ثواب چيست ؟
منظور از ثواب چیه؟ وقتی من به کسی کمک می کنم، ثواب کردم. یعنی چه؟ مگر هدف نزدیکی به خدا و پا جای پای پیامبر گذاشتن نیست؟ اگر اینطور باشه که این موسسات خیریه باید دست همه ائمه رو از پشت بسته باشند! ( ببخشید اینطور می نویسم. ) فرض کنیم موسسه خیریه آقای گیتس با فرض نزدیکی به خدا افتتاح شده باشه! فرض که اشکال نداره ها؟! اگر اینطور باشه تمام امامان و پیامبران با هم به یک دهم تعدادی که این موسسه کمک می کنه کمک نکردن. به نظر من موضوع چیز دیگه ایه. عمل صالح فقط یک کمک و بالا برنده اون کار واقعیه، نه همه چیز. "... عملی الصالح یرفعها"
خواهشمندم قبل از اینکه عجولانه قضاوت کنید به آیه ذیل و تفسیر آن دقت فرمایید! وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (27)المائده ترجمه: داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان، هنگامى كه هر كدام عملى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد (برادرى كه عملش مردود شده بود به برادر ديگر) گفت: بخدا سوگند تو را خواهم كشت (برادر ديگر) گفت (من چه گناهى دارم زيرا) خدا تنها از پرهيزكاران مى پذيرد! تفسیر: نخست مى فرمايد:" اى پيامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان". (وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ).ذكر كلمه" بالحق" ممكن است اشاره به اين باشد كه سرگذشت مزبور در" عهد قديم" (تورات) با خرافاتى آميخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عين واقعيتى است كه روى داده است، شك نيست كه منظور از كلمه" آدم" در اينجا همان آدم معروف پدر نخستين نسل هاى كنونى است و اينكه بعضى احتمال داده اند منظور از آن مردمى به نام" آدم" از قبيله بنى اسرائيل بوده بى اساس است، زيرا اين كلمه كرارا در قرآن مجيد به همين معنى آمده است سپس به شرح داستان مى پردازد و ميگويد:" در آن هنگام كه هر كدام كارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگر پذيرفته نشد". (إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ).و همين موضوع سبب شد برادرى كه عملش قبول نشده بود ديگرى را تهديد بقتل كند، و" سوگند ياد نمايد كه تو را خواهم كشت"! (قالَ لَأَقْتُلَنَّكَ) اما برادر دوم او را نصيحت كرد و گفت اگر چنين جريانى پيش آمده گناه من نيست بلكه ايراد متوجه خود تو است كه عملت با تقوا و پرهيزگارى همراه نبوده است و" خدا تنها از پرهيزگاران مي پذيرد". (قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ).(1) از امام صادق عليه السّلام نقل است كه در باره آيه مباركه:(اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيم) «ما را به راه راست هدايت فرما» فرمود: يعنى ما را به راه راست هدايت و راهنمايى كن، يعنى به ملازمت راهى كه ما را به محبّت تو و دين تو مى رساند، و از پيروى هواى نفس كه باعث نابودى يا پيروى آراء شخصى كه باعث هلاكت است، ممانعت نمايد- ارشاد فرما، زيرا هر كه از هواى خود پيروى كرده و خود رأى باشد مانند همان شخص است كه شنيده بودم: مردم ساده لوح بسيار او را مى ستايند و به بزرگى از او ياد مى كنند، پس من مشتاق گشتم تا از نزديك او را ببينم، امّا بگونه اى كه مرا نشناسد تا شخصيّت او را ارزيابى كنم.