آیا من نجس هستم؟
آیا از نظر فقهی، کافران نجس هستند؟ و اگر مسلمانی در اثر تحقیق معتقد شود که قرآن سخن خدا نیست نجس می شود و مستحق مجازات است؟
سوال اول شما یک بحث فقهی در مورد نجاست کفار است. این بحث در اثر وجود آیاتی در قرآن کریم است که بر نجاست مشرکان دلالت دارد. قرآن کریم می فرماید: «انما المشرکون نجس»[1] بر اساس این آیه شریفه، تمام مشرکان نجس هستند و نباید به مسجد الحرام وارد شوند. از سوی دیگر، قرآن کریم اهل کتاب را کسانی دانسته است که به خداوند شرک ورزیده اند: «وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»[2] بر این اساس، اهل کتاب نیز در ظاهر به نظر می رسد که مصداق این حکم باشند و نجس هستند و نجس نیز در مقابل پاک است.[3] این نظر مشهور فقها و مفسرین تا دوره معاصر بوده است. اما برخی ازفقها و مفسرین معتقدند که مراد از نجاست در این آیه شریفه، نجاست روحی است نه نجاست ظاهری و فقهی.[4] نجاست روحی نیز به این دلیل است که با وجود ادله و قرائن متعدد بر نبوت پیامبر اسلام (ص)، آنان به وی ایمان نمی آورند و به همین جهت روحشان پاک نیست. یا برخی معتقدند به این علت که کفار، غسل جنابت انجام نمی دهند و از نجاسات دوری نمی کنند، همیشه در حال جنابت هستند و از آن جا که جنب، حق وارد شدن به مسجد الحرام را ندارد بنابراین این اشخاص نجس هستند و حق وارد شدن به آن جا را ندارند. در این تفسیر، نجاست این افراد، عارضی است و به خاطر انجام ندادن غسل جنانت و دوری نکردن از نجاسات دیگر است.[5] بنابراین این مسأله میان مفسران و فقها، امری اجماعی و مورد قبول همگان نیست و برخی خصوصا در دوره معاصر با تحقیقاتی که انجام شده است بر خلاف این نظر را دارند و معتقدند که اهل کتاب از این حکم مستثنا هستند. اما در پاسخ قسمت دوم سؤالتان باید گفت: سه مسئله باید از هم تفکیک شود: اولا: این که شما با تحقیق به این رسیدید که قرآن کریم سخن خداوند نیست. ثانیا: کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، نجس است؟ ثالثا: چنین کسی مستحق مجازات است یا نه؟ اما مسئله اول، خوب است که بررسی کنید چه چیزهایی شما را به این نتیجه سوق می دهد که از اسلام برگردید و مرتد شوید. انگاه آن ها را از افراد خبره و کارشناس سوال بپرسید. اما مسئله دوم، چنین مسئله ای از ضروریات دین است و کسی که ضروری دین را انکار می کند، اگر قبلا مسلمان بوده است، از دین اسلام خارج شده و مرتد است. اما مرتد با مشرک تفاوت دارد. بنابراین اگر تنها مشرکان نجس باشند نه همه کسانی که اسلام را قبول ندارند، بنابراین چنین مرتدی که خود خداوند را قبول دارد و شریکی برای او قائل نیست. ولی اگر نجاست فقهی و ظاهری برای تمام کسانی باشد که خداوند یا یکی از اصول یا یکی از ضروریات اسلام را قبول نداشته باشد، چنین مرتدی نیز نجس است. اما مسئله سوم، این که مستحق مجازات باشد یا نه، بستگی به این دارد که این اعتقادش، ارتداد باشد یا نه و این که ارتدادش فطری است یا ملی. اولا: باید ثابت شود که این اعتقادش ارتداد هست یا نه. توضیح این که: اموری که باعث ارتداد می شود عبارتند از انکار خداوند، توحید رسالت و انکار یا تکذیب رسول خدا (ص). این امور به صورت مستقل و مستقیم باعث ارتداد می شود و هیچ اختلافی نیز در آن نیست. اما برخی امور دیگر همانند انکار ضروری دین هستند که اختلاف نظر هست که آیا همانند دسته قبل مستقلا و مستقیما باعث ارتداد می شود یا نه؟ اگر مستقلا باعث ارتداد بشود، تمام شرایط و لوازمی که در دسته اول هست در این مورد نیز هست.[6] اما اگر مستقلا باعث ارتداد نمی شود بلکه تنها در صورتی باعث ارتداد می شود که شخص از این مطلب آگاهی داشته باشد و بداند که انکار آن باعث انکار خدا و رسولش و موجب ارتداد می شود، و بعلاوه شرایط دیگر تحقق ارتداد و مجازات آن را داشته باشد.[7] ثانیا: یعنی اگر از ابتدای بلوغش و قبل از اینکه از این اعتقادش دست بردارد، مسلمان بوده است و حالا مرتد شده است، ارتدادش از فطرت است ولی اگر از ابتدای تولد در خانواده غیر مسلمان از والدین غیر مسلمان به دنیا آمده و بعد از بلوغ، دین دیگری داشته و بعد مسلمان شده و حالا از این اعتقادش به هر دلیلی برگشته است، این ارتدادش، ارتداد از ملت است.[8] و مجازات مرتد فطری و مرتد ملی نیز فرق دارد.
___________
(1) سوره توبه، آیه 28.
(2) سوره توبه، آیه 30 و 31.
(3) تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب، قمى مشهدى محمد بن محمدرضا، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1368 ش، ج 5، ص 429؛ جوامع الجامع، طبرسى فضل بن حسن، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، تهران،1377 ش، ج 2، ص 47.
(4) الميزان فى تفسير القرآن، طباطبايى سيد محمد حسين، نشر اسلامی، قم،1417 ق، چاپ پنجم، ج 9، ص 229؛ تفسیر نمونه، مكارم شيرازى ناصر، دارالكتب الإسلامية، تهران، 1374 ش، ج 7، ص 329؛ الفقه و مسائل طیبه، ج 1، ص 320.
(5) ر.ک، مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى فضل بن حسن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1372 ش، چاپ سوم، با مقدمه محمد جواد بلاغی، ج 5، ص 33.
(6) مستمسك العروة، حكيم، سيد محسن طباطبايى،، مؤسسة دارالتفسير، 1416 ه ق، قم- ايران، ج 1، ص378.
(7) فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، جمعى از پژوهشگران زير نظر شاهرودى، سيد محمود هاشمى،، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السلام،، 1426 ق، ج 1، ص 340.
(8) ماوراء الفقه، صدر، سيد محمد، دار الأضواء للطباعة و النشر و التوزيع، 1420 ه ق، بيروت- لبنان، تحقیق: جعفر هادى دجيلى، ج 8، ص 503.