سنخیت علت و معلول
آیا درست است که معطی شیء نمی تواند فاقدش باشد؟ این مطلب همان سنخیت است؟ اگر نیست، چه دلیلی برایش دارید؟
برای پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
1. اصل سنخیت از لوازم و احکام اصل علیت است. اصل سنخيت به اين معناست که هر چيزي از هر چيزي حاصل نميآيد و هر معلول و موجود، علت خاص خود را ميطلبد و چنين نيست که از هر مقدمهاي، هر نتيجه را بتوان به دست آورد، بلکه سنخيت و تناسب خاصي بين اشياء حاکم است و بايد علت خاصي پديد آيد تا معلول خاص تحقق يابد. زيرا ميان علت و معلول پيوند وجودي بر قرار است بلکه معلول پديدار و ظهور همان علت است.(1) صدرالمتألهين در تعريف اصل سنخيت مينويسد: «کون العلة بحيث يصدر عنها المعلول فانّه لابد ان تکون للعلّه خصوصيه بحسبها يصدر عنها المعلول المعّين دون غيره»(2)؛ یعنی: علت به گونه ای است که معلول از او صادر می شود؛ از این رو، می بایست در علت خصوصیتی باشد که بر حسب آن خصوصیت، معلول خاص و معین (نه هر معلولی) از علت صادر گردد. علامه طباطبائی نیز درباره اصل سنخیت می نویسد: «لازم است که میان علت و معلول سنخیت ذاتی برقرار باشد، سنخیتی که سبب شده است که این معلول مشخصا از این علت صادر شود و این طور نشود که هر چیزی علت یا معلول چیز دیگر باشد.»(3)
2. برخی از فلاسفه معتقدند که اصل سنخیت متضمن این مطلب است که آن خصوصیتی که علت دارد، همان خصوصیتی است که معلول دارد اما به نحو بهتر و برتر. این استدلال به شرح ذیل است:
2/1 وجود مراتب مختلفی دارد که برخی شدیدند و برخی ضعیف.
2/2 در مراتب وجود، علت در مرتبه شدید و معلول در مرتبه ضعیف است.
2/3 در این صورت، معلول همان علت است اما در مرتبه ضعیفتر یا علت همان معلول است اما در مرتبه قویتر.
2/4 پس وجود علت واجد تمامی کمالات معلول است به نحو برتر و بهتر.
2/5 بنابراین، وجود علت و وجود معلول سنخیت دارند؛ یعنی آن چیزی که سبب می شود از این علت، آن معلول صادر شود، همین خصوصیت مشترک است که در یکی قوی تر و در دیگری ضعیفتر است.(4)
این مطلب عبارت دیگری است از این قاعده که معطی شئ فاقدش نیست؛ یعنی اگر علت، کمالی را به معلول می دهد از این جهت است که خودش واجد آن کمال است؛ وگرنه از هر علتی هر معلولی صادر می شد و یا هر معلولی از هر علتی صادر می شد؛ در حالی که چنین نیست.
3. البته برخی از فلاسفه معاصر معتقدند که اصل سنخیت متضمن مطلب مذکور (معطی شئ فاقدش نیست) نیست بلکه صرفا می گوید علت واجد خصوصیتی است که فلان معلول از او صادر می شود؛ اما نمی گوید که این خصوصیت باید در هر دو مشترک باشد و به نحو تشکیکی (شدید و ضعیف) در علت و معلول محقق شود. بنابراین، اصل سنخیت قابل قبول است اما اصل معطی شئ فاقدش نیست، قابل قبول نیست؛ یعنی علت خصوصیتی دارد که فلان معلول از او صادر می شود اما اینطور نیست که علت واجد کمالات معلول هم باشد بلکه آن خصوصیت می تواند اساسا از سنخ دیگری باشد؛ چنانچه که خداوند علت پیدایش جسم است اما خودش جسمانی نیست.(5)
پی نوشت ها:
1. مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدرا، ج3، صص 214-218.
2. صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، ج2، ص205.
3. طباطبائی، نهایه الحکمه، موسسه النشر الاسلامی، ج2، ص28.
4. صدرالمتالهین، الحکمۀ المتعالیه فی الاسفار الاربعه، دار احیاء التراث، ج1، ص419، تعلیقه علامه طباطبائی.
5. نبویان، سیدمحمدمهدی، جستارهایی در فلسفه اسلامی، مجمع عالی حکمت اسلامی، ج3، صص175-195.