اتّفاقاً روزى او را در مكانى ديدم كه جمعيّت زيادى از عوام گردش جمع گشته اند، چهره ام را پوشاندم، و بطور ناشناس به ميان آنان رفتم تا نظاره گر او و مردم پيرامون او باشم. پيوسته به اطوار و نيرنگ مردم را فريب مى داد، سپس براه افتاد و مردم بدنبالش رفتند تا به جايى رسيد كه از مردم جدا شد، مردم برگشته و پى كار خود رفتند،امّا او ديگر برنگشت و همچنان مى رفت، بدنبالش رفتم، در بين راه به دكّان نانوايى رسيد در آنجا توقّف كرد، به محض آنكه نانوا به كارى مشغول گرديد دو عدد نان دزديد و راه افتاد، من تعجّب كردم، ولى با خود گفتم: شايد با نانوا داد و ستدى دارد، آنگاه به شخصى رسيد كه انار داشت او را هم غافلگير كرده سپس دو عدد انار برداشت، اين عملش نيز تعجّبم را برانگيخت امّا با خود انديشيدم كه شايد با يك ديگر حسابى دارند.با خود گفتم: چه نيازى او را وادار به دزدى كرده است؟ چرا وقتى خود را از چشم نانوا و انار فروش دور مى ديد چنين كارى انجام مى داد؟ بارى همچنان بدنبال او رفتم، به فرد بيمارى رسيد، دو قرص نان و دو انار را جلوى او نهاده و رفت، من هم به دنبالش رفتم تا در نقطه اى از بيابان ايستاد. خود را به او رسانده و گفتم: اى بنده خدا، آوازه نيكى تو را شنيده و مايل بودم كه از نزديك تو را ببينم، حال به ديدارت آمدم، ولى كار عجيبى از تو مشاهده كردم كه فكرم را پريشان ساخته است. از تو مى پرسم كه برايم توضيح دهى تا خيالم آسوده شود، گفت: چه ديدى؟ گفتم: تو را كه به نانوايى رسيدى و از او دو نان دزديدى؟ و از انار فروش گذر كردى و از آن نيز دو انار سرقت كردى؟! امام عليه السّلام فرمود: در پاسخ من گفت: پيش از هر چيز به من بگو تو كيستى؟گفتم: يكى از فرزندان حضرت آدم از امّت حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله هستم.بار ديگر گفت: از چه كسانى، گفتم: فردى از دودمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله، پرسيد: در كجا زندگى مى كنى؟ گفتم: مدينه.گفت: شايد تو جعفر بن محمّد فرزند علىّ بن حسين بن علىّ بن أبى طالب هستى؟گفتم: آرى.گفت: ولى اين شرافت خانوادگى برايت سودى نخواهد داشت با اين ناآگاهيت به آنچه مايه شرافت تو است، علم جدّ و پدرت را بيكار گذاشته اى، اگر چنين نبود چگونه عملى را كه انجام دهنده اش شايسته ستايش و سپاسگزارى است آن را ناپسند شمارى؟گفتم: آن چيست؟ پاسخ داد: كتاب خدا؛ قرآن. گفتم: چه چيز آن را ندانسته ام؟! گفت: اين آيه: «هر كه كار نيكى آورد ده چندان آن پاداش دارد، و هر كه كار بدى آورد جز همانند آن كيفر نبيند- انعام: 160»، بنا بر اين چون دو نان دزديدم دو گناه بود، و براى دزديدن دو انار دو گناه، پس اين شد چهار گناه، چون هر يك از آنها را در راه خدا صدقه دادم چهل ثواب خواهم داشت، از چهل حسنه در برابر چهار سيّئه چهار تا كم مى شود و سى و شش حسنه برايم باقى مى ماند. گفتم: مادرت به عزايت بنشيند! تو كتاب خدا را نفهميده اى، مگر نشنيده اى كه خداى عزّ و جلّ مى فرمايد: «خدا فقط كار پرهيزكاران را مى پذيرد- مائده: 31»؟ يقيناً چون دو نان دزديدى به دو گناه دچار گشتى و جهت سرقت دو انار هم دو گناه ديگر، و چون مال مردم را به جاى اينكه به خودشان بازگردانى بدون رضايت آنان به ديگرى دادى، بى شكّ چهار گناه بر آن افزودى و چهل حسنه به چهار گناه نيفزودى!!.حضرت فرمود: آن شخص در حالى كه با نگاه خود مرا دنبال مى كرد، برگشتم و رهايش ساختم (2)
پي نوشتها
(1)- تفسير نمونه، ج4، ص346
(2)- احتجاج، ترجمه جعفرى، ج2، صص 294تا 296
لينك بحث اصلي :http://http://www.askquran.ir/thread30064.html