تعریف ممکن الوجود
تعریف ممکن الوجود: نه وجود برایش ضرورت دارد و نه عدم. پس ممکن الوجود = امکان دارد باشد و امکان دارد نباشد = امکان دارد(باشد و نباشد) = امکان دارد(متناقض باشد) آیا این امکان تناقض، حکایت از خود به خود معدوم بودن ممکن الوجود ندارد؟
برای تعریف ممکن الوجود باید توجه کرد که ممکن الوجود در دو مقام و در دو موقعیت سنجیده می شود: اول بدون توجه به علتش، و دیگری با توجه به علتش. وقتی بدون توجه به علتش سنجیده می شود، ممکن الوجود، نه وجود برایش ضروری است و نه عدم. ولی وقتی با توجه به علتش سنجیده می شود، اگر علت تامه اش باشد، وجود برایش ضروری می شود(منتها ضروری به واسطه علتش)، و اگر علتش نباشد، عدم برایش ضروری می شود(منتها ضروری به واسطه عدم علتش). توضیح: هر مفهومی که در نظر گرفته می شود و آن را به منزله موضوع قرار می دهیم و می خواهیم وجود را بر ان لحاظ کنیم، یا این محمول وجود برای آن ضروری است، یا ضرورت ندارد. اگر ضروری بود که به آن مفهوم، واجب گفته می شود. اما اگر ضروری نبود، خودش دو حالت دارد: یا نقیض وجود برایش ضرورت دارد یا آن هم ضرورتی ندارد. اگر نقیض وجود(یعنی لا وجود) برایش ضرورت داشت، به آن ممتنع الوجود گفته می شود، و اگر آن هم برایش ضرورت نداشت به آن ممکن گفته می شود. در این فرض، ما به دنبال تقسیم عقلی فرضی برای هر مفهومی هستیم که با وجود سنجیده می شود و کاری با عالم خارج نداریم. بحث ما در این قسمت تنها یک بحث ذهنی و یک دسته بندی عقلی است. به این ترتیب، سه دسته به دست می آید: واجب الوجود: که مفهومی است که وقتی با وجود سنجیده می شود و وجود را به عنوان یک وصف بر ان حمل می کنیم، وجود برایش ضرورت دارد. ممتنع الوجود: که مفهومی است که وقتی با وجود سنجیده می شود، وجود برایش ضرورت ندارد بلکه نبود وجود(:عدم) برایش ضروری است. ممکن الوجود: که مفهومی است که وقتی نه وجود برایش ضرورت دارد و نه نقیض وجود.(1) بعد از این مرحله، به سراغ عالم خارج می آئیم. در عالم خارج، قطعا قسم دوم از آن اقسام سه گانه، وجود ندارند. زیرا مفهومی که عدم برایش ضرورت دارد، نه تنها خود به خود موجود نیست بلکه به کمک موجود دیگری نیز نمی تواند به وجود بیاید. می ماند دو قسم دیگر: قطعا ما در عالم خارج با موجود واجب برخورد حسی نداریم و در وهله اول برایمان قابل حس نیست. هر موجودی که می بینیم، هم سابقه نبودن دارد و هم از بین می رود. تا به حال به موجودی در عالم طبیعت برخورد نکرده ایم که نه از بین رفته باشد و نه همیشه موجود باشد و از بین نرفته باشد. این موجودات، قسم سوم از آن اقسام سه گانه عقلی هستند. موجوداتی هستند که وجود برایشان ضرورت ندارد و اگر علت آن ها در کار نباشد، آن ها نیز نخواهند بود. و یک قسم دیگر که همان واجب الوجود است و با دلیل عقلی به آن می رسیم. بنابراین موجود ممکن، در دو نگاه لحاظ می شود: در یک نگاه عقلی، در کنار واجب و ممتنع، به عنوان یک مفهوم که وقتی وجود را نسبت به آن می سنجیم، نه وجود برایش ضرورت دارد و نه نقیض وجود. در این صورت ممکن الوجود به تنهایی لحاظ می شود، بدون توجه به علتش. نگاه دوم، نگاه خارجی و با ملاحظه علت آن است که در این صورت یا علش هست که واجب بالغیر می شود، یا علتش نیست که ممتنع بالغیر می شود. در این نگاه، امکان، موجودی است در خارج هرچند وجود مستقلی ندارد بلکه به همراه موضوعش که همان ماهیت ممکن الوجود است موجود است.(2) اما تعریفی که شما ارائه دادید و ممکن را به امکان وجود و امکان عدم تعریف کردید، تعریف درستی نیست و تعریف یک شیء به خودش( ممکن به امکان) است و چیزی بیان نشده است. بلکه ممکن الوجود در دو ساحت قابل لحاظ و تعریف است؛ با توجه به علتش و بدون توجه به علتش. بعد از روشن شدن این که این تعریف، مستلزم ارتفاع نقیضین نیست، توجه به این نکته شایسته است که گرچه، این عدم لحاظ وجود و عدم در ذات ممکن الوجود، نشان دهنده این است که ممکن الوجود خود به خود و بدون بودن علتش موجود نیست و معدوم است، ولی این به جهت ارتفاع نقیضین در مرحله ذاتش نیست، بلکه به این جهت است که خود به خود هیچ نیست و نیاز به علت دارد و اگر علتش نباشد، حتما معدوم است و اگر باشد، حتما موجود خواهد بود.
____________________
(1) نهایه الحکمه، محمد حسین طباطبایی، قم، نشر اسلامی،1417ق، ص 58.
(2) همان، ص61و 63.
لینک اصلی :http://http://www.askquran.ir/thread43558.html#post676338