عصمت ائمه و پیامبران
چه دلیلی بر انحصار عصمت در امامان و پیامبران وجود داره؟ چرا معصوم دیگه ای وجود نداشته باشه؟مثلا چرا حضرت زینب سلام الله علیها یا حضرت عباس علیه السلام هم معصوم نباشند؟ آیا گناه و معصیتی از این دو بزرگوار دیده شده یا نقل شده است؟و یا چرا ممکن نیست که مثلا در زمان ما یک فردی یا افرادی اینقدر با ایمان و با شناخت کامل باشند که مرتکب هیچ معصیتی نشده باشند و بتونند به درجه عصمت برسند؟
عصمت از گناه منحصر در 14 معصوم و انبياء(علیهم السلام) نيست بلكه بسياري از اولياي الهي مانند حضرت زينب و حضرت عباس(عليهما السلام) داراي عصمت بودند ودليلى بر ارتكاب گناه از سوى حضرت زينب(سلام الله عليها) و حضرت عباس(عليه السلام) وجود ندارد(1)(هرچند مقام عصمت براي ايشان از ضروريات دين نيست). عصمت درجات مختلفي دارد و روشن است كه 14 معصوم و انبياء (علیهم السلام) در بالاترين درجه آن هستند.اينگونه نيست كه عصمت مقامي دور از دسترس انسان باشد بلكه بندگان ديگر غير از انبياء و 14 معصوم(علیهم السلام) نيز مي توانند به مراتبي از عصمت دست يابند. انسان ها توانايي اين را دارند كه از گناه دوري كنند و در زندگي به گناه آلوده نشوند و معصوم از گناه باشند اما تفاوتي كه معصوم بودن در انبياء و امامان)علیهم السلام( با ساير بندگان دارد اين است كه عصمت در انبياء و امامان)علیهم السلام( يك ملكه و صفتي است در فرد معصوم كه وي را از انجام هرگونه گناه باز مي دارد،يعني با داشتن چنين حالت و صفتي براي انجام گناه انگيزه اي در او پديد نمي آيد و در نتيجه مرتكب گناه نمي شود.خداوند بنا بر مصلحت و حكمت خود ، گروهي از بندگان خود را، كه معلمان بشر و هدايتگران انسانها هستند، به نيرويي مجهّز ميكند كه در عين قدرت بر گناه، از آن بپرهيزند و از خطا و اشتباه مصون بمانند. پيامبران الهى، در عمل به احكام شريعت، از هرگونه گناه و لغزش مصونيت دارند، و اصولاً هدف از بعثت پيامبران در صورتى تحقق مى پذيرد كه آنان از چنين مصونيتى برخوردار باشند. زيرا اگر آنان به احكام الهى كه خود ابلاغ مى كنند دقيقاً پايبند نباشند، اعتماد به صدق گفتار آنها از ميان مى رود و در نتيجه هدف نبوت تحقق نمى يابد. محقق طوسى در عبارت كوتاه خود به اين برهان چنين اشاره كرده است:«وَ يجبُ في النبيّ العِصْمةُ ليحصُلَ الوثوقُ فيحصلَ الغرضُ»(2) عصمت براى پيامبران لازم است تا وثوق به گفتار آنها حاصل شود، وغرض از نبوت تحقق يابد. آية تطهير كه دربارة اهل بيت(علیهم السلام) سخن ميگويد، يادآور ميشود كه ارادة تكويني و قطعي خدا بر اين تعلق گرفته است كه آنان را از هر نوع پليدي پاك گرداند. اين اراده، ارادة ويژهاي است؛ زيرا در غير اين صورت، اراده گسترده خواهد بود(اراده تشريعي) كه برهمگان تعلق گرفته است. از اين جهت بايد بگوييم كه مقصود، اراده تكويني و آفرينشي است كه عوامل پاكي در وجود آنان تعبيه شده، ولي در عين حال قدرت انجام گناه را از آنان سلب نكرده است. بى ترديد پيامبران الهى به مراتب گوناگونى از قرب و كمال دست يافته و هر كدام به جاى گاه ويژه اى بار يافته اند. چنان كه در سوره ى اسراء مى خوانيم : وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلى بَعْض (3) و به راستى برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيده ايم. برترى پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) بر ديگر معصومان، به گواهى روايات فراوان، انكارناپذير است(4( همه ى پيامبران الهى در چهار گونه عصمت هم سان يك ديگرند: الف. عصمت در دريافت وحى و ابلاغ آن ب. عصمت در اعتقادات ج. عصمت از گناهان د. عصمت از خطا و نسيان. عصمت امامان نيز تفاوت چندانى با عصمت پيامبران ندارد; جز اين كه در اين جا به جاى دريافت و ابلاغ وحى، از تبيين و توضيح معارف وحيانى سخن مى رود. نكته در خور توجه اين است كه مقصود از گناهانى كه هيچ پيامبر و امامى به گِرد آن نمى گردد، سرپيچى از مقرّراتى است كه در شريعتى آسمانى، به صورت تكليفى همگانى در آمده است. با اين حال، بسيارى از كارها كه بر همگان روا است، شايسته ى مقرّبان درگاه الهى نيست; چرا كه »حَسَناتُ الابرار سَيِّئاتُ المُقرَّبين.« در اين جا است كه گاه معصومان نيز دچار لغزش مى گردند و عملى از آنان سر مى زند كه هر چند حرام شرعى نيست، امّا در خور مقام والاى معصومان نبوده، در اصطلاح «ترك اولى» خوانده مى شود. شمار ترك اولاى يك معصوم، يكى از معيارهايى است كه مى تواند مقدار قرب و كمالش را مشخص سازد. از سوى ديگر، پرهيز از گناه و ترك اولى، يگانه معيار فضيلت نيست; ميزان راز و نياز و عبادت و چگونگى بردبارى در برابر مشكلات از عوامل ديگرى است كه مى تواند معصومان را در درجات متفاوتى جاى دهد. از اين رو است كه گاه امامى معصوم، عبادات خود را در برابر حالات معنوى معصومى ديگر ناچيز مى شمارد و حسرت آن را در دل مى پروراند(5( نتيجه آنكه: الف) معصوم بودن از گناه تنها شامل انبياء و امامان نمي باشد و انسان هاي ديگر نيز مي توانند به مراتبي از عصمت برسند . ب)عصمت درجات مختلفي دارد وبرخي از انبياء بر برخي ديگر از انبياء برتري دارند و 14 معصوم(عليهم السلام) در بالاترين درجات عصمت قرار دارند. ج)عصمت در انبياء و 14 معصوم ملكه و صفتي است كه خدا به معصوم داده است كه باعث مي شود انگيزه اي براي گناه نداشته باشند. د)انبياء و ائمه علاوه بر عصمت از گناه در موارد ديگري نيز از جمله مسائل مربوط به هدايت انسان ها معصومند. ه)پرهيز از گناه يگانه ملاك فضيلت نيست بلكه براي رسيد به قرب الهي عوامل ديگري نيز دخيل هستند. پرسش :اگر واقعا اینطور باشه که این گروه از بندگان خاص به خاطر اینکه به نیرویی مجهز شدند که بقیه بشر به آن نیرو تجهیز نشدند، از گناه دوری می کنند؛ خب این که نوعی بی عدالتیست! چون شاید اگر من (من نوعی) هم به این نیرو مجهز بودم، همانند اونها از گناه پرهیز می کردم. پاسخ : بسيارى از افراد هنگامى كه بحث عصمت انبياء)علیهم السلام( را مطالعه مى كنند، فوراً از خود سؤال مى نمايند كه مقام عصمت يك موهبت الهى است كه الزاماً به پيامبران و امامان)علیهم السلام( داده شده، و هركس مشمول اين «موهبت» گردد در برابر گناه و خطا بيمه شده است، بنابراين معصوم بودن آنها فضيلت و افتخارى محسوب نخواهد شد، هر كس مشمول چنين موهبتى گردد از تمام گناهان و خطاها فاصله خواهد گرفت، و اين يك الزام الهى است. اینكه افرادی وجود دارند كه هیچ گناهی انجام نمیدهند و اصلاً هیچ انگیزهای برای انجام گناه ندارند معنایش این نیست كه قدرت انجام گناه از آنها سلب شده است و اصلاً هیچ گونه اختیاری ندارند و كاملاً مجبور میباشند بلكه این افراد هم از نظر شناخت و آگاهی چنان قوی هستند كه زشتی هر كار بدی را مشاهده میكنند و هم دارای اراده بسیار قویای هستند كه مغلوب جاذبههای شیطانی و خلاف حق نمیشوند(6) انسان معصوم به خاطر تقوی و آگاهی عمیق و كامل او به آثار و عواقب گناهان و توجه به عظمت خداوند از ارتكاب معاصی خودداری میكند(7( مصونیت معصومین در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقوای آنها سرچشمه میگیرد درست همانند پرهیز از پارهای از گناهان برای فرد فرد ما كه به خاطر علم و آگاهی و معرفت آن را ترك میكنیم مثلاً هرگز با بدن لخت و عریان قدم در كوچه و خیابان نمیگذاریم عملی كه از روی اجبار صورت نگرفته بلكه كاملاً با اختیار و اراده و علم و آگاهی انجام شده است ترك گناه و خطا از صاحبان عصمت محال عادی است نه محال عقلی و محال عادی با اختیاری بودن عمل منافاتی ندارد همانطوری كه مثالی كه ذكر كردیم محال عادی است یعنی عادتاً محال است كه چنین عملی از كسی سربزند و این با اختیاری بودن این كار كاملاً سازگار است(8( كوتاه سخن اينكه: سطح بالاى معرفت و ايمان انبياء كه خود يك افتخار و فضيلت است سبب افتخار و فضيلت ديگرى كه مقام عصمت است مى گردد. اگر گفته شود آنها اين ايمان و معرفت را از كجا آورده اند مى گوئيم اين از امدادات الهى است، ولى با اين قيد كه امدادهاى الهى بى حساب نيست و لياقتهائى در اينها وجود داشته است(9( برخى ازآيات، موهبتي بودن «عصمت» را به گونه اى تأييد مى كنند. در سوره «ص» پس از يادآورى «ابراهيم» و «اسحاق» و «يعقوب» آنان را چنين توصيف مى كند: ) وَإِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ المُصْطَفَيْنَ الأَخْيارِ ( »آنان نزد ما از برگزيدگان و نيكان مى باشند.«(10) در سوره احزاب در باره ى «اهل بيت پيامبر» مى فرمايد: ... )إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً ( »خداوند مى خواهد پليديها را از شما اهل بيت ببرد و شما را پاك گرداند.«(11) خداوند پیش از آفرینش آدمیان، با علم ازلى خود مى دانست که گروهى از آنان، بیش از سایرین از اختیار خود بهره مى گیرند و حتى اگر مورد موهبت هاى ویژه قرار نگیرند، با اعمال اختیارى خود، سر آمد همگان خواهند شد این منزلتى که اینان با سیر اختیارى خویش بدان مى رسیدند، سبب گردید که خداوند، موهبت ویژه خویش را به آنان عطا نماید و ایشان را از علم و اراده اى برخوردار کند که به واسطه آن، به مصونیت کامل برسند و در پرتو آن، راهنمایانى مطمئن براى همه افراد بشر گردند. به عبارت دیگر، دلیل اعطاى چنین موهبتى، علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم نمودن وسایل هدایت براى سایر انسان ها است. این نکته را مى توان به خوبى از فرازهاى آغازین دعاى ندبه استفاده نمود. همچنین در روایتى از امام صادق(علیه السلام) در باره موهبت هاى ویژه پیامبران، چنین آمده است: از آنجا که خداوند به هنگام آفرینش پیامبران مى دانست که آنان از او فرمانبردارى مى کنند و تنها او را عبادت نموده، هیچ گونه شرکى روا نمى دارند [از موهبت هاى ویژه خویش، برخوردار شان ساخت]. پس اینان به واسطه فرمانبردارى از خداوند به این کرامت و منزلت والا رسیده اند.