میگویند هنگامی که حضرت یعقوب آمدند، حضرت یوسف بر اسب سوار بود و پیاده نشد; لذا کسی از فرزندش به پیامبری نرسید، آیا این سخن درست است؟
نبوت و امامت مقامی الهی است که خداوند آن را براساس لیاقت به شخصی میدهد تا هدایت مردم را به عهده گیرد. خداوند درباره حضرت ابراهیمغ بعد از اینکه از امتحانات الهی سربلند بیرون آمد، میفرماید: "إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا"(بقره،124) ای ابراهیم! من مقام امامت را به تو دادم. حضرت ابراهیمغ از خداوند درخواست کرد که این مقام را به فرزندانش هم بدهد. خداوند در جواب فرمود: "لاینال عهدی الظالمین" این مقام، به ظالمان نمیرسد، یعنی اگر فرزندانت لایق این مقام باشند، به آنها هم داده میشود و گرنه داده نخواهد شد. در این مورد هم اگر فرزندان یوسف پیامبر نشده باشند، به خاطر این بوده است که لایق آن مقام بزرگ نبوده و شایستگی آن را نداشتهاند. البته در حدیثی از امام صادقنقل شده که علت به پیامبر نرسیدن فرزندان یوسفغ به خاطر آن بوده است که وقتی پدرش به مصر نزد او رفت دیرتر از پدر از اسب پایین آمد; و خداوند به خاطر این ترک اولی از نسل او پیامبری قرار نداد.(کافی، کلینی;، ج 2، ص 311، دارالکتب الاسلامیة.) لکن در نقل این حدیث از امام صادقجای تردید است.(جهت آگاهی بیشتر ر.ک: الفرقان فی تفسیر القرآن، محمد الصادقی، ج 12 و 13، ص 205 ـ 208، آیة 100 سورة یوسف، انتشارات فرهنگ اسلامی / گناهان کبیره، آیتالله دستغیب، ج 1، ص 132، چ افست بوذرجمهری.) حضرت یوسفغ جزء انبیا بزرگوار الهی میباشد. عصمت پیامبران خدا از مسائلی است که با دلایل عقلی و آیات و روایات فراوان به طور قطع ثابت است.( ر.ک: پیام قرآن، ج 7، ص 75 ـ 200 / منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج 5، ص 30 ـ 152، دفتر انتشارات اسلامی / ر.ک: رسائل توحیدی، علامه طباطبایی، ترجمه و تحقیق علی شیروانی هرندی، ص 191 ـ 202، انتشارات الزهرا / فرشتگان، علی رضا رجالی تهرانی، ص 65 ـ 68، دفتر تبلیغات اسلامی. ) سراسر آیههای سورة یوسفغ بر علم و دانش، بردباری و شکیبایی و پاکی و عصمت شگفت آور حضرت یوسف صدّیق شهادت و گواهی میدهد و قرآن، سرگذشت او را به عنوان "اسوه تقوا" و نمونه پاکی و مظهر عفت و عصمت بیان میکند و او را از بندگان "مخلَص" (یوسف، 24) میشمارد که به فرمودة قرآن کریم "مخلَصین" از گزند شیطان در امانند: "اِلاّ عبادک منهم المخلصین" (حجر، 40) بنابراین، چگونه میتوان به او نسبت داد که "عزّ سلطنت او را گرفته باشد و به احترام پدر از اسب پیاده نشده باشد و...". به همین جهت، برخی از مفسران این احادیث را مخالف با آیات قرآن و ضروریات دین و از خرافات و اسرائیلیاتی دانستهاند که در احادیث ما وارد شده و قابل قبول و اعتماد نمیباشد.(ر.ک: الفرقان فی تفسیر القرآن، محمد الصادقی، ج 12 ـ 13، ص 206 ـ 208، انتشارات فرهنگ اسلامی.) آیات و روایات معتبر نشانگر آن است که حضرت یوسفغ طبق فرمان الهی عمل میکرد و کمال احترام را نسبت به پدر انجام میداد; چنان که قرآن کریم میفرماید: "فَلَمَّا دَخَلُوا یُوسُفَ ءَاوَیََّ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِینَ; (یوسف، 99) و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت و گفت: همگی داخل مصر شوید که انشأالله در امن و امان خواهید بود!" از جملة "فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیَ یُوسُفَ" و "قَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ" (واژه ورود و دخول) استفاده میشود که حضرت یوسفغ در خارج شهر به استقبال پدر و همراهانش رفته بود و در ساختمان و یا چادرهایی منزل گرفته، در انتظار قدوم آنان به سر میبرد و هنگامی که پدر و همراهانش وارد شدند، حضرت یوسف نسبت به آنان اظهار محبت ویژهای کرد: "ءاوَیََّ إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ" و پس از انجام دادن مراسم استقبال، از پدر و همراهانش خواست تا به مصر وارد شوند و در آن دیار سکنی گزینند; در غیر این صورت واژة ورود و دخول جایگاهی نداشت، بلکه کلمه ملاقات و مانند آن مناسب بود.(ر.ک: تفسیر راهنما، هاشمی رفسنجانی، ج 8، ص 576 ـ 577، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی / المیزان، علامه طباطبایی;، ج 11، ص 248، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.) علاوه بر آن، بر فرض که روایت درست باشد، دیر پیاده شدن در مقابل پدر، کار حرامی نیست تا ارتکاب آن، گناه و خلاف عصمت شمرده شود; در نهایت حضرت یوسفغ مرتکب "ترک اولی" شده و این منافاتی با عصمت او ندارد.
اضافه کردن دیدگاه جدید