توحید خداوند

image: 

من دچار تردید شدم و دوست دارم با دید باز و جدا از تعصب به یقین برسم من به وجود خدا ایمان دارم و اینکه آفریننده ی ما تنها یک خداست هم ایمان دارم اما از کجا ثابت میشه که خداهای دیگری با مخلوقات دیگری در جهان های خلق شده ی دیگه وجود نداره مثلا مثل چندین برادر که با هم خوبن و همو دوست دارن و هر کدوم کار جداگانه ای داره و در کار دیگری دخالت نمی کنه ممکنه چندین خدا هم وجود داشته باشه با مخلوقات و جهان های دیگه و چطور امکان داره یه خدا وجود داشته باشه که اصلا منشاء وجود اومدنش معلوم نباشه ( خدا چطور هست شده ) و چون ما درکی از چگونگی بودن و هست شدن خدا نداریم چطوری میتونیم به وجود اومدن یا بودن خداهای دیگه رو نقض کنیم ؟
شما دو سؤال مطرح کرديد ابتدا به سؤال اول بپردازيم. شما پرسيديد:" از کجا ثابت میشه که خداهای دیگری با مخلوقات دیگری در جهان های خلق شده ی "دیگه وجود نداره دقت کنيد: وجود علت مي‌خواهد نه عدم. هستها سؤال برانگيزند نه نيستها. در حالي که شما براي نبود جهانهاي ديگر علت مي‌خواهيد و اين صحيح نيست، اگر جهان ديگري فراتر از جهاني که بشر بدان علم دارد وجود داشته و ثابت شود، آنگاه سؤال شما مطرح است که خداي آن جهان کيست، و چون جهان ديگري سراغ نداريم سؤال مورد ندارد. حال اگر جهاني ديگر را فرض کنيم، بازهم به خداي واحد خواهيم رسيد، زيرا: شما قبول داريد که تنها يک خداست زيرا خودتان گفتيد :" من به وجود خدا ایمان دارم و اینکه آفریننده ی ما تنها یک خداست هم ایمان دارم" و سؤال مي‌کنيد امکان دارد خدائي ديگر براي جهان ديگر وجود داشته باشد، براي پاسخ بهتر است با خداي خود بيشتر آشنا شويد آنگاه ببينيد امکان خدائي ديگر هست يا خير؟ به برخي از صفات خدا نيم نگاهي بياندازيم: هو علي کل شئ قدير، اين صفت 33 بار در قرآن آمده است، خداوند بر هرچيزي قادر است يکي از آن چيزها آفرينش دنيائي ديگر و دنياهائي ديگر است، بالاخره خدائي که توانسته اين دنيا را بيافريند چرا قادر نباشد اين کار را تکرار کند؟ ليس کمثله شيء، شوري 11، هيچ چيز مثل خدا نيست، يعني چنين قدرتي در هيچ جا وجود ندارد. البته دليل عقلي نيز بر وحدانيت خدا نيز فراوان وجود دارد من جمله اينکه خالق جهان محدود نيست يعني بي نهايت است، هيچ حدي براي وجودش نيست، اگر خداي ديگري باشد خداي فعلي محدود مي‌شود. پرسش: لطفا اين جمله كه فرموديد " وجود علت مي‌خواهد نه عدم.هستها سؤال برانگيزند نه نيستها" را توضيح بيشتري بدهيد . پاسخ: وجود همیشه با خودش سؤال می آورد، مثلا اگر آجری وسط اتاق و روی فرش افتاده باشد، این سؤال برانگیز است، وجود آجر سؤال برانگیز، لذا سؤال می شود این آجر از کجا آمده است، این سؤال صحیح است. اما اگر آجری وسط اتاق نباشد معنا ندارد سؤال شود چرا آجر نیست، یا اگر آجر بود از کجا آمده است؟ این سؤال غلط است چون گفته می شود از چیزی که نیست سؤال نکن، به همین دلیل عرض شد: هستها (موجودها) علت می خواهد نه نیستها (معدومها) در بحث خودمان صحبت از احتمال وجود جهانی دیگر است، اگر جهانی باشد خالقش کیست، مشخصاتش چیست؟ قبل از پاسخ به سؤال فوق از شما پرسیده خواهد شد ابتدا جهان دیگر را ثابت کن بعد دنبال خالقش بگرد، ابتدا وجود را برای جهان دیگر ثابت کن، دلیلش را بیاور آنگاه به دنبال خالق و شرائط آن گفتگو کن. ضمنا: نیاز وجود به علت یک بحث عقلی است و نیاز به دلیل نقلی (یا به قول شما متون) ندارد، این از یافته های عقل است، گرچه خداوند در قرآن کریم بارها و بارها از مردم خواسته به چرائی آفرینش مخلوقاتش (آسمان، زمین، شتر، زنبور، خورشید، ماه، شب، روز و...) دقت کنند، کار آنها را زیر نظر داشته تا به علتش (که عظمت خداوند باشد) برسند، و این نوعی تأیید یافته عقل است، عقلی که می گوید هر موجودی نیاز به علت دارد، هر مخلوقی نیاز به خالق دارد و وقتی عظمت مخلوق را مشاهده کردی عظمت خالق به راحتی واضح خواهد شد. 1- کشفيات منجمين واقعا خيره کننده است، مثلا ستاره اي که 200 ميليارد سال نوري از ما فاصله دارد، اين عدد اگر به نور نه حتي به کيلومتر هم باشد فاصله غير قابل باوري است ولي واقعيت دارد، شايد به همين علت باشد که در منجمين منکر توحيد يافت نشود. اما پرسيديد: چرا خدا براي ما معلوم نيست و درکی از آن نداريم؟" مطالب فراواني در اين زمينه مطرح است، خيلي گذرا و خلاصه به بعضي از انها اشاره کنم: 1- درک کار عقل است درک کردن و معلوم بودن کار عقل است، کساني که عقل درستي ندارند قادر به فهميدن اينکه عدد چهار زوج است نخواهند بود، هيچ کامپيوتري ساخته نشده که درک کند عدد پنج فرد است، ابزار اين علم و درک، حواس خمسه است. 2- حواس پنجگانه اولا علم و درک هر موجودي به تناسب ابزار درک آن علم است، درک ما انسانها با ابزار حس است، حواس ما پنجگانه است، هيچ وسيله ديگري جز آنها نداريم، انساني آفريده نشده که بيش از اين پنج ابزار داشته باشد. ثانيا حواس پنجگانه ما فقط موجودات مادي را مي‌يابد و زين پس عقل ما شروع به تجزيه تحليل مي‌کند، در واقع عقل با همين ابزار حسي قوانين و بايد و نبايدها را تدوين مي‌کند مثلا سيبي از درخت افتاد، سه تصوير مشاهده شد: 1- رها شدن سيب، 2- به سمت زمين آمدن، 3- قرار گرفتن روي زمين، در اين سه تصوير شما چيزي به نام جاذبه فهميديد؟ آيا مي‌توانيد بازهم ادعا کنيد درک درستي از جاذبه ندارم و جاذبه برايم معلوم نيست؟ قطعا خير! چرا؟ چون جاذبه ديدني، شنيدني، لمس کردني، بوئيدني و چشيدني نيست، جاذبه چيزي است که عقل آن را استنتاج کرده است، عقل مي‌پرسد سيب چرا رها شد؟ چرا به آسمان نرفت؟ چرا بروي زمين حرکت نکرد؟ و ... پس جاذبه وجود دارد. ثالثا عقل با تجزيه تحليل به اين نتيجه رسيده هيچ پديده‌اي بدون پديدآورنده نيست، اين پديدآورنده کجاست و مشخصاتش چيست؟ عظمت آفرينش را که ملاحظه مي‌کند(1) در مي‌يابد که خالق بايد عظيم تر از مخلوق باشد، حال خالق به اين عظمت کجاست؟ مکان اين خالق عظيم بايد از خودش بزرگتر باشد، آن مکان بزرگتر را که آفريده؟ از طرفي ديگر مکان داشتن خدا، نياز خدا را ثابت مي‌کند و خداي نيازمند نميواند چنين عظمتي را بيافريند و مطالبي از اين قبيل که در کتب اعتقادي بصورت مشرح بحثش شده است، کتاب اصول دين استاد قرائتي به صورت مفصل و مستدل اين مباحث را آورده است. 3- معرفت ذات عقل وقتي اوصاف و مشخصات خداي متعال را ملاحظه مي‌کند، عجز خود را از درک ذات خداوند مي‌فهمد، او بخوبي در مي‌يابد که درک ذات متعال محال است، همانطور که محال است آب دريا در يک استکان جاي گيرد. لذا درک حقيقي و ذاتي چگونگي بودن و هست شدن محال است، هرچه تلاش و کوشش کنيم و با عبادت به خداوند نزديک شويم باز هيچ راهي براي درک ذات خداوند نداريم و در اين محال بودن فرقي بين ما و پيامبران و ائمه صلوات الله عليهم اجمعين نيست، آنها نيز به مانند ما هيچ درکي در ذات خدا ندارند. دلائل عقلي و نقلي فراواني براي عدم درک ذات خداوند وجود دارد به بعضي از آنها اشاره مي‌شود: دليل عقلي يك دليل كوتاه و روشن اين مدّعا آن است كه ذات خداوند، نامحدود و غيرمتناهي است و ديگر موجودات، همگي محدود و متناهي‌اند و ناگفته پيداست كه موجود محدود را راهي به سوي شناخت نامحدود نيست و مبناي فلسفي اين استدلال آن است كه علم و شناخت همواره مستلزم نوعي احاطة عالم بر معلوم است و از آن جا كه احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممكن نيست، آگاهي موجود بر ذات نامحدود امكان ندارد، به قول شاعر: به كنه ذاتش خرد برد پي اگر رسد خس به قعر دريا دليل قرآني البته اين حقيقت را از برخي آيات قرآن نيز مي‌توان دريافت: « يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً، طه 110، آنچه را كه آنان در پيش دارند و آنچه را كه پشت سر گذاشته مي‌داند، و حال آن كه ايشان به او دانشي ندارند. دليل روائي در حديثي از اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ آمده است كه در تفسير آية بالا فرمود: «لايُحيطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفريدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمي نمي‌يابند.(تفسير نورالثقلين ذيل همين آيه) سؤال اينجا پيش مي‌آيد که اگر درکي نداريم پس چطور عبادت کنيم، چطور معرفت پيدا کنيم و سؤالاتي از اين قبيل. امام باقر عليه السلام فرمود: از تفکر در خدا بپرهيزيد و اگر مي‌خواهيد به عظمت او پي ببريد به عظمت مخلوقاتش دقت کنيد. (توحيد صدوق ص 458) تصديق خداوند به اين است که او را خالق و بصير و عليم دانسته و در همه حال شاهد بر احوالمان و نيز خود را بدهکار و مسئول در برابر اعمالمان. اوصاف خداوند بهترين راه براي معرفت است، دعاي جوشن کبير بهترين مُعرّف خداست، جالب اينجاست که معرفت به وصف تقريبا در ابتداي تمامي دعاهائي که از ائمه معصومين به دست ما رسيده وجود دارد، آنها از ما خواستند هر وقت خواستيد خدا را بخوانيد ابتدا توصيفش کنيد به اين صفات و بعد از برشمردن صفاتي خاص حاجات خود را بخواهيد.

لينك بحث اصلي : http://www.askquran.ir/showthread.php?t=25169

موضوع: