حکمتهای موجود در داستان حضرت موسی و خضر در قرآن، در آن حد نیست که بتوان آنها را علم نامید و اساساً این حکمتها آموزشی نیست، چه علمی بود
خداوند در سورة کهف، آیة 60 تا 82 بخشی از زندگانی حضرت موسی را بیان میکند. در روایتی از امام صادقآمده است: پس از آن که خداوند تورات را بر حضرت موسی نازل کرد و معجزههای نه گانه را به او داد، این گمان به ذهنش خطور کرد که گمان نمیکنم خدا کسی داناتر از من آفریده باشد. پس از خطور این گمان به ذهنش، بی درنگ خداوند به جبرئیل فرمان داد که بندهام را پیش از آن که بر اثر این گمان (که به عجب منتهی میشود) هلاک شود، پیام برسان و به او بگو: در محل اتصال دو دریا مرد عابدی است که باید از او پیروی کنی و علم بیاموزی. موسی با دریافت پیام الهی، فهمید که این دستور به خاطر آن خیالی است که به ذهنش خطور کرده است.(تفسیر عیاشی، ج 2، ص 332، مکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران / تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ج 2، ص 37، دار الکتب قم / علل الشرایع، شیخ صدوق، ج 1، ص 60، مکتبة الحیدریه، نجف.) از این روایت استفاده میشود که حضرت موسی به فرمان خداوند در پی یافتن خضر رفت و هدف فرمان الهی تنها علم آموزی نبوده است، بلکه تربیت موسی هم در نظر بوده است. همة پیامبران از علم لدنی ـ علمی که حواس و فکر در آن هیچ نقشی ندارد و از جانب خداوند به اولیا وحی یا الهام میشود ـ برخوردارند. تفاوت پیامبران در گسترة علم و نوع مأموریت آنان است. حضرت موسی و خضر، هر دو از علم لدنّی برخوردار بودند; ولی این دو پیامبر خدا دو نوع مأموریت داشتند; یکی مأمور به ظاهر و امور تشریعی بود و دیگری مأمور به باطن و امور تکوینی، و هیچ کدام تحمّل مأموریت دیگری را نداشتند. در حدیثی که از امام رضا7 نقل شده به این نکته اشاره نموده است: هنگامی که موسی و خضر هم دیگر را ملاقات میکنند، خضر به موسی گفت: حاجت تو چیست؟ موسی گفت: آمدهام تا از بینشی که آموختهای به من یاد دهی. خضرت گفت: "إنّی وکلتُ بامر لاتطبقه و وکلتَ بأمر لاأطبقه; در حقیقت من به کاری گماشته شدهام که تو توان آن را نداری، و تو به کاری گماشته شدهای که من توان آن را ندارم...(نور الثقلین، عبدعلی عروسی حویزی، ج 4، ص 300، مؤسسة التاریخ العربی، بیروت.) همان گونه که پیامبر اسلامبه ظاهر و باطن علم داشت.(ر.ک: توبه، 105.) ولی مأمور بود طبق ظاهر عمل کند، از این رو میفرمود: "انما اقضی بینکم بالبینات والایمان...; من در میان شما براساس گواه و سوگند داوری میکنم..."(کافی، ثقة الاسلام کلینی، ج 7، ص 414، دار الکتب الاسلامیه، تهران.) حضرت موسی تحمّل مظاهر علم را نداشت; یعنی در مقام عمل نمیتوانست کارهای خضر را تحمل نماید، ولی تحمّل علم خضر را داشت; از این رو، پس از آن که خضر تأویل کارهایش را بیان میکند، موسی هیچ گونه اعتراضی نمیکند همانند این که هنگامی که حضرت موسی در میقات بود، از انحراف و گوساله پرستی بنی اسرائیل آگاه بود، ولی در آن جا هیچ گونه واکنشی از خود نشان نداد، پس از بازگشت از میقات و دیدن گوساله پرستی بنی اسرائیل، خشمگین شد، الواح را به کناری انداخت و سر برادرش هارون را گرفت و به سوی خود کشید و او را بازخواست نمود.(ر.ک: اعراف، 150 ـ 151.) حضرت موسی تحمل علم را داشت ولی تحمّل مظاهرِ آن را نداشت و خداوند او را به دنبال خضر فرستاد تا به او بفهماند که تو نمیتوانی مأموریتی که خضر دارد، تحمّل نمایی. این نکته مهمّی در داستان موسی و خضر است. افزون بر این، نکات و درسهای فراوانی در این داستان برای مسلمانان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود: 1. کسی از علم لدنی برخوردار میشود که به مقام عبودیت رسیده باشد; 2. همواره باید علم را برای عمل آموخت; 3. در کارها نباید عجله کرد; 4. رخ دادها دو چهره دارند; ظاهر و باطن، از این رو نباید در رویدادهای ناخوشایند عجولانه داوری کرد; 5. ایمان پدر و مادر برای فرزندان هم اثر بخش است; 6. آزار پدر و مادر مایة کوتاهی عمر است; 7. مردم دشمن آنند که نمیدانند; 8. در یادگیری باید آداب شاگردی و استادی را رعایت نمود و در برابر استاد تواضع داشت; و...(ر.ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 13، ص 336 ـ 358، دفتر انتشارات اسلامی، قم / تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 12، ص 485 ـ 522، دار الکتب الاسلامیه.)
اضافه کردن دیدگاه جدید