(12)(13) از سوى ديگر اگر پيامبران مشمول چنين مواهبى شده اند به موازاتش مسئوليتهاى سنگينى بر دوش آنان گذارده شده، يا به تعبير ديگر خداوند به همان مقدار كه مسئوليت به كسى مى دهد توان و نيرو به او مى بخشد، و سپس در انجام مسئوليت او را امتحان مى كند. افتخار آنها در اين است كه حتى ترك اولى نمى كنند، و اين يك امر اختيارى براى آنهاست، و اگر به ندرت ترك اولى از بعضى از انبياء سرزده به همان نسبت مورد خطاب و عتاب شديد الهى، و گاه گرفتار پاره اى از محروميتها شده اند، چه فضيلتى از اين برتر و بالاتر كه آنها به خاطر اطاعت فرمان حق حتى به سراغ ترك اولى نروند. بنابراين افتخار انبياء(علیهم السلام( در اين است كه به مقدار اين مواهب مسئوليت مى پذيرند، و حتى به سراغ ترك اولى نمى روند. و اگر در موارد استثنائى ترك اولائى از آنها سرزده به زودى جبران كرده اند. پرسش :تفاوت اراده تکوینی و تشریعی در چیست؟اراده ای که در آیه تطهیر به کار رفته اراده تشریعی است یا تکوینی؟ پاسخ :اراده تشریعی خدا همان امر و نهی های شرعی خداست، مثلا خدا به اراده تشریعی اراده کرده است که انسان نماز بخواند و روزه بگیرد و غیبت نکند و دروغ نگوید و ... این اراده تخلف پذیر است یعنی ممکن است کسی از آن سرپیچی کند.در اراده تشريعي خداوند اراده كرده انسان گناه و معصيت انجام ندهد.اين اراده خداوند ، اراده ای است که به فعل دیگری تعلق می گیرد بدین اعتبار که وی آن را به اختیار خود انجام دهد. خداوند متعال براي انسان فقط طاعت و كارهاي خير و نيك را اراده كرده زيرا موجب هدايت و سعادت آدمي است. امّا كارهاي قبيح و زشت و ناروا چون مبغوض خداوند هستند متعلق اراده تشريعي خداوند نيستند زيرا موجب ضرر و خسران آدمي است. اراده تکوینی ،اراده ای است که به فعل خود مرید، یعنی به تکوین،تحقق و ایجاد آن تعلق می گیرد. اراده تکوینی خدا، همان اراده فعل وعین تحقق فعل است فعل خدا همین عالم خلقت است با همه ویژگی هایش یعنی خدا اراده کرده است که عالم موجود شود و عالم موجود شده است. خدا به اراده تکوینی اراده کرده است که انسان خلق شود و انسان خلقت یافته است. بر این اساس هر موجودی متعلق اراده تکوینی خداست و هیچ چیز از اراده تکوینی او خارج نیست وتخلف ناپذير است و آن چه مورد اراده تكويني خدا است، حتماً واقع ميشود. ارادة تشريعي به فعل ديگري تعلق ميگيرد و بايد شخص آن فعل را با اختيار خود انجام دهد و اين ارادة خداوند شامل احكام و دستورهاي الهي ميشود و ممكن است از طرف بندگان نقض شود و شخص يا اشخاصي بر خلاف آن عمل نمايند كه در اين مورد ميتوان از بسياري از احكام شريعت اسلامي نام برد. اما منظور از اراده تكويني اراده اي است كه به فعل خود مريد و به تكوين و ايجاد آن تعلق ميگيرد. بدون شك اين نوع از ارادة الهي هرگز توسط ديگران نقض نميشود و مسئله اي تخلف ناپذير است. شهيد مطهري(ره) در اين مورد مي گويد: كلمه مشيت خدا , يا اراده خدا كه در خود قرآن بكار برده شده است در دو مورد بكار مى رود كه يكى را اصطلاحا اراده تكوينى و ديگرى را اراده تشريعى مى گويند . اراده تكوينى يعنى قضاء و قدر الهى است كه اگر چيزى قضا و قدر حتمى الهى به آن تعلق گرفت , معنايش اين است كه در مقابل قضا و قدر الهى ديگر كارى نمى شود كرد . معناى اراده تشريعى اين است كه خدا اين طور راضى است , خدا اين چنين مى خواهد . مثلا اگر در مورد روزه مى فرمايد : يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر(14(يا در مورد ديگرى كه ظاهرا زكات است , مى فرمايد : يريد ليطهركم (15( مقصود اين است كه خدا كه اين چنين دستورى داده است , اين طور مى خواهد يعنى رضاى حق در اين است (16). برخي از اهل سنت در مورد آيه تطهير مي گويند معناي اراده اي كه خداوند در اين آيه مي فرمايد اراده تشريعي است.