قرآن کریم، دربارة فوائد اعتقاد به قضا و قدر الهی چه فرموده است؟
"قضا" در لغت چندین معنا دارد که تمام آنها را میشود در "فیصله دادن به امر" جمع کرد. فیصله دادن به امر یا با گفتار و یا با عمل است که هر کدام از آنها دو گونه است: یکی الهی و دیگری بشری. قضای الهی اگر در مورد افعال بندگان باشد، به آن امر و تکلیف میگویند; مثل "وَ قَضَیَ رَبُّکَ أَلآ تَعْبُدُوَّاْ إِلآ َّ إِیَّاهُ; (اسرا،، 23) خداوند دستور داده که جز او را نپرستید." "وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُوَّ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ" (احزاب، 36) و اگر در مورد افعال خودش باشد، به آن "قضی" خلق و ایجاد گویند: "إِذَا قَضَیََّ أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ" (آلعمران، 47) و "فَقَضَــَهُنَّ سَبْعَ سَمَـَوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ" (فصلت، 12) "قدر" عبارت از مقدار، حد و هندسه اشیا و اموری است که نه از جهت زیادی و نه از جهت کمی از آن حد تجاوز نمیکند. قدر الهی عبارت از قالبریزی و تحریر اشیا از نظر طول، عرض، شکل، وجود، آثار وجود، ویژگیها، شرایط و علل وجودی آن اشیا است و غالباً در آیاتی آمده که سخن از آفرینش دارد; مثل "و الّذی قدّر فهدیَ" (اعلی، 3) که "قدّر" به مفهوم این است که استعداد و بهره اشیا را از عالم وجود اندازهگیری و آنها را هدایت نمود. و "خلق کلّ شیءٍ فقدّره تقدیراً" (فرقان، 2) "فقدر"، یعنی اشیا را به شکل خاصی قرار داد و علل و شرایط آنها را معین کرد. قضا و قدر الهی هیچگونه منافاتی با اختیار انسان در افعالش ندارد; چون قبل از شروع هر کاری به حکم وجدان در مییابیم که نسبت انجام آن کار و ترکش به ما نسبت تساوی است; یعنی همان قدر که در خودمان قدرت و اختیار نسبت به انجام آن حس میکنیم، همان مقدار هم نسبت به ترکش احساس قدرت میکنیم. و اگر از میان آن دو، یعنی فعل و ترک، یکی از ما سربزند، به اختیار و سپس به اراده ما متعین میشود; ولی این اختیار، مستقل بودن انسان را نمیفهماند; چون در صدور افعالش احتیاج به عقل، هوش، توانایی جسمی، قدرت تصمیمگیری و... دارد که تمام اینها از موهبتهای خداوند است که خداوند متعال با فراهم آوردن این امور، صدور فعل را از روی اختیار به انسان واگذار کرده است، پس انسان در عین اینکه در صدور فعلش مختار است، ولی به موهبتهای خداوند وابسته است. و در انجام کارهایش مستقل نیست; به عنوان نمونه: درست است که حرف زدن، عملی اختیاری است، امّا به این معنا نیست که هیچ قیدی ندارد; بلکه همین عمل اختیاری باید از مجاری خاص تحقق یابد که اگر اینها را خدا نداده بود، ما همین سخن گفتن اختیاری را نمیتوانستیم انجام دهیم.(ر.ک: مصباح یزدی، معارف قرآن، 1/3، ص 202 ـ 215، انتشارات در راه حق.)
اضافه کردن دیدگاه جدید