چرا پیامبر6، در برابر کسانی که مانع فعالیّت او میشدند، سکوت میفرمود در حالی که تنها به ظاهر، اظهار اسلام میکردند، ولی در درون کافر بودند
1. بی تردید، پیامبر بزرگوار اسلام، در پیشبرد اهداف دین الهی، با هیچکس، حتّی خطرناکترین دشمان خود و سرشناسترین سران قبایل، سازش به خرج نداده، در برابر انواع گوناگون توطئههای آنان، تسلیم نمیشدند. نمونهای از این روحیه بلند سازشناپذیری را، در گفتوگوی میان عُتبه، شیبه و ابوسفیان با ایشان میبینیم که برای ایجاد وقفه در فعالیّتهای پیامبر6، هر آن چه از مال و مقام و... به او پیشنهاد میکردند، نپذیرفت.(المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبایی;، ج 15، ص 195، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.) 2. با توجه به این ویژگی پیامبر6، و جهتگیریهای سیاسی ـ اجتماعی ایشان، روشن است که هر جا از وی در برابر کارشکنیها نرمشی دیده شده، و به اصطلاح سکوت کرده است، تنها و تنها برای مصلحت اسلام و جامعة نوپای اسلامی بوده، نه ملاحظات دیگر، چرا که از ویژگیهای ضروری رهبری اسلامی، رویکرد مصلحت گروی در تدبیر امور جامعة مسلمانان است. 3. موضوع نرمخویی، مدارا و صبر در برابر انواع توطئهها، هم چون کینهتوزیها، لجاجتها، تعصبها و...، آن چنان مهم و ضروری بود که خداوند در قرآن کریم بارها آن را به پیامبر6 سفارش فرموده است; برای مثال در آیة یازدهم از سوره مبارک طارق، پیامبر6 به مدارا با کفّار، و شتاب نکردن در نابودی آنان، آن هم در یک جمله کوتاه، سه بار(تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 26، ص 373، دارالکتب الاسلامیة.) سفارش مزبور را یادآوری میکند: "فَمَهِّلِ الْکَـَفِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْدَا " به کافران مهلت بده. نیز در آیه 85 سوره مبارک حجر، با تعبیر "فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیل"، به پیامبرش دستور میدهد که در برابر لجاجتها، نادانیها، تعصبها، کارشکنیها و مخالفتهای سرسختانة آنان، ملایمت و محبت نشان داده، و به دور از ملامت و سرزنش، با بخشش زیبا، از گناهانشان، بگذرد.(همان، ج 11، ص 127.) 4. همان گونه که در پرسش شما مطرح شده، بی تردید بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در حقیقت اسلام نیاورده، دین الهی در روح و جان آنها نفوذ نکرده بود. قرآن کریم هم به این موضوع اشاره میفرماید: "قَالَتِ الاْ ?َعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَـَکِن قُولُوَّاْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الاْ ?ًِیمَـَنُ فِی قُلُوبِکُم;(حجرات،14) ]برخی از[ بادیهنشینان گفتند: ایمان آوردیم ]ای پیامبر[ بگو ]شما[ ایمان نیاوردهاید. و بگویید اسلام آوردیم. و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است." پیداست که ایمان، باوری قلبی و فراتر از گرایش ظاهری به اسلام است. 5. مدارای پیامبر6 با این گروه نیز، برای تعقیب سیاست کلّی مصالح اسلام و مسلمانان بود; و گرنه، جایی که پیامبر6 در برابر سران قبایل قریش از خود ترسی به دل راه نمیداد، معلوم است در مدارای مزبور نیز، مسئلة ترس، یا سازشپذیری بی دلیل مطرح نبود. نمونة آشکار این مدارا، کنار آمدن پیامبر6 با اسلام ظاهری ابوسفیان، پس از ماجرای فتح مکّه است. یکی از محققان بزرگوار اسلام در اینباره مینویسد: گرچه ابوسفیان، در محیط رعب و ترس ایمان آورد، و این گونه ایمان، هیچگاه مورد نظر و هدف پیامبر اسلامو آیین وی نبود، ولی مصالحی ایجاب میکرد که به هر نحوی باشد، ابوسفیان به آیین مسلمانان درآید، تا بزرگترین مانع از سر راه گرایش مردم مکّه به اسلام برداشته شود، زیرا افرادی مانند ابوسفیان، ابوجهل، عکرمه، صفوان بن امیه و...، سالیان درازی بود که محیطی پُر از وحشت به وجود آورده بودند، و به گونهای که کسی جرئت نمیکرد دربارة اسلام فکر کرده، یا گرایشهای خود را آشکار نماید. اگر اسلام ظاهری ابوسفیان برای او مفید نبود، برای پیامبر اسلام، و افراد دیگر که زیر فرمان او بوده و رابطة خویشاوندی با وی داشتند، بسیار مفید و سودمند بود.(فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج 2، ص 327، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم.) البته پیامبر6 در کنار دنبال کردن سیاست مصلحتگروی جامعه اسلامی، احتیاطهای لازم را نیز در مورد ابوسفیان به کار بست، از جمله آن که، وی همواره زیر نظرش بود، و حتی روی مصالحی، به او مقام هم داد، و آن این که، هر کس به خانة او پناه ببرد، از تعرّض و دستاندازی ارتش اسلام، محفوظ خواهد بود. این جهتگیری پیامبر6; یعنی کنار آمدن محتاطانه با ابوسفیان، پیامدهای بسیاری داشت، به گونهای که میتوان گفت: از دلایل مهم فتح مکه، آن هم بدون کشتار و خونریزی، همین موضوع بود.
اضافه کردن دیدگاه جدید