صفات مشترک و انسان انگارانه خدا

image: 

پرسش:

الله در قرآن موجودی با خصوصیات انسانی همچون دست و پا و صورت معرفی شده است. آیا این نشانه نادرستی قرآن و ساختن خدایی انسان‌وار نیست؟

پاسخ:

«خداوند»، آفریدگار جهان و یگانه منشأ هستی است که ذاتی ازلی و ابدی داشته و هیچ موجودی شبیه به او نیست. وجودی که باور به او، مفهوم محوری اغلب ادیان به ویژه ادیان ابراهیمی را تشکیل داده و آموزه‌های اسلامی، بیش از همه، بر یگانگی و تنزیه او از صفات خاص بشر تأکید دارد. 
اما با توجه به برخی از آیات قرآن، گروهی از منتقدان به این امر سوق یافتند که قرآن، تلقی نادرست و انسان‌گونه از خدا دارد و به همین جهت، اشکالاتی را ذیل آن مطرح کرده‌اند؛ از جمله پرسش حاضر که با استناد به برخی از واژگان قرآنی، «الله» در قرآن را مفهوم خیالی و محصول «فرایند ذهنی خداسازی» می‌داند. در ادامه، در قالب چند نکته به نقد و بررسی فرازهای مختلف این پرسش می‌پردازیم:

نکته اول: 
در یک تقسیم بندی کلی می‌توان اوصاف نسبت داده شده به خداوند را به سه دسته کلی تقسیم نمود: 
۱) اوصاف انحصاری برای خداوند.
۲) اوصاف مشترک میان خداوند و انسان.
۳) اوصاف انحصاری انسان.
اوصاف انحصاری برای خداوند، اوصافی هستند که اختصاص به خدا داشته و هیچ گونه نظیر و مانندی در انسان ندارند، اوصافی که در نتیجه تأملات مابعدالطبیعی و فلسفی به خدا نسبت داده شده و به هیچ وجه قابل اطلاق بر غیرخدا نمی‌باشند؛ اوصافی چون واجب الوجود، بساطت مطلقه، سرمدیت و عدم تناهی را می‌توان از این قبیل شمرد.
اوصاف مشترک، اوصافی هستند که در انسان نیز نظیر داشته و علاوه بر خدا، این اوصاف در مورد انسان نیز به کار می‌روند؛ مانند عدل، علم، حیات، سمع، بصر و تکلم.
اوصاف انحصاری انسان، به گونه‌ای است که حمل آن بر خداوند علاوه بر محذور عقلی، محذور نقلی را نیز به دنبال خواهد داشت. در نتیجه می‌بایست کلام را از ظاهر آن انصراف داده و آن را ناظر به معنایی مجازی و نمادین دانست؛ نظیر «یدالله»(دست خدا) و «وجه الله»(صورت خدا).
ظاهرا اشکال مطرح شده در متن نیز ناظر به قسم اخیر بوده و منظور پرسشگر صفاتی از خداوند است که حمل آن بر خداوند محذور تشبیه را به دنبال دارد؛ که البته بر خلاف بیان ایشان، حجم اندکی از صفات الهی در قرآن کریم اینگونه است که در ادامه بدان خواهیم پرداخت.

نکته دوم:
باور به خدا، باوری اختراعی و محصول فرآیند خیالی و ذهنی نیست، بلکه براهین روشن بسیاری برای اثبات وجود خداوند بیان شده است که حتی اشاره به عناوین همه آنها خارج از حوصله و ظرفیت این نوشتار است.(۱) به عنوان نمونه برای اثبات وجود خداوند به روش عقلی و بر پایه مطالعات فلسفی، می‌توان از براهینی چون «برهان حرکت»، «برهان حدوث»، «برهان وجوب و امکان»، «برهان اتقان صُنع»، «برهان صِدّیقین»، «براهین وجودی»، «برهان نظم»، «برهان اخلاقی» و... بهره برد.

نکته سوم:
در تمام ادیان ابراهیمی، خداوند، موجودی برین و منزه از صفات نقص دانسته شده و در قرآن کریم نیز بیش از هر کتاب آسمانی دیگری این حقیقت بارها و بارها تکرار شده است که خداوند منزه از هرگونه عوارض مادی ازجمله تمثّل و تجسد می‌باشد. از این رو «تکبیر» و «تسبیح» که از شعائر اسلامی به حساب می‌آید، گویای همین حقیقت است که هر وصفی در خصوص خداوند از سوی انسان در نظر گرفته شود، خداوند وجودی اشرف و اعلی نسبت به آن دارد.
 در اینجا تنها به برخی از این آیات اشاره می‌شود:
آیه اول: «چیزی مانند او نیست»(۲) 
آیه دوم: « مشرق و مغرب، از آن خداست و به هر سو رو کنید، خدا آنجاست. خداوند بی‌نیاز و داناست.»(۳) 
آیه سوم: «و خداوند بی‌نیاز است و شما همه نیازمندید»(۴). هر جسمی مرکب از اجزا است و هر مرکبی نیز به اجزای خود نیازمند است؛ پس اگر خداوند متعال جسم بود، دارای اجزا و محتاج به اجزای خود بود و این هم با بی‌نیازی خداوند سازگاری ندارد.
آیه چهارم: «اول و آخر و پیدا و پنهان اوست»(۵). اگر خدا جسم می‌بود باید ظاهرش غیر باطنش باشد، واین مستلزم آن است که خداوند ظاهر و باطن نداشته باشد که این هم خلاف آیه قرآن است.
آیه پنجم: «چشمها او را نمی‌بینند»(۶) و اگر خداوند جسم بود دیده‌ها او را ادراک می‌کردند.
هر چند تعداد آیات دال بر عدم جسمانیت و شباهت خداوند، بسیار است ولی همین مقدار که به عنوان نمونه بیان شد، کافی است تا روشن شود، فرضیه دلالت صفات انسان وار بر ساختگی بودن مفهوم خدا، تا چه اندازه موهوم است. چرا که اگر قرآن به دنبال اختراع خدایی انسان‌وار بود این مجموعه از آیات هیچگاه نباید به وجود می‌آمد!

نکته چهارم:
اما در پاسخ به اینکه چرا خداوند با آنکه موجودی برتر و فاقد اوصاف مادی است، در برخی از موارد از اوصاف تشبیهی نظیر «ید»، «وجه» و... بهره برده است باید گفت:
از آنجا که قرآن کتابی جهانی(۷) و بیانی برای همه بشر است(۸) و از آنجا که سطح معرفت مخاطبان قرآن یکسان نیست، بیان قرآن نیز یکسان نبوده و همچون کتابهای آسمانی پیشین(۹) در کنار برهان، جدال احسن و موعظه در تبیین معارف بلند، از تمثیل و تشبیه نیز مددگرفته است؛ به عبارت دیگر «خاصیت مَثَل این است كه معارف معقول و بلند را به سطح مطالب محسوس تنزل میدهد تا در سطح فهمِ همگان قرار گیرد.»(۱۰) 
از این رو مفسران قرآن کریم معتقدند، از آنجایی كه هدایت دینی اختصاص به طائفه‌ای خاص نداشته و مخاطب آن تمام طبقات مردم هستند و نیز از آنجا که درک عامه مردم در محدوده حسیات و جسمانیات است، معارف کلیه نیز در همین قالب بیان شده و معتقدند که بیانات لفظی قرآن مَثَل‌هایی برای معارف حقه الهیه هستند.(۱۱) 
اما همانطور که در نکته قبل نیز اشاره شد، در کنار تمام این تمثیل‌ها و بیانات عُرفی، حقایق مطلب توسط آیات تنزیهی بیان شده تا صاحبان اندیشه و خرد، بهره خود را از این سفره متعالی معرفت برگرفته و برای رسیدن به ساحت حقیقی توحید، دامان معرفت الهی را از اوصاف انسانی به کلی بپیرایند.

نکته پنجم:
پاسخ دیگری که به سؤال یاد شده می‌توان داد این است که «صنعت استعاره»، یکی از صنایع بلاغی است که به‌کارگیری آن، بر حسن گفتار افزوده و زیبایی بیان را دو چندان می‌کند. در واقع «استعاره» در لغت به معنای عاریه خواستن، و در اصطلاح اهل بیان، به کار بردن لفظ در معنای غیروضعی (معنای مجازی) به قصد تشبیه و به سبب علاقه شباهت بین معنای اصلی (معنای حقیقی) و معنای مجازی است.
از این رو استعاره یكی از زیباترین و بلیغ‌ترین شیوه‌های بیانی قرآن كریم است که در اوج فصاحت و بلاغت بوده و نه تنها مشکلی ایجاد نمی‌کند و هیچ گونه ابهامی در آن نیست، بلکه ضروری هم به نظر می‌رسد چرا که تنها به وسیله بهره‌مندی از زیبایی سخن و حسن بیان است که می‌توان قفل دل‌ها را گشود و حقایق دینی را به نحو قانع‌کننده و مؤثری به مخاطب القا نمود.
از این رو به کار بردن اوصافی چون دست و صورت برای خداوند در قرآن کریم و بیان استعاری از حقایق عالیه الهیه در قالبی مأنوس، هر قدر هم که بسیار باشد، نه تنها نقصی به حساب نیامده بلکه از آنجا که وهم را مَعبر عقل کرده، حجاب معقول را در معرض خیال و حس برداشته، مجهول را معروف و غریبه را مألوف ساخته تا خواصّ را همراه و صاحبان فهم ضعیف را آگاه نماید، امری پسندیده و زیباست.
در نتیجه، برداشتن یک لفظ که دارای صنعت استعاره است و جانشین ساختن معنای حقیقی آن، نه تنها لطفی در کلام ندارد، بلکه آنرا مخدوش و منقوص نیز می‌سازد. نظر شما چیست به جای واژه «دست» در این بیت از جناب صائب تبریزی، واژه «قدرت» را استفاده کنیم:
نیست بر بالای دست خاکساری هیچ دست
خشت خُم می‌نوشد اول، باده سرجوش را
آیا با این کار، باز هم آن لطافت و زیبایی که به جهت رعایت صنعت استعاره در آن شکل گرفته است، باقی خواهد ماند؟

نتیجه:
از مجموع آنچه بیان شد، روشن می‌شود که: 
اولا، صفات تشبیهی در قرآن کریم، بسیار اندک بوده و بر طبق دلایل عقلی و نقلی فراوان، نمی‌توان این صفات را در خصوص خداوند، به مدلول ظاهری اش معنا کرد، چرا که نوعی مجازگویی در میان است.
دوم اینکه، «فرایند ذهنی خداسازی» یک ادعای بدون دلیل و غیر قابل اعتناست بلکه در جای خودش، عقلانی بودن باور به خدا، اثبات شده است.
سوم اینکه،، فرضیه دلالت صفات انسان وار بر ساختگی بودن مفهوم «الله» در قرآن، به وسیله آیات تنزیهی نفی می‌شود.
چهارم اینکه، بکارگیری صفات تشبیهی در قرآن کریم از باب مَثَل به جهت رعایت حال طبقات ضعیف‌تر معرفتی است.
پنجم اینکه، می‌توان این صفات را از باب «صنایع بلاغی» نظیر «استعاره» دانست که بر زیبایی متن می‌افزاید و تاثیر بیشتری بر مخاطب دارد.

 کلمات کلیدی: 
صفات تنزیهی، صفات تشبیهی، اوصاف خدا، الله، زبان دین، استعاره.

پی نوشت:
1. رک: جوادی آملی عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، قم، انتشارات اسراء؛ قدردان قراملکی، محمدحسن، پاسخ به شبهات کلامی، خداشناسی، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، قم، کتاب طه، ج۱؛ مکارم شیرازی، ناصر، آفریدگار جهان، قم، انتشارات مدرسة الامام علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)
2. سوره شوری، آیه ۱۱ « لَیسَ كَمِثْلِهِ شَیءٌ»
3. سوره بقره، آیه ۱۱۵ «ولله المشرق والمغرب فاینما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع علیم»
4. سوره محمد، آیه ۳۸ «والله الغنی وانتم الفقراء»
5. سوره حدید، آیه ۳ «هو الاول والآخر والظاهر والباطن»
6. سوره انعام، آیه ۱۰۳ « لا تدرکه الابصار»
7. سوره فرقان آیه ۱ «لِیكُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً»
8. سوره آل عمران، آیه ۱۳۸ «هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ»
9. سوره فتح، آیه ۲۹ «ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ»
10. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، ۱۳۷۸ش، ج۲، ص۳۲۷
11. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چ۵، ۱۳۷۴ش، ج۳، ص۷۰
 

موضوع: