خودمحوری ، دین و اخلاق
پرسش:
یکی از تعارضات پنهانی اسلام، محور قرار دادن همزمان «خود»، «دیگری» و «خدا» است! هم باید به دنبال بهشت و پاداش بود (خودمحوری)، هم باید به دیگران توجه داشت و مثلاً بخشی از پول را بهعنوان صدقه و خمس و زکات به آنها داد (دیگرمحوری) و هم باید در همه کارها نیت الهی را در نظر گرفت (خدامحوری)! در فلسفه اخلاق روشنشده که این سه اصل باهم متعارضاند و عجیب اینجاست که خدای اسلام میخواهد آنها را باهم جمع کند!
پاسخ:
مقدمه:
دین اسلام دارای ابعاد متنوع فردی و اجتماعی است و با محوریت خدا، بایدها و نبایدهایی را تنظیم نموده است تا از این طریق انسان تعالی یابد و به کمالات ممکن دست یابد. این نگرش جامع به «خود»، «دیگری» و «خدا»، از سوی برخی از منتقدان، متعارض انگاشته شده است. در ادامه، در قالب چند نکته، رابطه منطقی و معقول میان «خود»، «دیگری» و «خدا» در دین اسلام را موردبررسی قرار میدهیم تا روشن شود در دین اسلام، میان این سه محور هیچ تعارضی نیست.
نکته اول:
خوددوستی (حبِّ به ذات) از ویژگیهای گریزناپذیر انسان و سایر موجودات خودآگاه است. آدمی همینکه خودش را درمییابد، متوجه این حالت طبیعی و فطری میشود که خویشتن را دوست دارد و برای حفظ و بقای خود یا برای متکامل شدن و لذت بردن یا برای رفع ناراحتی و اندوه از خودش، از هیچ کوششی دریغ نمیورزد. حتی کسانی که خودکشی میکنند نیز از خوددوستی برخوردارند چراکه زندگی چنان برایشان سخت شده که خودکشی را بهاشتباه، تنها راه رهایی از مصائب و مشکلات و نجات خود بهحساب میآورند؛ بنابراین، خوددوستی، وجه گریزناپذیر انسان است و راهی به رهایی از آن نیست؛ نهفقط دین اسلام، بلکه هیچ دین و آیینی نمیتواند انسان را از خوددوستی تُهی نماید.(۱)
نکته دوم:
خوددوستی، انسان را به کمال خواهی سوق میدهد و هر آنچه سبب آزار انسان است را دفع میکند و هر آنچه سبب لذت انسان است را بهسوی خود جلب میکند؛ و از آن جایی که آدمی از نواقص رنج میبرد و با کامل شدن، احساس بهتری دارد، ازاینرو، انسان به تعالی یافتن و متکامل شدن سوق مییابد تا از محدوده نواقص خود بکاهد و بر گستره کمالات خویش بیفزاید. در این راستا، هر انسانی، از آگاهی و اختیار و قدرتی که دارد، به شکل هدفمند و بهینه استفاده میکند و از هیچ کار و کوششی برای کامل شدن و رفع نواقص دریغ نمیورزد. ممکن است انسانها در تشخیص مصادیق «کمال اختیاری»(کمالی که آدمی با استفاده از اختیارش میتواند به آن برسد) اختلافنظر داشته باشند اما در این اصل کلی که باید کمالات اختیاری را کسب کرد، اتفاقنظر دارند.(۲)
نکته سوم:
از منظر اسلام، خوددوستی و کمال خواهی برای خود، به دو شکل است:
•خوددوستی و کمال خواهی، گاهی بدون توجه به دیگری دنبال میشود؛ مثلاً نماز یا روزه ازجمله کارهایی است که از منظر اسلام، سودش برای شخص نمازگزار(۳) و روزهدار(۴) است و لزومی ندارد این نماز یا روزه، سودی برای دیگری داشته باشد یا در راستای منافع و کمالات دیگری باشد.
•خوددوستی و کمال خواهی، گاهی از طریق توجه به دیگری به دست میآید که در این فرض نیز، خوددوستی و کمال خواهی شخصی، محور قرارگرفته و به همین جهت، به دیگری توجه شده است؛ مثلاً کسی که برای رسیدن به پاداش الهی، از مستمندان دستگیری میکند یا به مظلومان یاری میرساند، اگرچه به دیگران توجه داشته و برای آسایش آنها کارهایی انجام داده اما حقیقتاً او به کسب فضیلت اخلاقی ناشی از این کار یا به کسب سود اخروی این کار نظر داشته و به همین جهت این کار را انجام داده است. بله چنین کاری سودی در دنیا به دنبال دارد که به دیگران میرسد و چهبسا شخص فاعل، از انجام این کار بهظاهر متضرر نیز بشود اما به سبب کسب فضیلت اخلاقی یا پاداش اخروی بزرگتری که به دنبال دارد، به انجامش مبادرت میورزد؛ بنابراین، خاستگاه انجام این کار نیز خوددوستی و کمال خواهی ما است.
با عنایت به این توضیحات مشخص میشود چگونه خوددوستی و کمال خواهی شخصی در دین اسلام، با اهتمام به دیگری جمع شده است، بلکه گاهی بدون توجه به دیگری، کمالی برای شخص حاصل نمیشود؛ چنانکه در دستگیری از مستمندان و یاریرساندن به مظلومان، شخص به پاداش و کمالی از جانب خدا میرسد که هیچگاه بهتنهایی قادر به کسب آن نبود.
ازاینرو، اگر منظور از خودمحوری در پرسش، نفی دیگران و بیاعتنایی به آنها باشد، برخلاف آنچه در پرسش آمده، قطعاً اسلام با آن مخالف است؛ تأکید اسلام بر دستگیری از فقیران، آزادسازی بردگان، کمک به دیگران، یاریرساندن به مظلومان، احسان به والدین و غیره، در تقابل با خودمحوری به معنای سابقالذکراست؛ اما اگر خودمحوری، از دیگر ستیزی و بیتوجهی به دیگران خالی شود، دین اسلام آن را پذیرفته است.(۵)
نکته چهارم:
درباره نسبت خوددوستی و خدامحوری باید به این نکته توجه داشت که محور قرار دادن خدا برای شخص دیندار از چند جهت اهمیت دارد:
•نخست اینکه خداوند برای انسان کمال خواه الگوی مطلوب است چراکه خداوند موجود کامل است و خداشناسی شیوهای است برای شناخت کمالات. کسی که به دنبال کمال اختیاری است، گاهی در تشخیص کمالات تردید میکند یا در دستیابی به کمالات توازن را مراعات نمیسازد. از آن جایی که خداوند موجود کامل است و هیچ نقصی ندارد و تمام کمالات را بهصورت متعادل دارد، خداشناسی به انسان کمک میکند که درک بهتری از کمالات داشته باشد.
•دوم اینکه بعد از خداشناسی، انسان دیندار، تقرب به خدا (مشابهت وجودی به خدا تا جایی که ممکن است) را معیار و محور قرار میدهد و میکوشد به آن هدف نزدیک شود. از این منظر، تقرب به خدا، سودی برای خدا ندارد بلکه عاملی است برای حرکت انسان بهسوی تعالی یافتن و کامل شدن. انسان هرقدر بر علم و حکمت خویش بیفزاید، کاملتر میشود و به خداوند قرابت و شباهت بیشتری مییابد. این قرابت وجودی به معنای خدا شدن انسان نیست چراکه انسان حتی در اوج کمالات، هیچگاه از فقر وجودی و نیازمندی به خدا، رها نمیگردد.(۶)
•سوم اینکه کلام خدا که در متون دینی انعکاس یافته، بیانگر نقشه راهی است که انسان با پیمودنش به بیشترین کمال دست مییابد. ازاینرو، محور قرار دادن تعالیم و تکالیف خدا، بهمنظور یادگیری شیوه تعالی یافتن و کامل شدن، برای انسان لازم و ضروری است.(۷)
نتیجه آنکه محور قرار دادن خداوند، هم از جهت بینشی، هم از جهت انگیزشی، هم از جهت روشی، نقش بسزایی در کامل شدن و تعالی یافتن انسان دارد. ازاینرو، خوددوستی، نهفقط تعارضی با خدامحوری ندارد، بلکه خوددوستی در سایه خدامحوری است که تعالییافته و خود متعالی از دل پیله آدمی شکوفا میشود و اوج میگیرد.
نتیجه:
کوتاهسخن اینکه انسان دارای خودآگاهی و خوددوستی است و به همین جهت، کمال خواه است و چون خداوند در نقطه اوج کمالات است، انسان از طریق شناخت خدا، به درک بهتری از کمالات میرسد و میکوشد به آن وضعیت وجودی، قرابت یابد. انسان از طریق محور قرار دادن تعالیم و تکالیف الهی، به این نکته توجه مییابد که خداوند برای کمک به دیگران و دستگیری از نیازمندان، پاداش و فضیلتی قرار داده که انسان بهتنهایی و با خودبسندگی، قادر به کسب آنها نیست. ازاینرو، انسان بر خود لازم میداند که برای کمال یافتن خودش، به دیگران نیز توجه داشته باشد و تقرب به خدا وزندگی بر اساس آموزههای الهی را پی بگیرد. با این توضیحات مشخص میشود چرا در دین اسلام، میان «خود»، «دیگری» و «خدا» تعارض و ناسازگاری نیست.
پینوشتها:
1.برای مطالعه بیشتر، رک: صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت،دار احیاء التراث، ۱۹۸۱ م، ج۷، ص۱۸۴-۱۸۵.
2.مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۷ ش، ص۲۱۸.
3.مثلاً گفتهشده «صُومُوا تَصِحُّوا؛ روزهبگیرید تا تندرست باشید». (ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام، قم، چاپ دوم، ۱۳۸۵ ق، ج۱، ص۳۴۲)
4.«در دو طرف روز و اوایل شب، نماز را برپا دار؛ چراکه حسنات، سیئات (و آثار آنها را) از بین میبرند».) سوره هود، آیه ۱۴)
5.مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۷ ش، ص۲۶۱-۲۶۲.
6.در دعای رجبیه، درباره نسبت خدا و ائمه علیهمالسلام، خطاب به خداوند گفتهشده است: «لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک؛ میان تو و آنها جز این فرقی نیست که آنها بنده و مخلوق تو هستند».
7.مصباح یزدی، مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۷ ش، ص۲۶۲.