لطفاً خاطرهای از رزمندگان اسلام دربارة قرآن ـ از کتاب "فرهنگ جبهه" میتوان استفاده کرد ـ برایم بنویسید; البته به جز خاطرة زیر: من در دست دش
عراقیها هر از چند گاهی، از اسرای ایرانی میخواستند تا نیازهای خود را بگویند، ولی بچهها ـ علی رغم احتیاجات ضروری که داشتند ـ هیچگاه در مقابل پرسش آنان، درخواست لباس، غذا، آب، آشامیدنی و دارو و غیره نمیکردند، بلکه فقط میگفتند، برای ما قرآن بیاورید. بعد از اصرار مکرّر بچهها، سرانجام پس از گذشت هجده ماه از اسارت، برای هر آسایشگاه صد نفری، یک قرآن آوردند. به نظرم، این سومین دفعهای بود که من قرآن را ـ در آن مدت ـ زیارت میکردم; امّا این بار با دو دفعة قبل بسیار متفاوت بود; یک قرآن برای صد نفر، آن هم برای افرادی که اغلب بسیجی بوده و قرآنخوان و اهل دل و راز و نیاز بودند; بنابراین، هر فرد، مدت کمی میتوانست آن قرآن را پیش خود داشته باشد; اما همین فرصت کم هم، برای ما ارزشی دیگر داشت. ما با تشکیل یک گروه، به حفظ قرآن پرداختیم. تشکیل گروه برای این بود که ممکن بود عراقیها هر لحظه قرآن را از ما بگیرند و یا خواندن آن را ممنوع کنند، از این رو، افراد این گروه، موظف شدند قسمتهای مختلفی را حفظ کنند تا در صورت بروز هرگونه اتفاقی، بتوانیم به کمک همدیگر، به حفظ آن بخشهایی که از حفظ نیستیم، بپردازیم. از نکات جالب و چشمگیر این بود که تمام اوقات شبانهروز (24 ساعت)، به صورت ده دقیقه تقسیم شده بود و هر کس، در وقت مشخصی، از قرآن بهره میبرد و تقریباً قرآن، هیچ زمانی بدون استفاده نبود.(نشریة قرآنی بشارت، سال چهارم، شمارة 24، مرداد و شهریور 1380، ص 38، از سعید عطاریان.)
اضافه کردن دیدگاه جدید