به تعبیر دیگر آیا خداوند فرمان داده اهل بیت گرد گناه و پلیدى ها نگردند، یا این که پاکى را در وجود آنها ایجاد کرده است؟ کلمه «اِنَّما» دلیل بر این است که این موهبت، مخصوص خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) است و جمله يريد اشاره به اراده تكوينى پروردگار است ، و گرنه اراده تشريعى ، و به تعبير ديگر لزوم پاك نگاهداشتن خويش ، انحصارى به خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ندارد، و همه مردم بدون استثناء به حكم شرع موظفند از هر گونه گناه و پليدى پاك باشند. پرسش :آیا آیه 63 سوره کهف : قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا: گفت ديدى وقتى به سوى آن صخره پناه جستيم من ماهى را فراموش كردم و جز شيطان [كسى] آن را از ياد من نبرد تا به يادش باشم و به طور عجيبى راه خود را در دريا پيش گرفت ، با عصمت انبیاء منافاتی ندارد؟ پاسخ : منظور از خطا و نسیان در مورد امور اعتقادی و اموری است که فراموشی در آن موجب تنفر مردم می شود. . در آیه مد نظر نیز نسیان کننده در حقیقت، دوست همراه موسى(علیه السلام) بود، نه موسى(علیه السلام) و اگر در جمله، «نَسِیَا» به هر دو نسبت داده شده، از قبیل نسبت دادن کار فرد به گروه است(17( برخی از مفسران در برخی از آیات که نسبت نسیان به انبیاء داده شده را به معنای ترک فعل آورده اند(18)(19( در تفسير قمى در ذيل آيه" وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً"(20) (ما پيش از اين از آدم پيمان گرفته بوديم ولى او فراموش كرد و ما در او پايمردى نديديم) ،گفته است: يعنى در آنچه از آن نهيش كرده بود. و در تفسير عياشى از جميل بن دراج از بعضى اصحاب اماميه از يكى از دو امام باقر و يا صادق (علیهما السلام) روايت كرده كه گفت: از آن جناب پرسيدم چطور خداى تعالى آدم را به فراموشى مؤاخذه كرده، (با اينكه فراموشى جرم نيست)؟ فرمود: آدم فراموش نكرد، و چطور فراموش كرده با اينكه ابليس تذكرش داد، و گفت:" پروردگار شما شما را از اين درخت نهى نكرده مگر براى اينكه دو فرشته و جاودان در بهشت نشويد"؟ .(21) جمعى معتقدند که صدور چنین نسیانى از پیامبران (علیهم السلام) بعید نیست چرا که نه مربوط به اساس دعوت نبوت است، و نه فروع آن، و نه تبلیغ دعوت، بلکه در یک مساله صرفا عادى و مربوط به زندگانى روزمره است، آنچه مسلم است هیچ پیامبرى در دعوت نبوت و شاخ و برگ آن مطلقا گرفتار خطا و اشتباه نمى شود و مقام عصمت او را از چنین چیزى مصون مى دارد.اما چه مانعى دارد که موسى به خاطر اینکه مشتاقانه و با عجله به دنبال این مرد عالم مى رفت غذاى خود را که یک مساله عادى بوده فراموش کرده باشد؟و نیز چه مانعى دارد که عظمت حوادثى همچون شکستن کشتى، و کشتن یک نوجوان، و تعمیر بى دلیل یک دیوار در شهر بخیلان، او را چنان هیجان زده کند که تعهد شخصى خود را با دوست عالمش بدست فراموشى سپرده باشد؟ این نه از یک پیامبر بعید است، و نه با مقام عصمت منافات دارد.(22) براي اطلاع بيشتر رجوع كنيد: عقايد استدلالي(2) ،استاد علي رباني گلپايگاني،ص55-63. الهيات ،آيت الله جعفر سبحاني ، ج3ص155-200. منشور عقائد اماميه،آيت الله سبحاني،ص110. پرسمان عصمت ،حسن يوسفيان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1)بـر اسـاس روايتـى كه مـرحـوم سپهر در ((ناسخ)) از امام رضا(ع) روايت كـرده, لقب ((معصـومه)) را به حضـرت معصـومه, امام هشتـم اعطـا كـرده انـد. طبق ايـن روايت امـام رضـا(ع) فـرمود: ))من زار المعصومه بقـم كمـن زارنى)) ((هركس حضرت معصومه را در قـم زيارت كند, همانند كسى است كه مرا زيارت كرده باشد.)) ايـن روايت را مـرحـوم محلاتـى نيز به هميـن تعبيـر نقل كـــرده است. با تـوجه به ايـن كه عصمت به چهارده معصـوم(عليهم السلام) منحصر نيست, بلكه همه پيامبـران, امامـان و فـرشتگـان معصـوم هستنـد. و علت اشتهار حضـرت رسـول اكـرم, فـاطمه زهـرا و امامـان(عليهم السلام) به ((چهارده معصوم)) آن است كه آنها علاوه بر مصـونيت از گناهان صغيره و كبيره, از ((ترك اولـى)) نيز كه منافات با عصمت ندارد, پاك و مبرا بودند. مرحوم مقرم در كتابهاى ارزشمند: ))العباس)) و ((علـى الاكبـر)) دلائل عصمت حضرت ابـوالفضل و حضرت علـى اكبر(عليهماالسلام) را بر شمرده است. و مرحـوم نقـدى در كتاب ((زينب الكبـرى)) از عصمت حضـرت زينب ـ سلام الله عليهاـ سخـــن گفته است. و مولف ((كريمه اهلبيت)) شـواهد عصمت حضرت معصومه(س) را بازگو نموده است. و با تـوجه به ايـن كه حضرت معصـومه(س) نام شـريفشان ((فاطمه)) است و در حال حيات به ((معصـومه)) ملقب نبـودند, تعبير امام(ع) دقيقا به معناى اثبـات عصمت است, زيـرا بـر اسـاس قاعده معروف: ))تعليق حكـم به وصف مشعر بـر عليت است)) دلالت حـديث شـريف بـر عصمت آن بزرگـوار بـى تـرديـد خـواهـد بـود.(ر.ك، ويژگي هاي حضرت معصومه(س)،هادي دانشور،مجله كوثر-ش،33)
(2)كشف المراد، ص 349، بحث نبوت.
(3)اسرا/55; هم چنين ر.ك، بقره/253.
(4)ر.ك، بحارالانوار، ج 5، ص 236 و ج 36، ص 223.
(5)ر.ك، بحارالانوار، ج 46، ص 57.
(6)مصباح یزدی، محمدتقی، راهنما شناسی، مركز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367، چاپ اول، ص 157.
(7)سبحانی، جعفر، الالهیات، قم، المركز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1411ق، چاپ دوم، ج 2، ص 162.
(8)مكارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن، تفسیر موضوعی، مدرسه امام امیرالمؤمنین انتشارات هدف، 1371، چاپ اول، ج 7، ص 194.
(9)يکصد و هشتاد پرسش و پاسخ بر گرفته از تفسیر نمونه ، نویسنده، آيت الله مکارمشیرازی و جمعي از نويسندگان، ناشر،دارالكتب الاسلاميه.
(10)ص/47. (11)احزاب/33.
(12)بحارالانوار، ج 10، ص 170.
(13)پرسمان عصمت ، حسن يوسفيان،پرسش دوم، موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (ع(
(14)بقره/185.
(15)مائده/6.
(16)حماسه حسينى جلد اول،ص 317.
(17) پیام قرآن، جلد 7، ص 126، نویسنده ،آیت الله مکارم شیرازی ، به نقل از سایت آیت الله مکارم شیرازی ، البته در مورد نبوت یوشع بن نون(ع) اقوال مختلف است و برای وفاداری به متن اصلی ، این قول را آوردیم.البته از دیدگاه مشهور ایشان در آن زمان پیامبر نبودند و بعد از حضرت موسی(ع) به نبوت رسیدند.(بحارالانوار ۱۳، ۳۷۲، به نقل از ویکی فقه)
(18)کهف/73.
(19) ترجمه تفسير الميزان، ج13، ص، 477، نويسنده، علامه طباطبايى- سيد محمد باقر موسوى همدانى، ناشر، دفتر انتشارات اسلامى ، مكان چاپ، قم ، سال چاپ، 1374 ش ، نوبت چاپ، پنجم.
(20)طه/115.
(21) ترجمه تفسير الميزان ج14 ص318.
(22) پیام قرآن، جلد 7، ص 126 و همچنین ر.ک،تفسیر نمونه ذیل کهف/63.
لینک بحث اصلی :http://http://www.askquran.ir/thread32033-2.html#post588832