخی مسلم در این قضیه است كه میتوان در این موضوع به آنها استناد كرد؛ مثلاً صاحب كتاب «المراجعات» نوشته است: امیر مؤمنان در ایام خلافتش مردم را در رحبه (یكی از محلههای كوفه) جمع نمود و فرمود: سوگند میدهم آن مسلمانی را كه مطلبی از پیامبر(ص) در روز غدیر شنیده كه بپا خیزد و به آنچه شنیده شهادت دهد؛ اما غیرازآن كس كه با چشمانش آن حضرت را دیده و با گوشهایش سخن او را شنیده، به پا نخیزد. سی نفر از صحابه بپا خواستند كه دوازده نفر آنها از مجاهدان بدر بودند....(۴)
در كتاب «الغدیر» آمده است: روزی امیر مؤمنان(علیه السلام) در كوفه سخنرانی مینمود. در خلال سخن رو به جمعیت كرد و گفت: شمارا به خدا سوگند میدهم! هر كس در غدیر حاضر بوده و به گوش خود شنیده است كه پیامبر مرا به جانشینی خود برگزید، بایستد و شهادت بدهد؛ ولی تنها كسانی بایستند كه این مطلب را به گوش خود از پیامبر شنیدهاند، نه آنان كه از دیگران شنیدهاند. در این موقع، سی نفر از جای برخاستند و به حدیث غدیر گواهی دادند.
باید توجه داشت كه در آن تاریخ، متجاوز از بیست و پنج سال از واقعه غدیر میگذشت و برخی از اصحاب در كوفه نبودند و یا پیش از آن درگذشته بودند و برخی نیز به عللی از دادن شهادت كوتاهی میورزیدند.(۵)
برای اطلاع از بعضی موارد میتوانید به كتاب «الغدیر و رهبری امام علی(علیه السلام) در قرآن و سنت» (ترجمه المراجعات سید شرفالدین) مراجعه كنید.
پینوشتها:
۱. نهجالبلاغه، حكمت ۱۶۶، چاپ دارالهجره.
۲. همان، حكمت ۱۷۱.
۳. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۴۶۵، چ صدرا، تهران، ۱۳۷۸ ش.
۴. امامی، محمدجعفر، رهبری امام علی(ع) <ترجمه المراجعات>، ص۳۲۶، چ امیرکبیر، ۱۳۸۵ ش.
۵. علامه عبدالحسین امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۵۳، نشردار الكتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۶ ش.