انجمن حجتیه

image: 

در مورد افکار و عقاید انجمن حجتیه و بالاخص شیخ محمود حلبی می خواستم بدانم؟
مناسب است در ابتدا اجمالاً اشاره ای به تاريخچه اين انجمن داشته باشيم: نام کامل انجمن حجتیه که به انجمن ضد بهائیت نیز مشهور بوده، «انجمن خیریه حجتیه مهدویه» است. این انجمن مقارن با کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 تأسیس شد. مؤسس این گروه آقای شیخ‌ محمود ذاکر زادة تولایی است که به نام شیخ محمود حلبی شناخته شده بود. وی تا پیش از کودتا هر روز برنامه‌های سخنرانی در رادیو مشهد داشت.(1) در خصوص علت و هدف تشکیل انجمن نظرات مختلفی وجود دارد. برخی بر این عقیده‌اند که در سال های پیش از 28 مرداد 1332 که تبلیغات وسیعی برای انحراف افکار عمومی توسط بهائیت به ویژه علیه روحانیت و حوزه‌ها راه افتاد آقای حلبی که در حوزه مشهد درس می‌ خواند و استاد وی میرزا مهدی اصفهانی ـ که علاقه خاصی به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) داشته ـ به همراه طلبه دیگری به نام سیدعباس علوی توسط یک مبلغ بهائی به بهائیت دعوت می‌شوند. این افراد چند ماهی از وقت خود را برای مطالعه بهائیت صرف می‌کنند. سید عباس علوی به خاطر زمینه‌ های دنیوی و شهوانی که احتمالاً بهائیت در اختیارش می‌ گذارد می‌ لغزد و بهائی می‌ شود و به عنوان یکی از مبلغان بزرگ بهائیت کتاب‌ هایی هم در اثبات آن می‌ نویسد. آقای حلبی با مشاهده این مسئله بهائیت را خطر بزرگی تشخیص می‌ دهد و با برقراری تماس با افراد گول‌ خورده از بهائیت، به جلسات تبلیغی آنان راه یافته، با آن ها به مناظره و مباحثه می‌ پردازد. سپس آقای حلبی به تهران آمده و جذب نیرو می‌ کند و اطلاعات و تجربیات خود را منتقل می‌ نماید. چون بهائیت مثل مساجد ما علنی و با پرچم فعالیت می‌ کردند و خطر آن ها نزد علما منعکس شده بود، پس از یک سری موفقیت‌ ها، آقای حلبی و دوستانش مورد حمایت علما قرار گرفتند و علما اجازه استفاده از سهم امام را نیز به آن ها دادند.(2) نظر دومی که در خصوص تشکیل انجمن وجود دارد مربوط به خود انجمنی‌ ها است. آن ها معتقدند آقای حلبی رئیس انجمن مدعی شده که در سال های 32 خواب دیده است که امام زمان به وی امر فرموده‌ اند که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل بدهد. نظر دیگر حاکی از آن است که پس از بروز اختلاف بین آیت‌الله کاشانی و مصدق و شکست نهضت ملی نفت همزمان تبلیغات بهائیت نضج گرفت و گروهی را که در بینشان طلبه نیز بود از جمله هم حجره‌ ای آقای حلبی را جذب کردند. لذا بهائیت در ذهن شیخ محمود حلبی بزرگ جلوه‌گر شد و به این نتیجه رسید که باید سیاست را ول کرد و دست به انجام اقدامات فرهنگی زد. به علت شکست نهضت، نوعی یأس بر جامعه حاکم شد و عده‌ای که به دنبال جریانی می‌ گشتند تا با وصل شدن به آن، یأس و بریدگی خود را توجیه ایدئولوژیکی و سیاسی کنند، به این جریان پیوستند. گروهی دیگر برآنند که استعمار همواره یک قسمت از سیاست‌ هایش فرقه‌ سازی بوده و برای مطرح کردن، بالا کشیدن و رشد دادن آن فرقه دست به ایجاد یک ضدفرقه نیز می‌ زده است و مسئله انجمن بهائیت و انجمن ضدبهائیت نیز مشمول این سیاست می‌ باشد.(3) گذشته از علت شکل‌ گیری انجمن حجتیه آن چه که با قاطعیت می‌ توان گفت این است که انجمن برخلاف حرکت اسلام سیاسی و انقلابی حرکت کرده و با جدایی دین از سیاست نیروی خود را مصروف عوامل فرعی کرده از مبارزه با اصل و ریشه فساد غافل ماند و به همین جهت مورد استقبال دربار قرار گرفت. به هر ترتیب آقای حلبی به تشکیلات خود رسمیت داد و نهایتاً در سال 1336 آن را به نام انجمن حجتیه مهدویه به ثبت رساند. این انجمن دارای یک هیأت مدیره بود که فعالیت‌ های انجمن زیر نظر این هیأت مدیره انجام می‌ گرفت. شیخ محمود حلبی ریاست هیأت مدیره را بر عهده داشت و اعضای این هیأت مدیره عبارت بودند از: حاج‌سیدرضا رسول، سیدحسن سجاید، محمدحسین غلامحسین، حاج محمدتقی تاجر.(4) اساس‌نامه انجمن دارای یک فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود؛ تبصره یک عبارت است از این که، هدف انجمن تا ظهور قائم موعود غیرقابل تغییر است. در تبصره دو آمده است: «انجمن به هیچ‌ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را در زمینه سیاسی که از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد بر عهده نخواهد داشت.»(5) ـ مهم‌ ترین ابعاد فکری و اندیشه‌ ای انجمن حجتیه این عقاید و اندیشه‌ ها شاخصه مناسبی است تا بتوانیم رفتار هر کس یا گروه را با آن بسنجیم. اگر فرد یا گروهی هم‌ اکنون از این عقاید و اندیشه‌ ها پیروی می‌ کند خواسته یا ناخواسته همان خطی را دنبال می‌ کند که انجمن حجتیه طی سالیان گذشته در پی آن رفته است. 1) جدایی دین از سیاست به جز سکولارهای غرب زده که همواره خواهان جدایی دین از سیاست بوده‌ اند متحجرانی چون انجمن حجتیه هم از این اندیشه دفاع کرده‌ اند. انجمنی‌ ها در زمان رژیم فاسد و طاغوتی شاه به جای آنکه سرچشمه فساد را نابود سازند به دنبال تعطیلی یک مشروب‌ فروشی و یا یک خانه فساد بودند و وارد مبارزه سیاسی نمی‌ شدند، در حالی که مدارس، دانشگاه‌ ها، سینماها، رادیو و تلویزیون و خیابان‌ ها مردم را به فساد دعوت می‌ کردند و به دلیل فساد حکومت، جامعه فاسد شده بود، تعطیلی فلان خانه فساد چه دردی را دوا می‌‌ کرد؟ در حالی که امام خمینی (رحمه الله علیه) دست روی مرکز فساد گذاشت و در راه نابودی آن گام برداشت و با نابودی آن کل فضای جامعه دگرگون شد. این در حالی بود که انجمن حجتیه نه تنها با امام (رحمه الله علیه) همراه نشد بلکه عملاً در مسیری حرکت کرد که مورد رضایت و حمایت طاغوت قرار گرفت. انجمن در جذب جوانان مذهبی، بی‌تفاوت بار آوردن آن ها نسبت به مسائل روز جامعه، مشغولیت ذهنی و فکری آنان در مبارزه با بهائیت، در حقیقت همان اهداف استعمارگران را که عدم مداخله مسلمانان در سیاست و فقط فراگیری احکام فردی بود را به اجرا گذاشت. انجمن با جا انداختن مسئله جدایی دین از سیاست و عدم مداخله مسلمانان و روحانیان در سیاست و مشغول کردن جوانان مذهبی، آرامشی را که رژیم برای چپاول ثروت‌های ملت احتیاج داشت، به او داد. انجمن حجتیه در فصل یکم، ماده دوم، تبصره دوم اساس نامه انجمن تصویب کرد که انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد انجمن صورت گیرد بر عهده نخواهد داشت.(6) به همین دلیل انجمن اگر می‌ دید عضوی از آن ها فعالیت سیاسی می‌ کند عذر او را می‌ خواستند. امام امت (رضوان‌الله تعالی علیه) این اندیشه غلط جدایی دین از سیاست را خوب شناختند و فرمودند: هر وقت آدمی پیدا شد، یا او را کشتند یا زندانی و تبعیدش کردند یا لکه‌ دارش کردند که سیاسی است این آخوند سیاسی است. پیغمبر (صلوات الله و سلامه علیه) هم سیاسی بود. این تبلیغ سوء را عمّال سیاسی استعمار می‌‌ کنند تا شما را از سیاست کنار بزنند و از دخالت در امور اجتماعی بازدارند و نگذارند با دولت‌ های خائن و سیاست‌ های ضدملی و ضداستعماری مبارزه کنید و آن ها هر کاری می‌ خواهند بکنند و هر غلطی می‌ خواهند بکنند، کسی نباشد جلوی آن ها را بگیرد.(7) به هر ترتیب، انجمن نه تنها در غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) قائل به تشکیل حکومت نمی‌ باشد و از آن دفاع نمی‌ کند بلکه، عملاً در خدمت طاغوت قرار می‌ گیرد. این در حالی است که برابر روایات فراوان برای مهیا شدن شرایط ظهور حضرت بایستی مردم مستعد اجرای احکام شوند و با اهل باطل پیکار کرده باشند و در نتیجه برای آمادگی مردم بدون هیچ تردید نیاز به حکومت اسلامی داریم. 2) تمسک به مرجعیت برای تضعیف ولایت فقیه از آن جا که انجمن حجتیه با تشکیل حکومت اسلامی در زمان غیبت امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) مخالف است عملاً ولایت فقیه را قبول ندارد. چه قبل و چه بعد از انقلاب، انجمن همواره سعی کرد با برجسته نشان دادن مرجعیت، رهبری انقلاب را تضعیف نماید. آن ها تلاش کردند با محور دانستن مرجعیت آیت‌ الله شریعتمداری و آیت‌ الله خویی، مرجعیت را در برابر ولی فقیه قرار دهند و بعد از انقلاب، مسئله بودن رهبر سیاسی واحد در کنار مرجعیت را مطرح کردند. انجمن به ولایت عامه مراجع در مقابل ولایت فقیه معتقد است؛ یعنی همه مجتهدان ولایت دارند و فقیه اعلم در میان آنان وظیفه‌اش نظارت بر جریان امور است،‌ انجمن حجتیه دست از منزوی کردن ولایت فقیه برنداشت تا آن که ولایت فقیه در مجلس خبرگان به رغم کارشکنی‌ ها به تصویب رسید. آن ها در کتاب «به سوی نور» به طور مفصل در وظایف نائبان فقیه بحث کرده و بر عدم دخالت او، حتی در موقع اضطرار در کلیه مسائل اعم از عبادی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و نظامی تأکید می‌ کنند و کمترین اختیاری را برای مسئله حکومت و اختیارات ولی فقیه قائل نمی‌ شوند و حتی جهت لوث کردن قانون اساسی و خارج نمودن امور حکومت و انقلاب از دست امام امت، پیشنهاد انتصاب نماینده از طرف مراجع درجه اول در شورای نگهبان را مطرح می‌ کنند تا به این ترتیب به واسطه هم فکران، در شورای نمایندگان مراجع، اعمال نفوذ و نظر بکنند.(8) انجمنی‌ ها همواره دلایل سکوت خود و عدم شرکت در مبارزات را تقلید از فلان مرجع تقلید می‌ دانستند. سیدعباس نبوی درباره انجمن حجتیه و مرجع تقلید می‌ گوید: انجمنی‌ ها از اسم امام می‌ ترسیدند همیشه می‌ گفتند اسم امام را مطلقاً نبرید خودشان هم نمی‌ بردند... افرادی که من از بدنه این جریان می‌ شناسم هیچ‌ وقت نام او را به عنوان امام ذکر نکردند همیشه تعبیر به آقای خمینی می‌ کردند... ساواک از آن ها خواست: آقا مرجعی را که می‌ خواهی معرفی کنی از ایران بیرون ببرید و این که آقای خمینی را معرفی نکنید.(9) لذا با فوت آیت‌ الله حکیم و تلگراف شاه به مرحوم آیت‌ الله خویی، شیخ محمود حلبی هم همگام با شاه و با همان شیوه مرجعیت را به خارج از ایران منتقل کرد. همان طور که مشاهده می‌ کنیم از آن جا که اعضای انجمن حجتیه خود، آدم‌های مبارز و سیاسی نیستند همواره سعی کردند به طرف مراجعی بروند که اولاً کارهای سیاسی انجام ندهند و در وهله دوم در مقابل ولایت فقیه و رهبری انقلاب قرار داشته باشند. 3) انتظار از دیدگاه انجمن حجتیه انجمن حجتیه با اصرار بر این که هر کس قبل از قیام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) اقدامی جهت اصلاح کار نماید تأخیر در ظهور او ایجاد کرده است، عملاً در خدمت طاغوت قرار گرفتند انجمن سعی دارد با استناد و با تحریف معنوی روایت امام صادق (علیه السلام)، حرکت خود را مذهبی جلوه داده و آن را مشروع نشان دهد. آن ها معتقدند امام صادق فرموده است: تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدی از ما برای دفع ظلم و جور آن ها اقامه حق جز آن که مبتلای به قتل و شهادت بشود و هر که قیام کند جز آن که به غم و اندوه ما و شیعیان بیفزاید کاری از پیش نبرد. انجمن با بیان چنین روایاتی، هر کسی را که علیه رژیم شاه اقدام می‌ کرد منکوب می‌ نمود و او را خارج از دین قلمداد می‌ کرد تا همگان امر برایشان مسلّم شود که جهت ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) باید با حکام ستمگر ساخت و با رژیم سازش کرد تا ظهورش به تأخیر نیفتد. امام خمینی(رحمه الله علیه) در این باره می‌ فرمایند: ممکن است هزاران روایات را نشر بدهند که از عمال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف سلاطین جعل شده است. به طوری که ملاحظه می‌ کنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته‌ اند و آن را در مقابل قرآن قرار داده‌ اند، قرآنی که جدیت دارد بر ضد سلاطین قیام کنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وامی‌دارد علاوه بر قرآن مجید، روایات بسیاری درباره مبارزه با ستمگران و کسانی که در دین تصرف می‌ کنند وارد شده است. تنبل‌ ها این ها را کنار گذاشته‌ اند آن دو روایت ضعیف را که شاید وعاظ سلاطین جعل کرده‌ اند در دست گرفته مستند قرار داده‌ اند که باید با سلاطین ساخت و درباری شد اگر این ها اهل روایت و دین‌شناسی بودند به روایات بسیاری که بر ضد ظلم است عمل می‌ کردند و اگر اهل روایت هم هستند باز عدالت ندارند.(10) در واقع، از دید مؤمنان انقلابی، بسیج مستضعفان و از نگاه اسلام انقلابی، انتظار، یک نوع دعوت به قیام و سازندگی فرد و اجتماع است. اسلام انقلابی تحرک را در پی دارد و رکود را مخرب می‌ داند. اما اسلام آمریکایی از زیر بار مسئولیت‌ ها فرار می‌ کند. انتظار در نزد انجمن حجتیه افیون‌گر است، به جای آن که بیدار کننده باشد و در دیدگاه قاعدین زمان ـ در زمان غیبت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) ـ اعتماد، رکون و وابستگی به طاغوت نفی نشده است. نظر مقام معظم رهبری (رئیس جمهور وقت) در باره انجمن حجتیه: انجمن حجتیه به آن عده‌ ای گفته می‌ شود که در طول بیست و چند سال همت خود را مصروف می‌ کردند برای پاسخگویی و مقابله با شبهات بهائی‌ ها در ایران. البته می‌ دانیم که بهائی‌ ها بیشتر یک باند سیاسی بودند تا یک گروه مذهبی و فکری،‌ اما این سؤال که این‌ ها چگونه هستند و اشاره به فرمایشات آقای جنتی،‌ به نظر من این سؤال یک سؤال طبیعی و درستی نیست. من بدون این که شما را در طرح این سؤال متهم بکنم، نفس وجود این مسأله را و عمده کردن مسأله انجمن حجتیه را در جامعه متهم می‌ کنم و کسانی را که برای اولین بار این شایعه و این بحران مصنوعی را سعی کردند که به وجود بیاورند ناخالص می‌ دانم. به نظر من در میان افرادی که در انجمن حجتیه هستند، عناصری انقلابی، مؤمن، صادق، دلسوز برای انقلاب، مؤمن و به امام و ولایت فقیه و در خدمت کشور و جمهوری اسلامی پیدا می‌ شوند. هم چنان که افرادی منفی،‌ بدبین، کج‌ فهم، بی‌اعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پیدا می‌ شود. پس انجمن از نقطه‌ نظر تفکر سیاسی و حرکت انقلابی یک طیف وسیعی است و یک دایره محدود نمی‌ باشد. بنابر این ما نمی‌ توانیم بگوییم که انجمن نوع اول است یا نوع دوم. زیرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم کسانی هستند و شاید هم از هر دو نوع کسان زیادی وجود دارند و من وقتی که نگاه می‌ کنم یک چنین حقیقتی را می‌ بینم و از طرف دیگر که نگاه می‌ کنم می‌ بینم که سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد یا قبول انجمن امروز از سوی گروه‌ هایی در جامعه ما دارد اوج می‌ گیرد. احساس می‌ کنم که این یک حرکت طبیعی نیست و حرکتی است که امروز دارند به وجود می‌ آورند. جناب آقای جنتی برادر عزیزمان که بنده برای ایشان احترام زیادی قائلم پس از آن خطبه‌ ای که طی آن راجع به انجمن حجتیه سؤالاتی کردند یک شب پیش من آمدند و من از ایشان سؤال کردم که چطور شد این مسأله را مطرح کردید، ایشان در حالی که از آن چه که واقع شده بود،‌ خشنود نبودند گفتند حال کاری است که صورت گرفته چگونه باید جبران کنم و من به ایشان پیشنهاد کردم جبرانش به این صورت است که شما در نماز جمعه نسبت به کسانی که می‌ خواهند از بیان شما سوءاستفاده کنند و این مسأله را به صورت یک جریان عظیم در بیاورند و آن را در جامعه عمده بکنند و به صورت تضاد اصلی انجمنی و ضد انجمنی در بیاورند، شما اخطار بکنید و بگویید که نظر شما به هیچ وجه این نبوده که تضاد اصلی در جامعه ما تضاد انجمنی و غیر انجمنی است و اگر خود انجمنی‌ ها در پاسخ سؤالات شما یک حرف قابل قبول و قابل تعریف آوردند، آن را مجددا در نماز جمعه مطرح بکنید. ایشان قبول داشتند که این مصلحت است و بعد هم انجام گرفت. حالا به شکل کافی یا وافی من آن را دقیقا نمی‌ دانم اما می‌دانم که ایشان از آن چه اتفاق افتاده بود و آن چه فرموده بودند، ‌خشنود نبودند. پس عمل جناب آقای جنتی به معنای این نیست که طرح این‌ گونه مسایل امروز در جامعه ما یک کار به حق و عمل صالح است و من معتقدم که تضادهای اصلی ما در جامعه این‌ ها نیست. تضاد اصلی ما تضاد انقلاب یا ضد انقلاب‌ های جهانی و آنگاه ضد انقلاب‌ های داخلی است.(11) مطلب دیگر؛ به یقین انجمن حجتیّه به دلیل مبارزه اش با بهائیّت، تا قبل از آن که مواضع سرانش نسبت به نهضت امام تدریجاً آشکار شود (یعنی تا قبل از دهه پنجاه) مورد تأیید قاطبه علما و شخصیت های اسلامی بود. تا جایی که بنده نظرات مراجع بزرگوار تقلید درباره اجازه مصرف سهم امام در فعالیت های انجمن حجتیه را بررسی کرده ام همه آن ها مربوط به سال های قبل از انقلاب و مبارزه حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) بر ضد رژیم شاهنشاهی می باشد. همان گونه که پس از گذشت چندین سال، مواضع منفی شیخ محمود حلبی (موسس و رئیس انجمن) علیه نهضت امام، به تدریج شدت گرفت و آشکار شد، مواضع مثبت اکثریّت علمای مبارز و انقلابیون نیز نسبت به شخص آقای حلبی و انجمن حجتیه منفی شد. شهید آیت الله صدوقی نیز از جمله این علما بود. یکی از اسناد ساواک ایشان که به تاریخ 9/5/1357 باز می گردد، اثبات کننده این تغییر نظر است. در بخشی از این سند آمده است: «...در این موقع صدوقی نامه ای برای شیخ عبدالجواد جبل عاملی نوشته و در آن قید شده که چرا شما در این نهضت شرکت نمی کنید و چرا مهر سکوت بر لب زده اید؟ لطفاً علت این سکوت را اعلام دارید شما باید مردم را برای مبارزه با حکومت جبار تشویق کنید. علی شیرازی در این موقع اظهار داشته: قرار است آقای حلبی برای سخنرانی از یزد به همایون شهر بیاید و صدوقی پاسخ داده شما نباید بگذارید او به همایون شهر بیاید و سخنرانی کند. اگر هم آمد او را سوار ماشین کنید و ببرید در بیابان ها رها کنید. اگر شما واعظی را خواستید بیاورید باید از حاج آقا جلال طاهری اجازه بگیرید که مبادا از دستگاه باشد....».(12) سند مذکور از شدّت ناراحتی آیت الله صدوقی نسبت به شیخ محمود حلبی حکایت دارد. شواهدی وجود دارد که بزرگان این جریان از جمله جناب حلبی مشکلی با دستگاه شاهنشاهی نیز نداشته اند، بعنوان مثال در سال 42 و بعد از قیام 15 خرداد و بعد از آن دستگیری و تبعید امام خمینی (رحمه الله علیه) که سبب ناراحتی و خشم مراجع و علمای بزرگواری هم چون آیت الله مرعشی و آیت الله میلانی و آیت الله گلپایگانی و ... شده بود و آن ها طلاب و مبلغّین را به بیان حقایق و معرفی هر چه بیشتر حضرت امام خمینی (رحمه الله علیه) و بیان ظلم و ستم شاهنشاهی ترغیب نمودند،در پیام آیت الله میلانی آمده بود: «عقیده‌ خود را درباره‌ حضرت آیت‌ الله خمینی(دامت‌ برکاته) آشکارا اظهار نمایید که ایشان یکی از مراجع تقلید عالی‌ قدر امت اسلامی هستند و گفته‌ ایشان گفته‌ همه‌ ملت مسلمان است...».(13) پاسخ آیت‌ الله مرعشی نیز به همین مضمون بود. از این رو رژیم پهلوی در سخنرانی‌ های انجام شده در این ماه مبارک، بیش از پیش به باد انتقاد گرفته شد. گزارش‌ های روزمره‌ی برخی از این سخنرانی‌ ها به ساواک ارسال شده و اقدام‌ های لازم صورت می‌ گرفت. در یکی از این گزارش‌ها آمده است: «برابر اطلاع منابر روز 26 دی 1343 عادی بوده است: 1. شیخ واعظی در مسجد اسکندری به منبر رفت و به دولت حمله کرد که به وسیله‌ کلانتری 11 به وی تذکر داده شد و از منبر رفتنش جلوگیری گردید. 2. شیخ محمد علی طالقانی پیش‌نماز مسجد اکباتان به منبر رفت و نسبت به دولت و گرانی بنزین و مأمورین سازمان امنیت حمله کرد که از طرف کلانتری در مورد جلب وی اقدام گردیده است. 3. شیخ جعفری پیش‌نماز مسجد جامع و شیخ طاهری در مسجد مذکور به منبر رفتند و از دولت تنقید نمودند و هر دو به خمینی دعا کردند. 4. شیخ محمود حلبی در مسجد باب الحوائج واقع در میدان فوزیه به منبر رفت و دولت و مسئولین امنیتی مملکت را دعا کرد. 5. ... .»(14) این سند همان‌ گونه که به خوبی نشان دهنده‌ اوج اختناق و فشار بر روحانیت شجاع و انقلابی است و افرادی هم چون آقایان «جعفری» و «طاهری» چند روز پس از این سخنرانی همراه با 11 نفر دیگر از گویندگان متعهد و مجاهد اسلامی، دستگیر و به محاکمه‌ فرمایشی کشیده می‌ شوند، بیانگر مواضع «شیخ محمود حلبی» (رهبر انجمن حجتیه) نیز هست. او در شرایطی دولت و مسئولین امنیتی را دعا می‌ کند که عامل همه‌ این جنایت‌ ها از کاپیتولاسیون گرفته تا تبعید امام و سرکوب علما و مردم، رژیم دژخیم پهلوی است. او در زمانی با دعای خود این‌گونه اعمال آن‌ها را تأیید می‌ کند که بزرگ‌ ترین مراجع وقت از شدت ناراحتی چنین مواضعی بر ضد آنان اتخاذ کرده و آرزوی مرگ می‌ کنند. مرحوم «آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی» چند روز قبل از تبعید امام، در سخنانی به مناسبت کاپیتولاسیون آن چنان ناراحت شدند که در حین سخنرانی حالشان به هم خورد و دیگر نتوانستند ادامه‌ صحبت دهند.(15) ایشان در یکی از بیانیه‌ هایی هم که در اواخر آبان ماه منتشر نمودند، این‌گونه نوشته‌ اند: «آیا ننگ نیست که اجانب مصون باشند و آیت‌ الله خمینی را به بیگانگان بسپارند. من از تبعید معظم‌له بسیار ناراحتم. من دیگر دقیقه شماری می‌ کنم تا کی از این زندگی ننگین توأم با اسارت مستخلص شوم.»(16) حال چگونه می‌توان ادعا نمود که انجمن حجتیه به رهبری شیخ محمود حلبی، مورد تأیید تمامی مراجع، همگام با انقلاب اسلامی و طرفدار حضرت امام بوده است!؟ البته این سند تنها یکی از اسناد ساواک است که بر این موضوع به خوبی شهادت می‌ دهد وگرنه اسناد دیگری نیز در مورد شخص شیخ محمود حلبی و انجمن حجتیه موجود است. البته بنده معتقدم در اظهار نظر پیرامون جریان های مختلف سیاسی و غیر سیاسی باید احساسات و گرایشات سیاسی را کنار گذاشته و بدون دخالت دادن آن ها به بررسی وقایع تاریخ پرداخت، تا بتوانیم قضاوتی منصفانه و عالمانه داشته باشیم. در مجموع می توان گفت انجمن حجتیه هر چند دارای نواقص و مشکلاتی بوده است ولی بعنوان جریانی که به مبارزه با بهائیت پرداخته بودند بخصوص در قبل از انقلاب، مورد تأیید بسیاری از علما بوده اند، لذا نباید نقاط مثبت آن را نیز نادیده بگیریم.

ـــــــــــــــــــــــــ

(1) ع. باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان (تهران: نشر دانش اسلامی، 1362)، ص 29.

(2) همان، ص 30.

(3) همان، ص 31.

(4) محمد حیاتی، تاریخچة شکل‌گیری انجمن حجتیه در: www.nasirbousher.com

(5)فتاح غلامی، روایتی از انجمن حجتیه، در: www.baztab.com

(6)به نقل از اخگری، همان، ص 25.

(7) کتاب ولایت فقیه، به نقل از: همان، صص 25 و 26.

(8) همان، ص 73.

(9) مصاحبه با سیدعباس نبوی، ماهنامه سوره، دوره جدید، ش 4.

(10) کتاب ولایت فقیه، به نقل از: اخگری، همان، صص 33 و 34.

(11) روزنامه اطلاعات، 60/11/6.

(12) شهید آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی، یاران امام به روایت اسناد ساواک 2، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ دوم پاییز 1377، ص 267.

(13) اسناد انقلاب اسلامی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم پاییز 1374، ج 1، ص 274.

(14) آیت‌ الله حاج شیخ غلام‌حسین جعفری همدانی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، بهار 1388، ص 27.

(15) حضرت آیت‌ الله العظمی مرعشی نجفی به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، بهار 1388، ج 1، ص 384.

(16) همان، ص 391.

http://http://www.askquran.ir/thread32330.html#post581216

موضوع: