اهل سنت و ولایت تکوینی
پرسش:
آیا اهل سنت ولایت تکوینی رو قبول دارند؟ آیا منظور از آیه ولایت، ولایت تکوینی است و آیا چنین ولایتی مختص حیات دنیوی است یا پس از مرگ نیز استمرار دارد؟
پاسخ:
اعتقاد به کرامات اولیای الهی امری مورد اتفاق در میان همه فرق اهل سنت است. در عین حال اعتقاد به ظهور کرامات توسط اولیای الهی از دیدگاه آنان به منزله اعتقاد به ولایت تکوینی آنان نیست. هم چنین آیه ولایت ارتباطی با ولایت تکوینی نداشته؛ بلکه مربوط به ولایت در حیطه حکومت و شئون آن است. هم چنین مساله ولایت تکوینی مربوط به قوای روحی ولیّ خدا بوده که چنین امری اختصاصی به حیات دنیوی و یا اشراف روح بر بدن ندارد.
توضیح:
الف) در این که انسان در انجام افعال خویش صاحب اختیار و اثر گذار در انجام افعال خویش بوده یا خیر؟ در تفکرات کلامی اهل سنت اختلاف نظر است.
گروهی (جبریه) قایل به جبر بوده و بر اساس چنین عقیده باطلی انسان را مجبور در افعال خویش دانسته و اساسا منکراراده انسان شده اند.
در مقابل چنین گروهی، طائفه ای دیگر (معتزله) در دیدگاهی متقابل معتقد به تفویض امور از سوی خدای متعال به انسان بوده و قائل به اختیار مطلق و تفویض امور به بندگان بوده اند؛ به این معنا که انسان را در انجام دادن همه افعال اعم از خیر و شر مستقل و قادر دانسته اند.(1)
در این میان فرق کلامی دیگری نیز (اشاعره؛ ماتریدیه) بوده که اکثر اهل سنت معتقد به دیدگاه آنان بوده، که راهی میان دو دیدگاه جبر و اختیار برگزیده اند هر چند که گرایش اشاعره به جبریه بیشتر بوده و گرایش ماتریدیه به معتزله و توجه به عقل بیش از اشاعره است.
«ابوالحسن اشعری» در تبیین رابطه ی افعال انسان با اراده پروردگار قائل به نظریه «کسب» شد که هر چند در تبیین چنین نظریه ای اختلاف نظر است؛ اما تفسیر مشهور آن این است که انسان تنها كسب كننده اعمال خودش بوده و هر فعلى كه از او صادر شود داراى دو جهت «خلقى» و «كسبى» است؛ به این معنا که ايجاد و خلق عمل از سوی خداست؛ و در این میان نقش انسان تنها اراده انجام فعل بوده منتهی بدون این که چنین اراده ای تاثیری در انجام فعل در خارج داشته باشد که در واقع چنین نظریه ای همان دیدگاه جبر جبریون است؛ چنان که «ابن تیمیه» بدان تصریح نموده است.(2)
اما از دیدگاه «ماتریدیه» خالق افعال خدا بوده و انسان کسب کننده ی عمل بوده به گونه ای که اختیار او نیز در انجام فعل تأثیرگذار است.
خروجی دیدگاه «اشاعره» عدم پذیرش ولایت تکوینی از سوی اولیای الهی در انجام معجزات و کرامات آنان خواهد بود به این که پیامبران در انجام معجزه نقشی نداشته؛ بلکه ایجاد معجزه و خالق معجزه خدای متعال بوده و معجزه و کرامت تنها از مجرای پیامبر یا ولی خدا در مواردی خاص صورت می پذیرد.
از دیدگاه «ماتریدیه» نیز با آن که تاثیر اراده ی انسان بر تحقق فعل اجمالا پذیرفته شده است؛ اما دیدگاه این گروه در مساله کرامات اولیاء یکسان نیست. و از ظاهر کلام برخی از بزرگان آنان ولایت تکوینی اجمالا استفاده می گردد.(3)
همچنین گروه کثیری از مسلمانان شبه قاره هند گرایش «دیوبندی» داشته که در برخی از اعتقادات متأثر از دیدگاه «محمد بن عبدالوهاب» است.
«شاه ولی الله دهلوی» به عنوان یکی از چهره های این تفکر در کتاب «البلاغ المبین» می نویسد: «انبیاء (علیهم السلام) همه بندگان خداوندند، دخلی و تصرفی در کارخانجات الهی (جل شأنه) ندارند نه در حیات و نه بعد ممات، و معجزات و کرامات ایشان همین است که حق تعالی برای اظهار دین و غلبه اهل یقین، بی دخل و تصرف اینان (بدون قدرت و اراده آن ها) به قدرت و اختیار خود خرق عادت (کارهای غیر معمولی و شگفت) در عالم می نماید (آشکار می کند) تا گفته ایشان مقبول دارند و بر صراط مستقیم که بر اینان انعام شده است سلوک نمایند».(4)
ب) در آیه ی شریفه «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»(5) منظور از «ولى» سرپرستى و تصرف و رهبرى جامعه است، بخصوص اين كه اين ولايت در رديف ولايت پيامبر (صلی الله علیه و آله) و ولايت خدا قرار گرفته و هر سه با يک جمله ادا شده است. اما در خصوص آیاتی که به ولایت تکوینی پرداخته شده می توان از این آیات نام برد:
1. «وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ ...»(6)
2. «إِذْ قالَ اللَّهُ يا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَيَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِي ...»(7)
3. «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُك»(8) كه در تفسیر این آیه اكثر مفسرين اهل سنت بيان داشته اند که وی «عاصف بن برخیا» بنده «صدّیق» بوده که در نزد او اسم اعظم پروردگار بوده که هر گاه خدا را به آن می خواند مورد اجابت قرار می گرفت.(9)
ج) هم چنین از آن جا که ولایت تکوینی مربوط به قوای نفس ولی خدا بود و جسم خصوصیتی در این مساله نداشته؛ ولایت آنان منحصر به زمان حیات مادی نخواهد بود؛ هر چند که اعمال آن چنان که در حیات دنیوی به اذن الله بوده، به همین شکل در حیات اخروی نیز «باذن الله» خواهد بود.
پی نوشت ها:
1. الشهرستانی، الملل والنحل، دار المعرفة - بيروت، 1404، ج1، ص44: «واتفقوا على أن العبد قادر خالق لأفعاله خيرها وشرها مستحق على ما يفعله ثوابا وعقابا في الدار الآخرة والرب تعالى منزه أن يضاف إليه شر وظلم وفعل هو كفر ومعصية لأنه لو خلق الظلم كان ظالما كما لو خلق العدل كان عادلا».
2. ابن تیمیه، الصفدية، ج1، ص151، تحقيق: د. محمد رشاد سالم: «ولهذا قال بعض الناس عجائب الكلام التي لا حقيقة لها ثلاثة طفرة النظام واحوال أبي هاشم وكسب الأشعري وإذا قيل لهؤلاء الكسب الذي أثبتموه لا تعقل حقيقته فإذا قالوا الكسب ما وجد في محل القدرة المحدثة مقارنا لها من غير أن يكون للقدرة تأثير فيه قيل لهم فلا فرق بين هذا الكسب وبين سائر ما يحدث في غير محلها وغير مقارن لها إذ اشتراك الشيئين في زمانهما ومحلهما لا يوجب كون أحدهما له قدرة على الآخر كاشتراك العرضين الحادثين في محل واحد في زمان واحد بل قد يقال ليس جعل الكسب قدرة والقدرة كسبا بأولى من العكس إذا لم يكن إلا مجرد المقارنة في الزمان والمحل ولهذا قال أهل السنة وأهل الإثبات من سائر الطوائف إن العبد فاعل لفعله حقيقة بخلاف جمهور الأشعرية ومن وافقهم فإنهم يقولون إنه فاعل مجازا وليس حقيقة».
3. متن العقائد النسفية، المکتبة الشاملة، ص5: «وكرامات الأولياء حق، فتظهر الكرامة على طريق نقض العادة للولي من قطع المسافة البعيدة في المدة القليلة، وظهور الطعام والشراب واللباس عند الحاجة، والمشي على الماء وفي الهواء وكلام الجماد العجماء واندفاع المتوجه من البلاء وكفاية المهم من الأعداء، وغير ذلك من الأشياء، ويكون ذلك معجزة للرسول الذي ظهرت هذه الكرامة لواحد من أمته؛ لأنه يظهر بها أنه ولي، ولن يكون ولياً إلا وأن يكون محقاً في ديانته، وديانته الإقرار برسالة رسوله»؛ اخوند یلمه در تفسیر «فتظهر الکرامة» می نویسد: «یعنی کرامت از وجود اولیاء ظاهر کرده می شود نه آن که اختیاری در ظاهر کردن آن داشته باشند». (امان الله اخوند یلمه، مسائل مهم اعتقادی و فقهی از دیدگاه اهل سنت، ناشر: انتشارات خواجه عبدالله انصاری، تربت جام، ص429)
4. ر.ک: امان الله اخوند یلمه، مسائل مهم اعتقادی و فقهی از دیدگاه اهل سنت، ناشر: انتشارات خواجه عبدالله انصاری، تربت جام، ص428.
5. المائدة: 5/ 55.
6. آل عمران: 3 / 49 و 48: «و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آن ها مى گويد من نشانه اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ام، من از گل، چيزى به شكل پرنده مى سازم، سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مى بخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مى كنم، و از آن چه مى خوريد، و در خانه هاى خود ذخيره مى كنيد، به شما خبر مى دهم، مسلما در اين ها، نشانه اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!».
7. المائدة: 5 / 110: «بياد آور هنگامى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت متذكر نعمتى كه بر تو و مادرت دادم باش، زمانى كه تو را بوسيله روح القدس تقويت كردم كه در گاهواره و به هنگام بزرگى با مردم سخن مى گفتى، و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل بر تو آموختم، و هنگامى كه به فرمان من از گل چيزى بصورت پرنده مى ساختى و در آن مى دميدى و به فرمان من پرنده اى مى شد و كور مادرزاد و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من شفا مى دادى، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى كردى...».
8. النمل: 27 / 40: «(امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آن كه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامى كه (سليمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا ديد گفت: «اين از فضل پروردگار من است».
9. الواحدی، التَّفْسِيرُ البَسِيْط، عمادة البحث العلمي - جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، الطبعة: الأولى، 1430 هـ، ج17، ص237: «{قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ} قال محمد بن إسحاق: هو آصف بن بَرْخيا، وكان صدِّيقًا، يعلم الاسم الأعظم الذي إذا دعي به الله أجاب.وهو قول مقاتل والكلبي والأكثرين، ورواية الضحاك عن ابن عباس».و...
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمایید