سلسله نامتناهی

image: 
چطور می شود قبول کرد که موجودات نامتناهی نباشند و حتما باید به موجودی به نام خدا خاتمه یابند؟

چطور می شود قبول کرد که موجودات نامتناهی نباشند و حتما باید به موجودی به نام خدا خاتمه یابند؟ آیا واقعا نمی شود فرض کرد موجودی عقبتر از خدا باشد که خدا معلولش باشد و همین طور ادامه دار باشد؟ چیزی شبیه اعداد که هر عددی را فرض کنیم می شود بالاتر از آن را نیز فرض کرد و n+1 گفت. در مورد تعداد موجودات نمی شود همین طور گفت که هر موجودی را فرض کنیم (حتی خدا) می شود باز هم یکی بیشتر از آن را فرض کرد که قبل از آن بوده و بزرگتر از آن هست؟!

پرسش شما به بحث «تسلسل» در فلسفه ارتباط دارد. فلاسفه اعتقاد دارند که خداوند برترین موجودی است که برتر از او نیست. خداوند سر سلسله هستی است به گونه ای که تمامی موجودات معلول او هستند و زنجیره علت و معلول ها نهایتا به خداوند (موجودی که ضرورتا موجود است) منتهی می شود. دلیل فلاسفه برای منتهی شدن این زنجیره علت و معلول به خداوند، «محال بودن تسلسل» است. اما منظور از محال بودن تسلسل چیست؟ برای پاسخ به این پرسش، توجه شما را مقدمتا به معنای لغوی و اصطلاحی تسلسل جلب می کنیم تا روشن شود تسلسل در لغت معنای گسترده تری دارد و شامل انواع مختلفی است اما آن چه در فلسفه به عنوان «محال بودن تسلسل» مطرح شده، نوع خاصی از تسلسل است که شامل سایر اقسام تسلسل، از جمله تسلسل در اعداد، نمی شود.
توضیح مطلب این که:
تسلسل در لغت به معنای آن است كه اموری به دنبال هم زنجيروار واقع شوند؛ حلقه های اين زنجير متناهى باشد يا نامتناهى، ميان آن ها رابطه علّى و معلولى برقرار باشد، يا نباشد.
اما تسلسل در اصطلاح فلسفی، معنای محدودتری دارد و عبارت است از ترتب، توقف و وابستگى يك شیء موجود بر شىء ديگری كه همواره با او بالفعل موجود است. همين طور وابستگى موجود دوم بر شىء سوم و وابستگى موجود سوم بر چهارم تا بی نهايت؛ تفاوتى نمى كند كه اين سلسله به همين ترتيب در هر دو طرف، يعنى در ناحيه علّت ها و معلول ها تا بی نهايت ادامه يابد يا فقط در يك جهت علت یا معلول.
فلاسفه این نوع از تسلسل را محال می دانند و برایش شروطی را ذکر کرده اند: 1. فعليت اجزاى سلسله؛ 2. اجتماع در وجود؛ 3. ترتب حقيقى (نه قراردادى) بين اجزاى سلسله، خواه ترتب وضعى باشد (مانند ترتب در اجسام) خواه طبيعى (مانند ترتب در علل و مانند آن). حكما شرط اول را براى خروج عدم تناهى در اعداد كه عدم تناهى لايقفى است، آورده‌ اند. شرط دوم نيز براى خروج عدم تناهى در حوادث زمانى است، و شرط سوم براى خروج مواردى كه در آن ترتب حقيقى در كار نيست.
با این توضیحات، روشن می شود چرا تسلسلی که فلاسفه مطرح کرده اند و محال شمرده اند، شامل تسلسل در اعداد نمی شود. تسلسل در اعداد، تسلسلی با اجزای بالفعل که همگی با هم موجود باشند، نیست. به همین جهت، تسلسل در اعداد محال نیست. تسلسلی محال است که هر سه شرط را داشته باشد؛ یعنی هم اجزاء و افراد سلسله موجود باشند و هم موجود بودنشان با هم باشد و هم ترتیب حقیقی میانشان باشد.
سلسله علت و معلول، به همین شکل است و هر سه شرط را دارد: اگر چیزی حقیقتا علت باشد برای چیز دیگر، در این صورت، نمی شود یکی بدون دیگری موجود باشد. باید هر دو با هم موجود باشند؛ چون در غیر این صورت، فرض خودمان که ایندو با هم رابطه علیت دارند را نقض کرده ایم. و چون رابطه علیت رابطه حقیقی میان دو شیء است، پس هر سه شرط تسلسلی که فلاسفه مطرح کرده اند، در مورد تسلسل در علت و معلول، محقق می شود.
اما چرا تسلسل در علت و معلول که این شروط را دارد، محال می باشد؟ فلاسفه دلایل مختلفی برایش ذکر کرده اند که در ادامه، به اختصار، به دو نمونه می پردازیم:

برهان «وسط و طرف»
اگر سلسله‌ اى غير متناهى از علت و معلول را در نظر بگيريم، هر يك از اعضاى اين سلسله هم علت است و هم معلول؛ و چيزى كه هم علت است و هم معلول، وسط است؛ و هر وسطى، طرفى مى‌ خواهد. بنابراين اگر اين سلسله كه چنين خاصيتى دارد، موجود باشد، مستلزم تحقق اوساط بدون طرف است، و اين تناقض است و محال. در نتيجه تحقق «سلسله غير متناهى از علت و معلول» ممتنع است. در اين برهان «وسط» چيزى است كه ميانه دو چيز واقع مى‌شود و «طرف» نيز چيزى است كه در كناره چيزى قرار مى‌ گيرد. مصداق وسط در تقدم و تأخر بالعليه چيزى است كه هم علت است و هم معلول، و مصداق طرف در تقدم و تأخر بالعليه در جانب علّى «علت نامعلول» و در جهت معلولى «معلول ناعلت» است. اگر فرض كنيم كه تنها يك موجود در عالم است كه چنين خاصيتى دارد، يعنى معلول مافوق و علت مادون است، اين فرض متناقض و پارادوكسيكال است؛ زيرا موجود مفروض هم علت است، هم معلول، و هر چيزى كه چنين خاصيتى داشته باشد، وسط است؛ و هر وسطى طرف مى‌خواهد. اكنون اگر فرض كنيم بى‌ نهايت موجوداتى هستند كه هم علت‌ اند و هم معلول، باز اين فرض متناقض است؛ زيرا اين فرض با وسط بودن اين سلسله ناسازگار است. بنابراين سلسله نامتناهى از علت و معلول مستحيل است.

برهان «اسد و اخصر»
اگر سلسله‌ ای نامتناهی فرض شود که هر یک از اجزا و افراد مترتب و بالفعل آن در این حکم مشترک باشند که وجود هر جزء منوط به موجود شدن جزء دیگری است که قبل از آن موجود شده است، پس هیچ یک از افراد نامتناهی سلسله موجود نمی‌ شود؛ مگر این‌که قبل از آن جزء دیگری موجود شده باشد. بنابراین، سلسلۀ مفروض باید به جزئی منتهی شود که موجود بودن آن متوقف بر جزء دیگر نباشد.
توضیح بیشتر این که هر یک از افراد سلسله، ممکن الوجودند و تنها در صورتی از حالت امکانی خارج می شوند و اصطلاحا واجب بالغیر می شوند که علتشان به آن ها وجوب و وجود بخشد. اما اگر این سلسله، نهایتا به علت بدون علت نرسد، نتیجه اش آن است که کل سلسله در حالت امکانی قرار می گیرد و وجوب بالغیر نمی یابد و موجود نمی شود. شبیه به دومینوی 100 قطعه ای که فرو ریختن پیوسته قطعات، مبتنی بر حرکت اولین قطعه است. اگر حرکت اولین قطعه نیز مبتنی بر حرکت قطعه قبلی باشد و ... پس اساسا قطعات دومینو فرو نمی ریزد.
پس تحقق سلسله، دلیل بر وجود جزئی در آغاز است که موجودیت آن متوقف بر غیر نیست و وجود اجزای سلسله، بدون واسطه یا با واسطه، منوط به وجود آن است.(1)

پی نوشت:
1. برای مطالعه بیشتر، رک:
طباطبائی، محمدحسین، نهایه الحکمه، مؤسسة النشر الإسلامي، بیتا، ج1، صص216-220.
دیرباز، عسگر و صیدی، محمود، بازبينى شروط و براهين استحاله تسلسل، فصلنامه علمى- پژوهشى دانشگاه قم، تابستان 1393.
عارفی، عباس و دیگران، تسلسل، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دایره المعارف بزرگ اسلامی، 1375.
اسد علیزاده، اکبر، امتناع تسلسل، مجله کلام اسلامی، 1377.

برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید

 

 

موضوع: