میگویند فصاحت و بلاغت قرآن کریم اعجاب آور است،... ولی در کتابهای تفسیر در فهم معانی آیات از این فن استفاده نمیشود، لطفاً چند مورد از وجه
فصاحت به معنای شیوایی کلمات و روانی تلفظ آنها و گوشنواز بودن سخن، و بلاغت به معنای رسایی و گویایی و دقت تعابیر در فهماندن مقصود است. که قرآن این ویژگیها را به طور کامل دارد. عرب در زمان ظهور اسلام به مرحلهای از کمال و بلاغت رسیده بود که تاریخ برای هیچ ملتی نه پیش و نه پس از آن، هماوردی سراغ ندارد. در چنین فضایی، آیات نورانی الهی بر پیامبر نازل گردید. زیبایی و رسایی این آیات به حدی اعجابآور است که عرصه را بر شاعران و ادیبان و صاحبان ذوق، تنگ کرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مینماید. قرآن با شیوه بدیع و منحصر به فردِ خویش در بیان مفاهیم و معانی بلند و پر محتوای خود که نه نثر است و نه نظم، چنان جلوهگری میکند که همه سخنان و آثار ادبی را تحت الشعاع خویش قرار میدهد. بحث فصاحت و بلاغت در کنار بحث اعجاز بیانی (یکی از ابعاد اعجاز قرآن) مطرح میشود در آن جا به بحثهایی چون گزینش کلمات، سبک و شیوه بیان، نظم آهنگ قرآن و... پرداخته میشود.(ر.ک: قرآنشناسی، آیتالله مصباح یزدی، ج 1، ص 164، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی; / علوم قرآنی، آیتالله معرفت، ص 227، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی التمهید.) بنابراین، این بحث یکی از موضوعاتی است که در کتابهای مربوط به علوم قرآن، در بحث "اعجاز" به آن پرداخته میشود و نمونههایی از آن را بیان میکنند و کتابهای تفسیر معمولاً به این موضوع نمیپردازند. دو نمونه از فصاحت و بلاغت در آیات قرآن: 1. "وَ قِیلَ یَـََّأَرْضُ ابْلَعِی مَآءَکِ وَ یَـَسَمَآءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَآءُ وَ قُضِیَ الاْ ?َمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّـَـلِمِینَ; (هود، 44) و گفته شد: ای زمین، آب خود را فرو بر و ای آسمان ]از باران[ خودداری کن و آب فرو کاست و فرمانگذارده شد و ]کشتی[ برجودی قرار گرفت و گفته شده: مرگ بر قوم ستمکار". تعبیرات آیه آنچنان رسا و جذاب و مختصر و گویا و با تمام زیبایی آنقدر تکاندهنده و کوبنده است که عدهای از دانشمندان و ادیبان عرب، آن را فصیحترین و بلیغترین آیات قرآن شمردهاند.(تفسیر نمونه، آیةالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 9، ص 110، دارالکتب الاسلامیة.) بخشی از صنایع بدیعی که در آیه به کار رفته، عبارتند از: 1. مناسبت تامه در دو فعل "ابلعی و اقلعی"; 2. مطابقت لفظیه در ذکر "سمأ و ارض"; 3. استعاره در "ابلعی و اقلعی" برای "ارض و سمأ"; 4. مجاز در "یا سمأ"; 5. اشاره در "غیض المأ"; 6. ارداف در "واستوت علی الجودی"; 7. تمثیل در "و قضیالامر"; 8. تعلیل ـ فرو رفتن آب علت استوأ و استقرار کشتی است ـ 9. صحةالتقسیم; 10. احتراس در "قیل بعد للقوم الظالمین"; 11. انفصال; 12. حسن النسق; 13. ترکیب لفظ با معنا; 14. ایجاز; 15. تهذیب; 16. حسن البیان; 17. تمکین; 18. تفهیم; 19. اعتراض; 20. تعریض; 21. تمکین; 22. انسجام; 23. ابداع. همانگونه که مشاهده میشود، بیست و سه نوع از انواع صنایع علم بدیع در این آیه یافت میشود و حال آنکه هفده لفظ بیش نیست و این نحو از کلام در غیر گفتار خداوند یافت نشده است.(المعجزةالخالدة، حسن ضیأالدین عتر، ص 225، دارابنحزم، النظم الدرر، ابنعمر البقائی، ج 9، ص 292، قاهره، دارالکتاب الاسلامی / تنزیه تنزیل، علامه سیدهبةالدین شهرستانی، ص 152.) 2. "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـَنِ الرَّحِیمِ # إِنَّـآ أَعْطَیْنَـَکَ الْکَوْثَرَ # فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ # إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاْ ?َبْتَرُ; (سوره کوثر) ما تو را ]چشمه[ کوثر دادیم; پس برای پروردگارت نمازگزار و قربانی کن; دشمنت خود بیتبار خواهد بود." دربارة فصاحت و بلاغت این سوره، مرحوم علامه طبرسی، بیان مفصلی در تفسیر شریف "جوامعالجامع" آورده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم: در این سورة بدین کوتاهی نکتههای بدیع بسیاری گنجانده شده که عبارتند از: 1. بنای اولی سخن و ابتدای کلام با فعل "اعطینا" نهاده شده تا بر خصوصیت دلالت کند 2. ضمیر متکلم را جمع (نا) آورده تا عظمت خود را اعلام کند; 3. جمله را با حرف تأکید (إنّ) آغاز کرده تا جاری مجرای قسم باشد; 4. موصوف کوثر را حذف کرده تا از آن شمولِ بیشتر استفاده شود (چون کوثر یعنی بسیار بسیار و با حذف موصوفش معلوم نمیشود بسیار بسیار از چه چیز و همین بر شمولیت آن نسبت به هر چیز میافزاید); 5. بهدنبال آن (اعطای کوثر) فأ تعقیب آورده (فصلّ) تا قیام برای شکر فراوان، سبب انعام عطای بیشتری باشد; 6. استفاده از صفت مراعات; 7. نام دشمن پیامبر را نبرده و به جای آن از صفت استفاده کرده تا هر که را همچون اوست شامل شود; 8. ضمیر فعل (هو) را در جمله "إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاْ ?َبْتَرُ" آورده تا او را دارای این نقص و عیب معرفی کند و...(جوامعالجامع، علامه طبرسی، ص 554، مکتبةالکعبه (تک جلد).) درک این مطلب که این کتاب الهی در بالاترین سطح ممکن از فصاحت و بلاغت قرار دارد، بیشتر بر عهده عرب ـ که خود، استاد فصاحت و بلاغت بودند ـ میباشد; زیرا آنها درک میکردند که اینگونه سخن گفتن در میان ایشان هرگز معمول نبوده است و از سنخ کلام بشر نیست. رافعی گوید: "قرآن، طرف مقایسه با کلام بشر نیست تا بشر، گفتههای خود را با آن مقایسه کند; چون قرآن کمالی دارد که دیگران فاقد آن هستند; بنابراین، نمیتوان قرآن را با سایر گفتهها مقایسه کرد."(اعجاز و بلاغت محمّد، مصطفی صادق رافعی، ترجمه عبدالحسین ابنالدین، ص 76، بنیاد قرآن.) قرآن اصلاً شعر نیست تا با اشعار شاعران و ادیبان مقایسه شود; بلکه از نظم و اسلوب ویژه خود برخوردار است، اسلوبی تازه که آن را از شعر جدا میکند; نه شعرش میتوان خواند و نه خطابه و نه هیچیک از متنهای ادبی. قرطبی گوید: "یکی از وجوه اعجاز، نظم نو و بدیع قرآن است که با هرگونه نظم شناخته شده در زبان عرب و غیرعرب مخالف است; چراکه به هیچ وجه با نظم شعر، سازگاری ندارد. خداوند میفرماید: "وَ مَا عَلَّمْنَـَهُ الشِّعْرَ وَ مَا یَنبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلآ ذِکْرٌ وَقُرْءَانٌ مُّبِینٌ; (یس، 69) و ما به او شعر نیاموختیم و درخور وی نیست; این ]سخن[ جز اندرز و قرآنی روشن نیست."(الجامعلاحکام القرآن، قرطبی، ج 1، ص 73، داراحیأالتراثالعربی / ر.ک: معجزه بزرگ، پژوهشی در علوم قرآن، محمّد ابو زهره، ترجمه محمود ذبیحی، ص 118 ـ 119، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.) تسلیم در برابر قرآن: از "هشام بنحکم" نقل شده است: "چهار نفر از دشمنان اسلام که از فصیحان و بلیغان مشهور بودند، به نامهای "ابنابیالعوجأ"، "ابوشاکر دیسانی"، "عبدالملک بصری" و "ابنمقفع" در کنار خانه خدا جلسه سری تشکیل دادند و در آن به سخریه حجاج و طعن قرآن پرداختند; سپس "ابنابیالعوجأ" از آنها خواست تا هر یک 14 قرآن را نقض کند تا در نتیجه نبوت حضرت محمد9 و به دنبالش دین اسلام را خدشهدار کنند. قرار آنها سال بعد در همان مکان بود. سال بعد دوباره جلسه را تشکیل دادند; "ابنابیالعوجأ" آغاز سخن کرد و گفت: "از زمانی که از یکدیگر جدا شدیم تا به این لحظه در این آیه اندیشیدم: "فَلَمَّا اسْتَیْ ?‹َسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیًّا; (یوسف، 80) امّا در فصاحت آن ـ با حفظ تمام معانیش ـ ماندم و نتوانستم چیزی بر آن بیفزایم و همین آیه مرا از اندیشیدن در سایر آیات باز داشت". عبدالملک گفت: "از زمانی که از شما جدا شدم، درباره این آیه میاندیشیدم: "یَـََّأَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُواْ ذُبَابًا وَ لَوِ اجْتَمَعُواْ لَهُ وَ إِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْ ?‹ًا لآ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْـلُوبُ". (حج، 73) امّا مانند آن را نتوانستم بیاورم." ابو شاکر گفت: "از زمانی که از شما جدا شدم، در این آیه میاندیشیدم: "لَوْ کَانَ فِیهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلآ اللَّهُ لَفَسَدَتَا" (انبیأ، 22) امّا نتوانستم مانند آن را بیاورم". ابنمقفع گفت: "ای گروه! این قرآن از جنس کلام بشر نیست. من نیز از لحظهای که از شما جدا گشتم، در مورد این آیه میاندیشیدم: "وَ قِیلَ یَـََّأَرْضُ ابْلَعِی مَآءَکِ وَ یَـَسَمَآءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَآءُ وَ قُضِیَ الاْ ?َمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّـَـلِمِینَ" (هود، 44) امّا به کنه آن پی نبردم و مانند آن را نتوانستم بیاوریم." هشام ادامه میدهد: "در همین حال، امام جعفر صادقاز کنار آنها گذشت و این آیه را خواند: "قُل لَّـئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْ ?ًِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَیََّ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـَذَا الْقُرْءَانِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا" (اسرأ، 88) آنها به یکدیگر نگریستند و در مقابل عظمت قرآن به عجز و ناتوانی اقرار کردند."(الاحتجاج، علامه ابیمنصور احمد بنعلی بنابیطالب الطبرسی;، ص 377، منشورات الاعلمی للمطبوعات / بحارالانوار، علامه محمدباقر مجلسی، ج 17، ص 213، داراحیأالتراثالعربی.)
اضافه کردن دیدگاه جدید