چند کتاب از حضرت یوسف غ خوانده ا م. در تمام آنها، به گریه های حضرت یعقوب غ اشاره شده بود و این که ایشان بر اثر این گریه ها نابینا شده بودند، در ص
در رابطه با زنده بودن مادر حضرت یوسفغ در زمان حادثهای که برای یوسف رخ داد، مفسّران اختلاف دارند. آیاتی که اشاره به پدر و مادر یوسف دارند عبارتند از: "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیَ یُوسُفَ ءَاوَیََّ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَ قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَـآءَ اللَّهُ ءَامِنِین # وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُو سُجَّدًا;(یوسف،99ـ100) هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که انشأاللّه در امن و امان خواهید بود و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او سجده کردند." برخی مفسران، معتقدند، چنان که ظاهر آیات نشان میدهد; پدر و مادر یوسف، برای دیدن او به مصر آمدند; بنابراین مادر یوسف ـ در زمان گم شدن یوسف ـ زنده بوده است، امّا برخی از مفسّران، اصرار دارند، مادر یوسف، که "راحیل" نام داشت، در آن زمان زنده نبوده است و این شخص خالة یوسف بوده که به مصر آمده و به جای مادر او محسوب شده است، ولی با توجه به ظاهر آیه، همان فرض قبول میشود که مادر ایشان زنده بوده و همراه حضرت یعقوبغ به مصر آمده است. امّا این که چرا گریهها و ناراحتیهای یعقوب ثبت شده و از گریههای مادر یوسف چیزی به میان نیامده، علل مختلفی دارد که برخی از آنها عبارتاند از: 1. سیرة انبیأ: با توجه به این که قرآن، کتاب راهنمایی و درس زندگی برای انسان است; به همین جهت در آنچه مطرح شده، دارای اهداف تربیتی است. عکسالعملهای طبیعی، مانند گریة مادر در فراق فرزند را نقل نمیکند، بلکه قرآن آنچه در تربیت بشر نقش دارد را بیان مینماید. این مورد نیز از آن جهت که بیانگر سیرة انبیا میباشد، بیان شده است، زیرا حضرت با تمام علاقهای که به فرزندش دارد ـ به طوری که از فراق او بینایی خود را از دست میدهد ـ نسبت به این حادثه، هرگز به خدا اعتراض نکرده و از دایرة صبر خارج نمیشود و میفرماید: "فَصَبْرٌ جَمِیل;(یوسف،83) من شکیبایی میکنم شکیبایی جمیل ]و خالی از کفران[ 2. علم پیامبر: یعقوبغ از خوابی که یوسف دیده بود اطلاع داشت و سالها نگران وقوع چنین حادثهای بود، و زمانی که این واقعه رخ داد، حضرت متوجه شد که مقدمات تعبیر آن خواب شروع شده است. ایشان هم از جهت فراست مؤمن ـ که به نور خدا میبیند ـ و نیز از جهت آگاهی غیبی، میدانست که برادران یوسف دروغ میگویند و یوسف سربه نیست نشده، بلکه زنده است و آن فرزند کوچک، اسیر بیابانها و نامردمان است، در حالی که مادرش اینها را نمیدانست و ممکن است، مانند مادران معمولی، پس از مدتی که از مرگ فرزندش گذشته، و وضعیّت عادی برگشته است، زیرا گمان میکرده واقعاً یوسف از دنیا رفته است. 3. رسالت پیامبر: حضرت یعقوبغ از پیامبری یوسف و ذات پاک او خبر داشت، و وقتی میدید، چنین انسان قدسی، به دست برادران حسود، به سختترین مصایب دچار شده است گریه میکرد; غیر از گریهای که برای انسان عادی میکنند، مثل گریة مردم بر امام حسین، که هم به خاطر مظلومیتها و مصایب ایشان، گریه میکنند و هم به جهت آن که اباعبداللّهدارای ذاتی پاک و مقدس بود; و هم به جهت زنده نگه داشتن نام و پیام ایشان در تاریخ. حضرت یعقوبغ نیز با گریههای خود، نه تنها بر معایب پیامبری پاک و قدّوسی اشک میریخت، بلکه نام او را زنده نگه داشت تا آن که فراموش نشود، و بعد از مدتی طولانی که یوسف پیدا میشود، امری عجیب نباشد، لذا ایشان خود را با گریههای طولانی، منتظر نشان میدادند، ولی مادر حضرت یوسف، چنین رسالتهایی را بر عهده نداشت و چنین اطلاعاتی را نداشتند.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 10، ص 85، نشر دارالکتب الاسلامیة / سیرة پیامبران در قرآن، عبداللّه جوادی آملی، ص 397، نشر اسرأ.)
اضافه کردن دیدگاه جدید