منظور از "وصایت"، که شیعه به آن معتقد است، چیست؟
"وصایت" در لغت به معنی اندرز و وصیت آمده است. امامیه، عقیده دارند که انتخاب امام و خلیفة به حق او از عهدة مردم ساخته نیست و آنان نمیتوانند در چنین موضوع مهمی دخالت نمایند. لذا تنها خدا است که میتواند به وسیلة پیامبر اکرمامام را تغییر و به مردم معرفی کند. بنابر عقیدة شیعه، کسی میتواند، در تعیین امام دخالت کند که یک معصوم شناس و عالم شناس کامل باشد، و او جز خدا کسی نیست، خداوند است که از عصمت و دانش امام آگاه است. خدا است که بهتر میداند، چه کسی میتواند برنامه ها و طرحهای دین را به اجرا گذارد و احکام و قوانین الهی را حفاظت نماید. اما اهل سنت، بعد از رحلت پیامبر9 و رد جریان "سقیفة بنی ساعده"، برای رسیدن به قدرت و خارج نمودن ولایت از دست اهل بیت:، و بدون توجه به وصیت پیامبر9، بر جانشینی علی ابن ابیطالب، حق این خاندان را غصب نمودند و برای توجیه حکومت خودشان گفتند: انتخاب خلیفه و امام، بر خود مردم واگذار شده است، مردم میتوانند در این کار دخالت نمایند، و خلیفه را تعیین نمایند، لذا برای ثابت کردن حق خلافت در بین خودشان، و برای توجیه نمودن حضورشان چند راه تجویز کردند: 1. اجماع: یعنی اگر مردم، در شخص معینی اتفاق و اجماع کنند خلافتش ثابت میشود. 2. شورا، مانند شورای شش نفره خلیفة دوم. 3. استخلاف: خلیفة پیامبر9 نیز میتواند، برای خودش خلیفه تعیین کند، هم چنان که ابوبکر، عمر را به خلافت انتخاب کرد. و خلاصه آن که ما معتقدیم، پیامبر اکرم، به حکم روایات، جانشین و پیشوای پس از خود را تعیین کرد، یعنی پسر عمویش علیرا به عنوان، رئیس مؤمنان و امین وحی و امام و رهبر انسان ها، در موارد متعدد تعیین فرمود: 1. در روایتی از رسول اکرمنقل است که فرمود: من سرور پیغمبرانم و وصیم، سرور اوصیأ... و من علی را به وصایت برگزیدم" 2. در روایت دیگر از سلمان نقل است که از رسول اکرمسؤال کردم: "یا رسول اللّه هر پیغمبری را وصیتی بوده، وصی شما کیست؟... فرمود: پس وصی من و رازدار من و بهترین کسی که از من باز میماند و وعدههای مرا وفا و دین مرا ادا میکند، علی بن ابی طالب میباشد."( بحارالانوار، علامه مجلسی; ج 23، ص 57، ج 38، ص 2 ـ 11، نشر مؤسسة الوفأ / ر.ک: بررسی مسایل کلی امامت، ابراهیم امینی، ص 318 ـ 312، نشر دفتر تبلیغات اسلامی. مسایل اعتقادی از دیدگاه تشیع، شیخ محمد رضا مظفر، ترجمه محمد محمدی اشتهاردی / معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج 10، ص 357، چاپ صدر قم / تاریخ اسلام، سید هاشم رسولی محلاتی، ص 230 ـ 238، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. )
اضافه کردن دیدگاه جدید