دیه مسلمان و غیر مسلمان
در دین اسلام اگر یک مسلمان به هر دلیل یا حتی بی دلیل یک غیر مسلمان را عمدا به قتل برساند، قاتل قصاص نمی شود، و حتی اگر محکوم به پرداخت دیه هم بشود، رقم آن در مقایسه با دیه کامل یک مسلمان بسیار ناچیز است. علت این نابرابری چیست؟ اگر غیر مسلمانان چنین می کردند به آن ها اعتراض نمی کردید؟ آیا این حکم موجب بالا رفتن آمار کشته شدن غیر مسلمانان نمی شود؟
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول:
اعدام در برابر قتل دو صورت دارد یا به خاطر افساد فی الارض است، یعنی یک حق عمومی جامعه است که کسی که دارد با قتل در زمین فساد می کند باید کشته شود، در این نوع اعدام تفاوتی میان مسلمان و غیر مسلمان نیست، کسی که مسلمان باشد ولو با کشتن غیر مسلمان اگر مصداق فساد در زمین تشخیص داده شود اعدام می شود.
و یک وقت قصاص است که جرم جنبه عمومی و اجتماعی ندارد، بلکه جنبه خصوصی داشته و خداوند این حق را به اولیای دم داده است. در این جا هم برخی از فقهای اسلام که معتقد هستند مسلمان هم در برابر قتل غیر مسلمان قصاص می شود.(1)
اما مشهور فقها قائل هستند که مسلمان قصاص نمی شود و دیه اش هم متفاوت است. اما این ناعادلانه نیست، چرا که قصاص و دیه از احکام اسلام است که خداوند در شریعت اسلام آن را تعیین کرده است، طبیعتا خود او حق دارد که محدوده و قلمرو آن را نیز تعیین کند. بنابراین کسی که اصل اسلام را قبول ندارد نمی تواند ادعا کند که چرا اسلام چنین حقی برای من قائل نشده است؟
نکته دوم:
تمامی احکام اسلام طبق قاعده اهمّ و مهمّ است، یعنی همواره امر بااهمیت بیشتر بر امر با اهمیت کمتر مقدم شده است.
قصاص هم در همین چارچوب است، یعنی حیات قاتل هم در نگاه اسلام مهم است، اما آن چه که مهمتر است و اصالت دارد بازدارندگی از قتل در جامعه است، به همین خاطر به جواز قصاص فرمان داده است، اما از آن جا که جان قاتلی که فاسد نیست هم مهم است و گاهی ترس از حکم اعدام هم به لحاظ بازدارندگی کفایت می کند فراوان به بخشش توصیه کرده است.
در مقام مجازات هم طبیعتا هر مجازاتی گرفتن یک چیز از مجرم است خب باید دید چه چیزی در برابر چه چیزی به عنوان مجازات تعیین می شود و آیا امر مهمتری به خاطر امر مهمی فدا نمی شود؟ از نگاه اسلام اگرچه جان غیر مسلمانان اهمیت دارد، اما کشتن مسلمان در برابر آن از دو جهت فدا کردن امر مهم تر در برابر امر مهم است:
الف) یکی از این جهت که ایمان که فلسفه و هدف خلقت است در یکی هست و در یکی نیست.
یعنی اسلام اگرچه تفاوت های ژنتیکی و رنگ پوست و جنسیت و مانند آن را ملاک برتری نمی داند، اما آنچه که هدف از آفرینش انسان است، یعنی ایمان را ملاک برتری می داند، به همین خاطر معتقد است مسلمان در برابر غیر مسلمان کشته نمی شود. خواهش می کنم احساسی به این مسئله نگاه نکنید، با فرض پذیرش حقانیت اسلام به ضرورت این حکم دقت بفرمایید.
مثلا شما فرض کنید دو نفر دارند در دریا غرق می شوند، یکی یک استاد و انسان واقعی و با اخلاق، و یکی هم یک انسان معمولی؛ طبیعتا شما برای نجات جان او، جان استاد را به خطر نمی اندازید، و برای نجات اول سراغ آن انسان برتر می روید که حالا یا به لحاظ تحصیلات، یا به لحاظ دین، یا به لحاظ اخلاق و انسانیت و یا به هر لحاظ دیگری در نگاه شما ارزش بیشتری دارد. این به معنای بی ارزشی جان آن انسان دیگر نیست، بلکه به خاطر تعارض جان این دو انسان است.
