استناد حضرت علی علیه السلام به واقعه غدیر

image: 

پرسش:
امام علی(علیه‌السلام)در طول بیست و پنج سال خانه نشینی به حدیث غدیر استناد کردند؟

پاسخ:
امام علی(علیه‌السلام) در مناسبتهای مختلف موضوع غدیر خم و اعلان جانشینی خودشان را اظهار کرده و به حدیث غدیر خم استناد کرده‌اند.
از جمله مواردی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حدیث غدیر استدلال کرده، به اختصار چنین است:

۱. بلافاصله پس از ارتحال پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) در مناظره‌ای، به عنوان مخالفت با بیعت با خلیفه اول، در مسجد مدینه فرمود: «آیا باید پیکر رسول خدا(صلی الله علیه واله) را بر روی زمین رها می‌کردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، درباره خلافت و جانشینی وی نزاع می‌کردم؟ مسئله خلافت چنان روشن بود که گمان نمی‌کردم کسی در صدد دستیابی به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه واله) درگیر شود! مگر رسول خدا(صلی الله علیه واله) در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد؟ و مگر جای عذری برای کسی باقی مانده بود؟»(۱)
۲. حضرت علی(علیه السلام) هفت روز پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) - وقتی از جمع آوری قرآن فارغ شد - به میان مردم رفت; خطبه خواند و پس از مدح خدا، رسول خدا و بیان طریق نجات، چنین فرمود: صریح‌ترین کلام رسول خدا(صلی الله علیه واله) در معرفی من به جانشینی خود هنگامی بود که آن حضرت شنیدند عده‌ای در مجالس و محافل خود زمزمه می‌کنند که ما جانشینان آن حضرت هستیم و بعد از ایشان زمامداری امت را برعهده خواهیم گرفت. پیامبر(صلی الله علیه السلام) با شنیدن آن زمزمه‌ها و سخنان به سفر حج که واپسین حج وی بود، تشریف برد و بعد از پایان مراسم حج، هنگام بازگشت، در غدیر خم دستور داد شبه منبری برایش آماده کردند. آن گاه بر منبر فراز آمد و بازوی مرا گرفت و بلند کردند - بدانسان که زیر بغلش نمودار شد - و با صدای بلند و رسا در میان انبوه جمعیت فرمود: «هر که من سرور و مولایش هستم، علی سرور و مولای او است. خدایا دوست بدار هر که دوستش دارد و دشمن بدار هر که دشمنش دارد.» بااین کلام صریح رسول خدا(صلی الله علیه واله) پذیرش ولایت من عین ولایت الاهی شد.(۲)

۳. پس از حادثه تلخ سقیفه و بی‌اثر ماندن روشنگری‌های امیرالمؤمنین(علیه السلام) خلیفه اول که در پی فرصتی بود تا از آن حضرت دلجویی کند، روزی نزدش شتافت و به گفت و گو با وی پرداخت. علی(علیه السلام) در این مناظره پیوسته سوابق و امتیازات خود را بیان می‌داشت و خلیفه اول آن را تصدیق می‌کرد تا آن که حضرت به او فرمود: «تو را به خدا سوگند، آیا با استناد به حدیث رسول خدا(صلی الله علیه واله) در روز غدیر، من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ خلیفه اول جواب داد: شما هستید.» این مناظره تا آن جا ادامه یافت که ابوبکر منقلب شد و گریست و از حضرت مهلت خواست تا درباره گفتارش بیش‌تر بیندیشد.(۳)

۴. بعد از مرگ خلیفه دوم، قبل از اعلام رسمی انتخاب عثمان، حضرت علی(علیه السلام) فرصتی خواست تا سخنانی را با اعضای شورا در میان بگذارد. این سخنان که حدیث انشاد نام دارد، متواتر است و اهل سنت و شیعه نقل کرده‌اند.(۴) در این حدیث حضرت برای اتمام حجت بیش از ۱۹۰ امتیاز و فضیلت اختصاصی خود، را بیان داشت و جانشینی خویش را اثبات کرد. امام(علیه السلام) در بخشی از سخنانش فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در بین خود جز من کسی را سراغ دارید که رسول خدا(صلی الله علیه واله) در پی اجرای دستور خداوند متعال او را در روز غدیر خم برگزیده و درباره‌اش گفته باشد: «هر که من مولای او هستم، علی مولای او است...» همگی جواب دادند جز تو کسی را سراغ نداریم.
۵. در روزگار عثمان، مجلسی در مسجد النبی برگزار شد که بیش از دویست تن از شخصیت‌های برجسته در آن حضور داشتند. این جلسه در پی اعتراضات مردم به حکومت عثمانی بر پاشده بود. در این محفل، حضرت علی(علیه السلام) به واقعه غدیر اشاره کرد و ضمن توضیحی مفصل درباره حوادث آن روز فرمود:... پیامبر(صلی الله علیه واله) فرمود هر که من مولای او هستم این علی مولای او است. پس از پایان این جمله، سلمان برخاست و از رسول خدا پرسید: آیا ولایت علی مانند ولایت شما است؟ پیامبر پاسخ داد: آری. ولایت او مانند ولایت من است. هر کس من صاحب اختیار و سزاوارتر به او از خودش هستم، علی نیز صاحب اختیار او است و از وی به خودش سزاوارتر است ».(۵)

۶. حضرت علی(علیه السلام) در جنگ جمل، هنگام مناظره با طلحه، واقعه غدیر را باز گفت و به آن استناد کرد.(۶)
۷. حضرت، پس از جنگ جمل، در نامه‌ای منظوم به معاویه واقعه غدیر را یاد آور شد و او را از مخالفت با خود بر حذر داشت.(۷)
۸. امام در سخنرانی خود، بعد از جنگ جمل، در کوفه و در اعتراض به معاویه بر خلافت خود تأکید ورزید و در کنار استناد به بیعت مردم، مسئله خلافت انتصابی خویش در غدیر خم را یادآور شد. (۸)
۹. هنگامی که معاویه به خونخواهی عثمان برخاست، ابودردا و ابوهریره را نزد حضرت علی(علیه السلام) فرستاد. حضرت - پیش از آن که مسئله خونخواهی را پاسخ گوید - مشروعیت خلافت خودرا ثابت کرد و فرمود: «اگر خداوند مسئله خلافت را به دست مردم داده است و رای آنان ملاک مشروعیت است، مهاجران و انصار، پس از سه روز مشورت، همراه مردم با من بیعت کردند و این بیعت از بیعت با خلفای پیشین سنگین‌تر است; زیرا در سه بیعت پیشین با مردم مشورت نشد; و اگر خداوند است که باید انتخاب کند و اختیار در دست او است که ولایت من در قرآن و سنت اثبات شده است; و این دلیل برای من قوی‌تر است و حق مرا واجب‌تر می‌کند.» سپس در خطبه‌ای به حدیث غدیر استدلال کرد و بر معنای ولایت که همان اولویت است، تأکید ورزید.(۹)

۱۰. هنگام ورود امیرالمؤمنین(علیه السلام) به کوفه، حدود ۳۰ سال از جریان تاریخی غدیر خم می‌گذشت و مردم کوفه اسلام را به روایت رسمی که توسط خلفای وقت ترویج داده شده بود، آموخته بودند. حضرت در میدان بزرگ کوفه به سخنرانی پرداخت; برای اثبات خلافت خود به حدیث غدیر استناد کرد و از اصحاب پیامبر که در غدیرخم بودند خواست تا واقعه را - آن گونه که شنیده بودند - بیان کنند. جریان استشهاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حدیث غدیر در میدان بزرگ شهر کوفه را بسیاری از بزرگان شیعه و سنی نقل کرده‌اند.(۱۰)
۱۱. حضرت امیر(علیه السلام) بارها در مسجد کوفه سخنرانی فرمود و از صحابه پیامبر درباره حدیث غدیر شهادت گرفت تاتفسیری صحیح و غیر قابل انکار از این واقعه ارائه دهد.(۱۱)
۱۲. حضرت علی(علیه السلام)، در سی امین سالگرد غدیر خم، این روز را عید بزرگ مسلمانان خواند و در خطبه‌ای برای اثبات لافت خویش به واقعه غدیر استدلال فرمود.
این خطبه آن حضرت خطبه غدیر شهرت دارد و در مصباح المتهجد شیخ طوسی (صفحه ۷۲۵) و مصباح کفعمی (صفحه ۶۹۵) نقل شده است.

۱۳. در پاسخ به شبهاتی که معاویه درباره حقانیت حضرت علی(علیه السلام) می‌پراکند، آن حضرت; در نامه‌ای به واقعه غدیر تمسک جست و به عبدالله بن ابی رافع دستور داد آن را هر جمعه برای مردم بخواند. آن بزرگوار همچنین ده نفر را معین کرد تا به پرسش‌های مردم درباره مضمون نامه پاسخ گویند.(۱۲)
۱۴. روزی امام علی(علیه السلام) از صحابه درباره واقعه غدیر شهادت گرفت. شش تن از آن‌ها از شهادت دادن پرهیز کردند. ظاهرا انگیزه آنان در پرهیز از شهادت به حمایت آن‌ها از خلفای پیشین باز می‌گشت. آنان از خلفای پیشین حمایت کرده بودند و چنین شهادتی تکذیب کردار قبلی شان به شمار می‌آمد. از سوی دیگر، احتمال پیروزی معاویه نیز وجود داشت و آنان نمی‌خواستند موقعیت آینده خود را به خطر اندازند. حضرت از خدا خواست آنان را به بلایی گرفتار سازد که شناخته شوند و حتی برای برخی از آن‌ها بلایی خاص در خواست کرد. پس از آن که خداوند نفرین آن حضرت را اجابت فرمود، اشعث بن قیس و خالدبن یزید به کتمان شهادت اعتراف کردند.(۱۶)

پی نوشت:
۱. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۱۸۴.
۲. روضة کافی، ج۸، ص۱۸ و ۲۵ و ۲۷.
۳. خصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۹۴- ۵۵۱; الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۳۰۷; تاریخ طبری، طبری، ج۲، ص۲۳۶.
۴. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۱۱۳; مناقب، خوارزمی، ص۳۱۳; الخصال، شیخ صدوق، ج۲، ص۵۳۳.
۵. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۱۳، کمال الدین صدوق، ج۱، ص۲۷۴.۶. مناقب، خوارزمی، ص۱۸۲; مروج الذهب، مسعودی، ج۲، ص۳۶۴.
۷. الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۴۲۹; تذکرة الخواص، ابن جوزی، ص۱۰۷ و ۱۰۸.
۸. ارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۲۶۰; الاحتجاج، طبرسی، ج۱، ص۴۰۶.۹. الغیبة، نعمانی، ص۶۹; کتاب سلیم بن قیس، ح ۲۵.
۱۰. مسند حنبل، ج۱، ص۱۱۹ و ج۴، ص۳۷۰; اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۳۰۷ و ج۵، ص۲۰۵.
۱۱. ینابیع الموده، قندوزی، ج۱، ص۴۱; شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۸; ارشاد، مفید، ج۱، ص۳۵۲.
۱۲. کشف المحجه، سید بن طاووس، ص۲۳۵و۲۶۹.
۱۳. ارشاد، مفید، ج۱، ص۳۵۲; مناقب، ابن مغازلی، ص۲۳; مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۰۶.
۱۴. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۹، ص۲۱۷.
۱۵. انساب الاشراف، بلاذری، ج۲، ص۱۵۶; مسند حنبل، ج۱، ص۱۱۹.
۱۶. خصال، صدوق، ج۱، ص۲۱۹.

موضوع: