ادعای ارتباط با غیب
در شهر ما یک شخص بی سواد که نام استاد کثیف را بر خود نهاده است ادعا می کند که چهارده معصوم (سلام الله علیهم) نیروی عجیبی به او داده اند که همه مشکلات را حل می کند، حتی عده ای هم شفا پیدا کردند، یا پیشگویی می کند و در برابر این مسائل پولی طلب نمی کند. او می گوید حضرت آقا خیلی گناه دارند(مظلوم هستند). نظرتان در این رابطه چیست؟ برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است: نکته اول: انجام کار خارق العاده، هیچ دلیلی بر حقانیت نیست. در این که انسان ها می توانند به قدرت هایی دست یابند و کارهای خارق العاده انجام بدهند، هیچ تردیدی نیست، هیچ کسی منکر چنین قدرت هایی نیست، به همین خاطر هرگز کار خارق العاده به خودیِ خود، دلیل بر حقانیت نخواهد بود. بنده خودم با چند مورد برخورد داشته ام، نمونه هایی که عمدتا خودم آنها را دیده ام و در موارد معدود با واسطه هایی موثق شنیده ام. بنابراین یک اصل مسلّم است که همانطور که قدرت های الهی وجود دارد، قدرت های شیطانی هم وجود دارد، لذا صرف توانایی انجام امور خارق العاده هیچ دلیلی بر حقانیت انجام دهنده آن نیست. نکته دوم: خارق العاده، فقط دلیل اثبات منصبی الهی است، نه تعالیم الهی. نکته دیگری که باید دقت کرد این است که هر دلیلی باید با مدعا سنخیت داشته باشد، مثلا کسی نمی تواند بگوید من فلان مریض را شفا می دهم پس تثلیث یا همان سه خدائی در مسیحیت درست است! این دو به هم ربطی ندارد و درمان بیمار نمی تواند دلیلی بر یک امری باشد که تصمیم گیری در خصوص آن با عقل است! به همین خاطر کار خارق العاده انبیاء یا همان معجزه، فقط برای اثبات اصل نبوتشان که آن هم امری خارق العاده و از این سنخ بوده به کار می رفته است، وگرنه هرگز نمی گفته اند چون ما این کارها را انجام می دهیم پس بپذیرید که خدا هست! یا حضرت عیسی (علیه السلام) نمی گفته که خدا یگانه است چون من مردگان را زنده می کنم! این دو که به هم ربطی ندارد، آنها ادعای ارتباط با عالم غیب می کرده اند که یک امر خارق العاده ی مخفی است لذا برای اثبات آن هم، یک امر خارق العاده محسوس به بشر نشان می داده اند(1) اما تعالیم بنیادینشان را مستند به ادله می کرده اند، برای اثبات خدا، یگانگی او، و مانند آن برای بشر دلیل می آورده اند، چون معجزه سنخیتی با آنها ندارد تا دلیل عقلانی بر آنها تلقی شود. به همین خاطر ما در هیچ آیه و روایتی نداریم که به بشر توصیه کرده باشد در رفتارهای خارق العاده دیگران تدبر کنید! بلکه همواره به تدبر و تعقل در گفتارهای دیگران و سنجش آنها توصیه شده است: «فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب»؛ به بندگانم بشارت بده؛ همان كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند؛ آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، و آنها خردمندانند.(2) و حتی خداوند ایمان به وسیله حوادث عجیب و غریب را نمی پسندد، همان طور که می فرماید: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعين»؛ اگر ما بخواهیم، از آسمان بر آنان آيه اى نازل مى كنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد.(3) اما خداوند به دنبال چنین ایمانی نیست، بلکه می خواهد مردم از عقلشان برای تشخیص امور استفاده کنند، فقط عقل و شرع است که در کنار هم راه را نشان می دهد، همانطور که قرآن از زبان اهل جهنم می فرماید: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا في أَصْحابِ السَّعير»؛ اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقّل مى كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم»(4) نکته سوم: خارق العاده های بشری، اصلا حتی شرایط معجزه را ندارند. عموم خارق العاده هایی که توسط این افراد انجام می شود، اعم از پیشگویی و یا خبر از گذشته، یا درمان ناشناخته و مانند آن در وادی امور خارق العاده، اموری پیش پا افتاده است که با تمرین، توان انرژی درمانی، ریاضت، تماس با اجنه و راه هایی مانند آن، به دست می آید، لذا تمام این مدعیان قدرتشان محدود بوده و مغلوب شدنی است، در حالی که کسانی که وصل به خدا باشند قدرتشان وصل به دریا و بی انتهاست، به همین خاطر بسیاری از معجزات انبیاء به درخواست مردم بوده، انبیاء به مردم می گفتند هر چه بگویید ما انجام می دهیم به شرط آنکه ایمان آورید، شکافتن ماه، کنده شدن درخت از جایش به دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا بیرون آوردن شتر از دل کوه توسط حضرت صالح (علیه السلام) و مانند آن، به درخواست خود مردم بوده است. لذا اگر چنین اشخاصی واقعا ادعای مقام دارند باید به مردم بگویند هر چه بخواهید انجام می دهیم، نه آنچه که ما میخواهیم! این است که نشان می دهد قدرتشان وصل به یک قدرت نامحدود است؛ و اگر قدرتشان فقط در آینده بینی و خبر از گذشته افراد و درمان و مانند آن است، اینها قدرت هایی است که در دسترس همه بشر هست و دلالت بر فضلیت هم ندارد، چه برسد به حقانیت! نکته چهارم: سنجش سخنان مدعی مذکور. با توجه به نکات فوق روشن شد که باید سخنان ایشان را دید و سنجید و کار خارق العاده ایشان هرگز ملاک حقانیت نیست، پس به سراغ سخنان و ادعاهای ایشان می آییم: الف) شخصیتی که سواد ندارد و مدعی است چهارده معصوم قدرت زیادی به او داده اند، انصافا لحظه ای خودتان را جای چهارده معصوم (علیهم السلام) به عنوان عاقل ترین انسان ها بگذارید، اگر شما قرار باشد به انسانی قدرت بدهید تا مردم را به خودش جذب کرده و از ایشان گره گشایی کند آیا چنین شخص بی سوادی را بر امثال آیت الله بهجت و امام خمینی(رحمة الله علیهما) و مانند آن ترجیح می دهید؟ آیا این کار حکیمانه است؟ شخصی که سواد ندارد هر لحظه ممکن است دیگران را به انحراف بکشاند، خب حداقل چنین قدرتی را انسان به یکی از بهترین مجتهدین و علمای دینی بدهد، این که خیلی حکیمانه تر است! ب) وقتی خود امام زمان(علیه السلام) در آخرین نامه شان به آخرین نائبشان تصریح می کنند: «لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ الثَّانِيَة... أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَر»؛ کسی را به جانشینی خود انتخاب نکن، دوران غیبت کبری شروع شده است و هر کسی پیش از خروج سفیانی و ندای آسمانی ادعا نیابت (ادعای نصب یا فرستاده شدن از جانب امام زمان عجل الله تعالی فرجه) کند (چه برای خودش، و چه برای دیگری) کذاب و دروغگو است.(5) این سخن در مقابل سخنان خود امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است، چطور می شود با دو تا کار خارق العاده، آن را پذیرفت؟! نعوذ بالله پذیرش دروغ از جانب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) سخت تر است، یا کذاب بودن این مدعی؟ یا حداقل متوهم بودن او. ج) در مورد رهبری هم سخن این انسان چطور می تواند در برابر سخنان و توصیف و تحسین علما و عرفا از شخصیت رهبری برابری کرده و صحیح باشد؟ شخصیتی که علامه حسن زاده به ایشان می فرمود: اگر مکروه از شما سراغ داشتم شما را اینقدر احترام نمی کردم! شخصیتی که ده ها مجتهد منتخب مردم در مجلس خبرگان صلاحیت وی را زیر نظر داشته و تأیید کرده اند!
__________
(1) ربانی گلپایگانی، علی، ایضاح المراد، ص380.
(2) زمر/ 17 و 18.
(3) شعراء/ 4.
(4) ملک/ 10.
(5) صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، ج2، ص5166.
برای مشاهده مطلب در تاپیک اصلی کلیک فرمائید