شما این تعارض را نمی بینید و صرفا به خاطر حکم متفاوت، حکم می کنید که اسلام نسبت به جان غیر مسلمانان بی تفاوت است، در حالی که اگر فقط پای جان یک غیر مسلمان بود اسلام کوتاه نمی آمد؛ همانطور که امام علی(علیه السلام) در نامه به مالک اشتر چنین می نویسند:
«واشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم، و اللطف بهم، و لا تکونن علیهم سبعاً ضاریا تغتنم أکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین، او نظیر لک فی الخلق؛ ای مالک، مهربان باش و رعیت را با چشمی پر عاطفه و سینه ای لبریز از محبت بنگر؛ و چون درنده ای به غارت جان و مال آنان نپرداز. ای مالک، فرمان برداران تو از دو صنف بیرون نیستند: یا مسلمان و برادر دینی تو هستند، و یا پیروان مذهب بیگانه اند، که در این صورت همانند تو انسان اند.»(2)
ب) جهت دیگر ناظر به ضعیف نشدن مسلمانان در برابر غیر مسلمانان است، اسلام در برابر غیر مسلمانان همواره از موضع قوت وارد شده است: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»؛ خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلّطى نداده است(3) به همین خاطر هر چه که موجب ضعف مسلمانان در برابر غیر ایشان می شود را نفی کرده و از همین جهت است که حاکمیت را مختص مسلمان می داند و به جزیه دادن اهل کتاب حکم کرده است.
اما با این حال اسلام کشتن غیر مسلمانان را جرم تلقی کرده و بدان راضی نیست، و به همین خاطر در برابر چنین قتلی راه تعزیر را برای قاضی بازگذاشته است، راه تعزیر یعنی میزان بزرگ بودن این گناه در نگاه اسلام شناور و متغیر است، یعنی قاضی متناسب با شرایط جامعه و انگیزه قاتل و خطر گسترش چنین قتل هایی می تواند علاوه بر دیه، مجازات سنگینی برای قاتل تعیین کند.
نکته سوم:
تفاوت گذاشتن بین مومن و غیر مومن به لحاظ عقلی، عقل ستیز نیست بلکه در گرو اثبات حقانیت آن دینی است که چنین دستوری داده است، اگر آن دین حق باشد اشکالی وارد نیست، و اگر حق نباشد اصل آن دین مشکل دارد و نوبت به سخن گفتن در خصوص این حکمش نمی رسد.
بنابراین اگر کسی در دینی غیر از اسلام که آن را با دلیل بر حق نمی دانیم چنین رفتاری انجام دهد ما قطعا اعتراض می کنیم، اما این اعتراض ما به عمل طبق اعتقادشان نیست، بلکه به اصل آن دین است که به اشتباه به حق دانسته شده، وگرنه بر فرض حقانیت اعتقاد که مجالی برای اشکال به این حکم نمی ماند.
بنابراین این مسئله که آن چه برای خود نمی پسندید برای دیگران هم نپسندید اصلا دراین جا مطرح نیست! ما هم چنان آن چه برای خود نمی پسندیم برای دیگران هم نپسندیده ایم.
این یک قاعده عمومی است که تمامی ادیان و مکاتب دنیا احکامی دارند که اجرای آن را در حق خودشان نمی پسندند اما از سوی خودشان می پسندند و البته منطقی هم هست، بدین خاطر است که خود را بر حق و دیگران را بر باطل می شمارند، بنابراین حقانیت چنین رفتارهایی به حقانیت اعتقادات وابسته است.
نکته چهارم:
برخلاف آن چه که شما تصور می کنید این حکم هیچ تاثیری، تأکید می کنم هیچ تاثیری در بالارفتن آمار قتل غیر مسلمانان ندارد. چون آن مسلمانانی که بخواهند با دغدغه های دینی یک غیر مسلمان را بکشند که این کار را نمی کنند، چون می دانند خود دین چنین رضایتی ندارد، پس انگیزه دینی برای چنین قتل هایی معنا ندارد.
و اما در درگیری های غیر دینی هم هرگز کسی به دین طرف نگاه نمی کند، مسئله را کاملا فرض کنید، امروز در جامعه ما کسی چه می فهمد دین شخص مقابلش چیست؟ دین مردم که توی پیشانی شان ثبت نشده!! بنابراین این مسئله قصاص در بازدارندگی نقش خود را ایفا می کند.
کارنامه اسلام هم نشان میدهد که این تفاوت در حکم هرگز موجب جنگ هایی که می فرمایید نشده، هم جنبه بازدارندگی داشته است، و هم اهل کتاب با این حکم احساس بی ارزشی نداشته اند؛ الان همین ایران، با اینکه حکم کشتن غیر مسلمانان قصاص نیست اما هرگز این حکم منتهی به کشتار غیر مسلمانان نشده است.
پی نوشت ها:
1. برای اطلاع بیشتر ر.ک: خوئی، ابوالقاسم، مباني تكملة المنهاج، مؤسسة إحياء آثار الإمام الخوئي، نجف، ج2، ص63.
2. نهج البلاغه(صبحی صالح)، نشر هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق، نامه 53.
3. نساء:141/4.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید