مگر اصول دین سه تا نیست؟ پس، چرا میگویند اصول دین پنج تاست؟ با این که در اصول دین تقلید پذیرفته نیست، پس چرا در حال حاضر امامت و نبوت تقلیدی هس

اصول دین، از دیدگاه شیعه پنج اصل است; ولی شیعیان ـ هر چند عقیده دیگر مذاهب را در مسئله امامت و عدل نمیپذیرند ـ چون تمام فرق مسلمین را، مسلمان میدانند و همچون یک برادر اسلامی به آنان نگاه میکنند، گاهی اصول پنج گانه دین را به دو بخش تقسیم کرده سه اصل نخستین (توحید، نبوت و معاد) را، اصول دین که انکار آنها موجب خروج از دین میگردد و اعتقاد به امامت و مسأله عدل الهی را اصول مذهب میدانند. نتیجه آن که این دو اصل نیز از اصول دین بوده و از اعتقادات شیعه میباشند. امّا این که گاهی به صورت جداگانه و مستقل از آنها نام برده میشود، نه برای کم اهمیت بودن یا کم توجهی به آن دو اصل است بلکه دلایل اعتقادی، اجتماعی و تاریخی خاصی دارد. توضیح مطلب فوق و مطالبی را که در پرسش آمده، در سه بخش زیر پی میگیریم: الف ـ چرا عدل جزء اصول دین شمرده شده است؟ عدل یکی از صفات فعل خداست، با این وجود از نظر عدلیه (امامیه و معتزله) اصول دین بوده و به چند دلیل در ردیف توحید قرار گرفته است. 1. مبحث عدل، در حل بسیاری از بحثهای کلامی، نقش دارد و قسمت زیادی از مباحث علم "عقاید و مذاهب" بر این اصل استوار است. دیگر این که عدل و حکمت الهی پایة بسیاری از عقاید "عدلیه" را تشکیل میدهند و همة مردم با مسایل آن درگیر هستند. از این جهت شایسته است که به صورت اصلی مستقل مورد بحث قرار گیرد. 2. اختلافی که از نخستین روزهای تدوین علم کلام، میان مسلمانان پیرامون عدل الهی پدید آمد و گروهی به شدت آن را انکار کردند، سبب شد که گروه "عدلیه" عدل الهی را شعار مکتب خویش قرار دهند و از این راه از منکران لزوم عدل خدا، فاصله بگیرند.(راه خداشناسی و شناخت صفات او، آیت اللّه جعفر سبحانی، ص 494، مکتب الاسلام / عدل الهی، شهید مطهری، ص 62، انتشارات صدرا.) ب ـ چرا امامت جزو اصول دین است؟ به اعتقاد شیعه منصب امامت، الهی است و باید از طرف خدای متعال به کسانی که صلاحیت و شرایط آن را دارند داده شود. شرایط دوگانه، "علم خدادادی و عصمت" که در امام شرط است، از شرایطی است که جز خداوند از آن آگاهی ندارد، بنابر این تعیین چنین فردی مثل خود پیامبر6 تنها به دست خداست، از این جهت امامت یک اصل بنیادی دینی است نه فرعی. ج ـ آیا در اصول دین تقلید پذیرفتنی است یا خیر؟ چرا؟ قرآن کریم، ایمان را برپایه تعقل و تفکر گذاشته است. قرآن همواره میخواهد که مردم از اندیشهها به ایمان برسند. از این رو در آنچه باید مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، "تعبد" را کافی نمیداند. اصول دین نیز جزء معارف نظری اسلام بوده و در آن اعتقاد و یقین شرط است(آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، شهید مطهری، ص 18، انتشارات صدرا.) به همین جهت است که مراجع، برخی تقلید را به طور مطلق و برخی تقلید ظنی را در اصول دین جایز ندانسته‌اند; "عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید."(توضیح المسائل مراجع، تهیه و تنظیم; نبی هاشمی خمینی، ج 1، ص 13، جامعه مدرسین.) اما دراین که آیا پذیرش اصول دین از دیگران تقلید است یا خیر؟ گفتنی است: آموختن مسایل دینی از پدر، مادر، دبیران، مربیان، علما و... یک امر طبیعی است. این آموختن تقلید نیست; بلکه نوعی انتقال معلومات و آگاهی دینی و مذهبی است، حتی در مواردی این کار ضروری میشود; زیرا نسل جدید، در ابتدای آشنا شدن با عقاید و معارف دینی، با شیوه و روش استدلال آشنا نیستند و این افراد میتوانند با استدلال مناسب آنها را آشنا کنند. مراجع عظام نیز این نوع یقین را که از گفته دیگران به دست میآید در مسلمان بودن کافی میدانند; مثلاً حضرت امام میفرمایند: "در اصول اعتقادی میزان علم و یقین است و اگر از قول دیگری حاصل شود کفایت میکند."(استفتاآت، امام خمینی، ج 1، ص 7، جامعه مدرسین.) از مطالب گذشته روشن شد که پذیرش اصول دین از اهل خبره، تقلید نیست، چون تقلید یا به معنای پیروی کورکورانه از هر کسی است که این نوع تقلید، هم در اصول و هم در فروع ممنوع است. و یا تقلید به معنای عمل کردن بدون چون و چرا پس از انتخاب آگاهانة مجتهد اعلم به دستور مجتهد است که این نوع تقلید هم چون شامل پذیرشهای ظنی میشود در اصول دین پذیرفته نیست; چرا که اصول دین باید یقینی باشد.

اضافه کردن دیدگاه جدید

کد امنیتی
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.