اثبات زمان و مکان
چگونه می توان مخلوق بودن زمان و مکان را ثابت کرد. آیا به این دلیل که از رفع زمان، وجودش به دست می آید، نمی توان زمان را واجب الوجود دانست؟
زمان به اصطلاح فلسفی عبارت است از میزان و مقدار حرکت اجسام متحرک و متغیر. بنابر این هیچ وجود مستقلی ندارد و به تبع حرکت انتزاع می شود. حرکت نیز مربوط به امور مادی و متغیر است. [1] حال خود این امور متغیر، یا نیاز به علت ندارند یا دارند. اگر نیاز به علت نداشته باشند، نباید هیچگاه معدوم باشند و هیچ حالت تغییری برایشان متصور باشد، در حالی که تمام امور مادی زمانی نبوده و حادث شده اند. بنابراین منشأ انتزاع و ایجاد زمان که به دو واسطه امور مادی متحرک است، خودش ممکن الوجود است؛ بنابر این زمان مخلوق خداوند است. اما مکان؛ مکان عبارت است از مقداری از حجم جهان که مساوی با حجم جسم مکاندار باشد از آن جهت که در آن گنجیده شده است. به عبارت دیگر، مکان همانند زمان، امری مستقل از چیزهایی که آن را اشغال می کند نیست. مکان همانند یک ظرفی نیست که خالی است و حالا بوسیله چیزهایی پر می شود. بلکه مکان هر شیء از نحوه وجود آن و میزانی که بعد مادی آن دارد، انتزاع می شود و نمی توان قبل یا بعد از جهان برای ان وجودی در نظر گرفت. بنابر این، همانند زمان، وجودی مستقل از موجودات مادی ندارد، بلکه وابسته به آن ها و طفیلی آن ها است.[2] بنابر این دراین مورد نیز همانند زمان می توان از خود آن موجودات مادی سوال کرد که این ها قائم به ذات و بی نیاز از علت هستند یا نه؟ اگر بی نیاز باشند باید تمام خصوصیات واجب الوجود را داشته باشند و فرض عدم و نبودن برایشان محال باشد، در حالی که چنین نیست. اگر بی نیاز باشند، هیچ نحوه محدودیت و نیازی برایشان قابل تصور نیست، در حالی که همه وجودشان نیاز و محدودیت است. پس به واسطه این نیازمندی و محدودیت و این که وجودشان مستقل نیست، بنابر این نمی تواند واجب الوجود بالذات باشد. علاوه بر این که واجب الوجود، موجودی نیست که رفعش مستلزم اثباتش باشد، بلکه موجودی است که وجودش از ناحیه غیر نیست و اصلا فرض نبودن برایش امکان ندارد. این ویژگی نیز تنها در یک موجود می تواند باشد نه بیشتر. این تصور به این واسطه ایجاد شده است که از نظر فلسفه، عالم قدیم است و از ازل موجودات مادی متحرک بوده اند، و زمان نیز از حرکت انتزاع می شود، ولی این به معنای واجب الوجود بودن آن نیست.
________________
(1) آموزش فلسفه، مصباح یزدی، تهران، نشر بین الملل، 1382ش، ج 2 ص 150-155.
(2) آموزش فلسفه ، ج 2، ص 143-147.