دانستن و عمل نکردن
طبق آیه 55 کهف، چرا انسان ها با دانستن راه حق، در عمل آن را انکار می کنند؟
بـه هـر حـال كـار انـسان سركش و مغرور گاه به جائى مي رسد كه نه وحى آسمانى، نه تـبـليغ مستمر انبياء، نه مشاهده درس هاى عبرت در زندگى اجتماعى، و نه مطالعه تاريخ گـذشـتـگـان، هـيـچ كـدام در او اثـر نـمى كند، تنها چوب خدا است كه می تواند او را بر سر عـقـل بـيـاورد؛ امـا چـه فـايـده كـه بـه هنگام نزول عذاب، درهاى توبه بسته مى شود و راه بازگشت و استغفار نيست. لذا غرور و تعصب بیجا علت ایمان نیاوردن است. نکته مهمتر این که سرّ این که انسانی علم به چیزی دارد ولی ملتزم به آن نمی شود و دل به آن نمیدهد، این است که ایمان در قلب او رسوخ نکرده و دل او درگرو چیز و جای دیگری است. اصولاً علم و ایمان دو مقوله هستند و کارکرد های جداگانه ای دارند و عمل مقتضای ایمان است. ایمان مرحله ای است که انسان به دانسته های خود یقین می کند و عمل و رفتارش از روی یقین است. تخلف از علم آسان است، ولی تخلف از یقین و باور قلبی آسان نیست. بسیاری از کسانی که سیگار می کشند، می دانند که برایشان مضر است، ولی یقین ندارند که ممکن است همین سیگار باعث مرگ آنان شود. اگر یقین داشته باشند که اگر سیگار بکشند، می میرند، این کار را نخواهند کرد. علم به ذهن مربوط می شود که موضوع و محمول قضایا را با هم می سنجد و رابطه آن دو را کشف می کند و ربطی به دل ندارد. ایمان کار دل است. کار دل پس از کار ذهن و تحصیل علم، شروع می شود که تصمیم بگیرد، به این معلوم ذهن ملتزم گردد. امّا انسان هنگامی می تواند، چنین تصمیمی بگیرد که دلش در اختیار او باشد؛ چرا که بعضی از انسان ها قبل از این که علم پیدا کنند، دلشان در جای دیگر گرو رفته است؛ و این سخنی است مورد تأیید خدای متعال که می فرماید: «اِنَّ فی ذلِکَ لَذِکْری لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» ؛ حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآوری هست برای آن کس که دارای دل باشد.(1) چون بعضی ها دلی برایشان نمانده است و قبل از آن که ایمان بیاورند، دل را به چیزهای دیگری دادهاند که قبل از معرفت حقّ برایشان مطرح بوده است، چیزهایی از لذایذ حیوانی و خواستههای غرایز که دل انسان با آن ها انس گرفته است. و بر این اساس علم آنان به خاطر این که با ایمان همراه نیست نمی تواند آن ها را از ارتکاب گناه و معصیت باز دارد. قرآن کریم در باره بنی اسرائیل می فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ»؛ و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند در حالى که در دل به آن یقین داشتند.(2) از این تعبیر به خوبى استفاده مى شود که ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد، و ممکن است کفر از روى جحود و انکار در عین علم و آگاهى سر زند. و به تعبیر دیگر حقیقت ایمان تسلیم در ظاهر و باطن در برابر حق است، بنا بر این اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر تسلیم در مقابل آن نیست ایمان ندارد، بلکه داراى کفر جحودى است.
___________
(1) سوره ق / 37.
(2) نمل/ 14.
لینک اصلی :http://http://www.askquran.ir/thread42293.html#post642287