پیامبر اکرمبا توجه به آیة 23 فاطر که جز انذار مردم وظیفهای نداشت، چرا به تشکیل حکومت اقدام کرد؟
با یادآوری دو نکته به پاسخ پرسش میپردازیم: قرآن: این کتاب شریف اولاً ضرورت وجود حکومت اسلامی و برپا داشتن نظام الهی و جاری ساختن عدالت اجتماعی را گوشزد میکند و در سطحی وسیع، موضوع حکومتِ "الله" را در مقابل حکومتِ "طاغوت" مطرح میکند و میفرماید: انبیا و شرایع آمدهاند تا حکومت طاغوت را درهم شکنند و حکومت "الله" را جهان شمول نمایند. جایگزینی حکومت "الله" به جای "طاغوت" به آن است که کسانی که خُلقیات و روحیات الهی دارند و "خلیفةالله فی الأرض" نامیده میشوند، حکومت کنند و دست طاغوت را از حاکمیتِ بر مردم کوتاه سازند; چنانکه آیه 36 سوره نحل به خوبی روشن میسازد که وظیفه یکایک مسلمانان، رویگردانی از حکومت طاغوت و روی آوردن به حکومت الهی است; "همانا ما در میان هر امتی پیامبری را برانگیختیم ]تا مردم را پیام دهد[ که فقط خدا را پرستش کنید و از طاغوت دوری گزینید."(ر.ک: ولایت فقیه، محمدهادی معرفت، ص 119، مؤسسه التمهید / حقوق و سیاست در قرآن، آیةالله محمدتقی مصباح یزدی.) 2. قرآن در آیات متعددی به شرایط زمامدار و رهبری اشاره کرده است; از جمله: 1. عادل باشد (هود، 113); 2. عالم ]فقیه و آگاه به مسائل زمان[ باشد (بقره، 247); 3. باید شخصی امین باشد (شعرأ، 143); 4. توانایی و حسن تدبیر داشته باشد (بقره، 247); 5. یقین و پایداری و استقامت را پیشه خود سازد (سجده، 24) و... حاصل کلام آنکه خداوند دستور به تشکیل حکومت اسلامی داده است و برای رهبری آن، شرایطی را مقرر نموده است و کاملترین مصداق ویژگیهایی که در آیات ذکر شده است (مسلمان و مؤمن، اسلامشناس و آگاه به مسائل زمان و...) پیشوایان معصوم: و در عصر غیبت، نزدیکترین افراد به معصومین "فقها" هستند. بنابراین از دیدگاه قرآن، بهترین نظام حکومتی آن است که در آن، کسی که بر رأس هرم قدرت قرار میگیرد یعنی شخص حاکم، معصوم یا نزدیک به عصمت باشد، تا هم از لحاظ احاطه علمی به احکام و قوانین الهی و هم از لحاظ شناخت اوضاع و احوال موجود و مصالح و مفاسد جزیی و هم از لحاظ تقوی، ورع و عدالت در عالیترین حد ممکن باشد. از مطالب بالا روشن میشود که پیشوایان معصوم: علاوه بر جنبه رسالت و امامت که شریعت اسلام را به عنوان یک پیام آسمانی به مردم تبلیغ و تبیین میکند، ولی امر مسلمین و زعیم سیاسی امت نیز میباشند و این حق را به اقتضای مقام نبوت و امامت خویش، دریافت کرده بودند، زیرا خود صاحب شریعت بودند و خود را موظف میدانستند که مسئولیت اجرایی آن را نیز برعهده گیرند. مردم نیز همانگونه که موظفند در مسائل عبادی مانند روزه، خمس و... پذیرای نظر شرع باشند، همچنین موظفند که پذیرای حکومت اسلامی باشند و هیچ تفاوتی از این نظر بین حکومت و مسایل عبادی نیست و پذیرش حکومت الهی از نظر قرآن در حد پذیرش توحید و عبادت خداست: "إِنِ الْحُکْمُ إِلآ لِلَّهِ أَمَرَ أَلآ تَعْبُدُوَّا إِلآ َّ إِیَّاه;(یوسف،40) حکم تنها از آن خداست; فرمان داده که غیر از او را نپرستید". در قرآن کریم آیاتی داریم که زعامت سیاسی پیامبر را تأیید میکند. این آیات به سه دسته تقسیم میشوند: 1. آیاتی که میگویند: مطلق اطاعت از رسولکه واجب است: "أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُول;(نسأ،59) خدا را اطاعت کنید و پیامبر را اطاعت کنید"(فتح،17); (نسأ69) و... این آیات عموماً، بر وجوب اطاعت از پیامبر گرامی اسلام دلالت دارند، به ویژه از آیاتی که در آنها لفظ "اطیعوا" تکرار شده است، میتوان استظهار کرد که مراد از "اطیعوا"ی دوم، اطاعت از دستورات شخص پیامبر گرامی است.(المیزان، علامه طباطبایی، ج 4، ص 388، جامعه مدرسین.) بنابراین، میتوان گفت که پیامبران الهی غیر از مقام ابلاغ و بیان وحی الهی، مقام دیگری نیز داشتهاند و آن مقام ولایت و رهبری امت است. 2. دسته دوم آیاتی است که کسانی را که نسبت به رسول اکرمراه عصیان، مشاقه، محاده، مخالفت را در پیش گرفتهاند نکوهش میکند و از این کارها برحذر میدارد; "وَمَن یَشَاقِقِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ;(انفال،13) و هر کسی با خدا و پیامبرش دشمنی کند ]کیفر شدیدی میبیند[ و خداوند شدید العقاب است."و (نسأ،15); (انفال،20) و... 3. سومین دسته آیاتی است که به خصوص، درباره حکومت و قضأ پیامبر گرامی اسلاممیباشد و تصریح دارد که فرمانبرداری مردم از وی در امور و شؤون حکومتی، واجب است". "النَّبِیُّ أَوْلَیَ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم;(احزاب،6) پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است." این آیه شریفه، اطلاقی بسیار قوی دارد و هر گونه تصرفی در مال و جان مردم و هر دخالتی در امور زندگی آنان، برای رسول اکرم جایز میداند و بر مردم واجب است که در جمیع شؤؤن حیات، از آن وجود مقدس فرمان ببرند. و آیات: (احزاب،36); (نور، 47 ـ 52) در قرآن کریم، آیاتی (نسأ، 59; مائده، 55) نیز وجوددارد که وجوب اطاعت کسانی غیر از شخص پیامبر گرامی اسلام را واجب میداند. این افراد در زبان قرآن "اولی الامر" نام دارند که به اتفاق دانشمندان شیعه، اینان همان امامان دوازده گانه: میباشند.(حقوق و سیاست در قرآن، آیت الله مصباح یزدی، ص 227 ـ 239، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.) در نظام حکومتی اسلام، مردم هم در ایجاد و به فعلیت رساندن حکومت اسلامی نقش دارند و هم در اداره و نظارت بر کارهای اجرایی. توضیح این که: سهم و نقش مردم در حکومت اسلامی بر کسی پوشیده نیست; مردم در زمان حضور (عهد رسالت و حضور امامان معصوم) در ایجاد توان و قدرت اجرایی برای زعیم قانونی و شرعی، نقش داشتند و موظف بودند به تعهدی که در مقابل پیامبر و امام بر گردن گرفته بودند، وفادار بمانند و در رابطه با اسلام و نظام، پایبند بوده و در هر جنگ و صلحی که پیش آید، پابرجا بمانند. امّا در مورد آیاتی که در آنها، سلطه، قدرت، وکالت، اکراه توسط پیامبر اکرمنفی شده یا وظیفه ایشان تنها تبلیغ و تعلیم دانسته شده است، گفتنی است: 1. این آیات مربوط به انسانهای کافری است که به آیین اسلام نگرویدهاند نه مسلمانان. به عبارت دیگر از آنجا که هدایت اجباربردار نیست پیامبر اکرمدر این آیات مورد خطاب گرفته است که تو از سوی کفار وکیل نیستی که متکفل ایمان آنان شوی. آنان چنانچه خواسته باشند به اختیار ایمان خواهند آورد. 2. این آیات مربوط به "تکوین" است نه "تشریع" در محدوده تشریع، هم جریان امر به معروف و نهی از منکر مطرح است و هم جریان حدود و تعزیرات. 3. تشکیل حکومت به معنای تحمیل کردن دین بر مردم نیست، بلکه برای تعلیم و تزکیه نمودن مردمی است که دین و حکومت دینی را حق دانسته و پذیرفتهاند و بدون شک، تعلیم و تزکیه، با تشویق و ترغیب و با اختیار آگاهانه انسانها صورت میگیرد که حکومت دینی نیز چنین روشی دارد.(ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، آیت الله جوادی آملی، ص 335، مرکز نشر اسرأ.) 4. افزون بر آن، آیاتی که در آنها شأن و وظیفه الهی پیامبر اکرمانذار، تبلیغ، تزکیه و تعلیم دانسته شده است باید در تحلیل و تفسیر آنها توجه نمود که حصر اضافی است نه حقیقی که تنها ابلاغ پیام دین را برای پیامبر اکرم خلاصه کرده باشد; بلکه مراد بیان اهمیت تبلیغ و تعلیم است که در عین حال بیشتر کفار و برخی مسلمانان از پذیرفتن آن شانه خالی میکنند و حتی گاه به اذیت و آزار فیزیکی و روحی پیامبر اکرم اقدام میکردند. 5. آیات انذار هیچ تناقضی با تشکیل حکومت ندارد; زیرا این دو متناقض نیستند تا از اثبات یکی نفی دیگری لازم آید. به تعبیر منطقی اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند.
اضافه کردن دیدگاه جدید