داستانهای قرآن را به چند دسته میتوان تقسیم کرد؟
قصّههای قرآن از جهتهای گوناگون، تقسیمپذیر است که به برخی از آنها اشاره میشود: الف ـ از جهت فردی که محور و اساس قصه قرار گرفته، به دو دسته تقسیم میشود: 1. قصههای انبیأ 2. قصّههایغیر انبیأ. ب ـ از جهت اجمالی و تفصیلی: برخی از قصّههای قرآن، کوتاه است که در ضمن یک یا دو آیه، بیان شده، مانند داستان عُزیر که در آیة 259 بقره آمده است، و برخی طولانی است که در آیات فراوانی بیان شده است، مانند داستان عزیر که در آیة 259 بقره آمده است، و برخی طولانی است که در آیات فراوانی بیان شده است، مانند داستان حضرت عیسی و موسی. ج ـ از جهت بیان داستان در یک جا و یا موارد مختلف: برخی از قصّههای قرآن از ابتدا تا آخر، در یک سوره و بعضی دیگر از داستانها در سورههای مختلف آمده است; برای مثال داستان حضرت یوسفغ، تنها در سوره یوسف آمده است. د ـ از جهت تکرار و نبود تکرار: برخی از قصههای قرآن، تکرار نشده که بخش عظیمی از داستانهای انبیا و غیر انبیا را شامل میشود، امّا بعضی از قصّهها تکرار شده است، مانند داستان حضرت موسیغ البته باید توجه داشت که تکرار داستان در قرآن، چنان با اصول بلاغت تنظیم شده که در هر مورد، عبرت و حکمت و نکتهای خاص از آن استفاده میشود. و ـ از جهت موضوع: بعضی از داستانهای قرآن را به چهار دسته تقسیم کردهاند: 1. تاریخی; 2. تمثیلی; 3. واقعی; 4. غیبی. قصة تاریخی آن است که رویدادها و شخصیتهایش، وجود واقعی در تاریخ دارند، مانند داستان اقوام گذشته. قصة تمثیلی، نمونههایی از رویدادها و شخصیتها را بیان میکند که چه بسا وجود خارجی نداشته باشند; مانند: شیخ محمود شلتوت و رشید رضا و محمد عبده و دکتر تهامی نقره، که بعضی قائل به وجود قصّه تمثیلی در قرآن میباشند، ولی حق این است که در قرآن داستان تمثیلی نیست، زیرا نمونهای از داستان تمثیلی، داستان صاحب دو باغ است که در آیة 33 سورة کهف بیان شده و این صِرف مَثَل نیست، بلکه موضوعی است واقعی که در خارج تحقق پیدا کرده است. 3. قصة واقعی، به قصّهای میگویند که حوادث روزگار پیامبر اکرم را بازگو نماید. 4. قصّه غیبی: به داستانی است که حوادث غیبی روزگاران گذشته یا معاصر را حکایت کند، مانند داستان خلق آدم و فرزندان او و صحنههای قیامت.( مبانی هنری قصههای قرآن، سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)، ص 66 به بعد، نشر: انتشارات پارسایان. ) انصاف این است که تفاوت چندانی بین داستان تاریخی با واقعی و غیبی نمیتوان قائل شد. در داستانهای تاریخی، حوادث غیبی آمده، چنان چه آنها نیز بیانگر امور واقعی در امم گذشته هستند. در پایان، توجّه به این جهت لازم است که داستانهای قرآن، اهداف فراوانی را تعقیب میکنند که مهمترین آنها عبارتند از: 1. تعلیم و تربیت و خودسازی. 2. تفکر و تدبّر در احوال امتهای گذشته و پیمودن مسیری که صالحان و نیکان امّتهای پیشین پیمودند و دوری از کردار و رفتار بدی که جنایت کاران آنها داشتند; از این رو قرآن میفرماید: "فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ;(اعراف،176) 3. عبرت گرفتن و پند آموختن: "لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاِ ّ ?ُوْلِی الاْ ?َلْبَـَب;(یوسف،111) در سرگذشتهای آنها ]پیامبران الهی[، درس عبرتی برای صاحبان اندیشه است." 4. تثبیت قلب پیامبر و آرامش او: "وکُلاًّ نَقُصُّ عَلَیکَ مِن اَنبأِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَک;(هود،120) ما هر یک از سرگذشتهای انبیأ را برای تو بازگو کردیم تا قلبت آرام و قوی گردد." خداوند با بیان داستان پیامبران گذشته و اذیّت و آزاری که آنها در راه تبلیغ دین الهی متحمّل شدند، قلب پیامبر اکرمو یاران او را قوی و محکم میفرماید تا بدانند که تنها اینها نیستند که زیر شکنجه و اذیّت و آزار قرار میگیرند، بلکه انبیای گذشته و یاران آنها نیز به این سختیها گرفتار بودند.
اضافه کردن دیدگاه جدید