حقیقت زندگی چیست؟
اگر منظورتان از حقیقت زندگی، زندگی حقیقی است، قرآن کریم زندگی حقیقی را "حیات طیب" معرفی فرموده است که در پرتو ایمان و عمل صالح و بندگی خداوند، به دست میآید: "مَنْ عَمِلَ صَـَـلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَیَ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُو حَیَوَةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ; (نحل،97) هر کس عمل صالح کند، در حالی که مؤمن است، خواه مرد باشد یا زن، به او حیات پاکیزه میبخشیم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام دادند خواهیم داد." "حیات طیب" که از ایمان و عمل صالح پدید میآید و نتیجة آن آرامش، امنیت، رفاه، صلح، محبت، دوستی، همکاری و... است، به علت پیوندی است که با خداوند متعال برقرار میشود و چنان چه موجودی با پروردگار پیوند داشته باشد، رنگ جاودانگی مییابد، زیرا خداوند ابدی است و هر چیزی که نسبتی با او دارد، رنگ ابدیت مییابد. پس حیات طیب (= پاک) و حقیقت زندگی، کسب جاودانگی از راه بندگی خدا است: "أَلَمْ تَرَکَیْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَآءِ ; # تُؤْتِیَّ أُکُلَهَا کُلَّ حِینِم بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الاْ ?َمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُنَ ;...یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَوَةِ الدُّنْیَا وَ فِی الاْ ?َخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّـَـلِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَآءُ ;(ابراهیم، 24، 25 و 27) آیا ندیدی چگونه خداوند کلمة طیبه ]و گفتار پاکیزه[ را به درخت پاکیزهای تشبیه کرده که ریشه آن ]در زمین[ ثابت و شاخه آن در آسمان است؟! میوههای خود را هر زمان به اذن پروردگارش میدهد و خداوند برای مردم مثلها میزند شاید متذکر شوند. خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ثابت قدم میدارد; هم در این جهان و هم در سرای دیگر و ستم گران را گمراه میسازد و خداوند هر کار را بخواهد انجام میدهد."; از این رو، زندگی خوب و خدا گونه در پرتو ملاکها و معیارهایی است که خداوند متعال، انبیا، امامان و اولیای الهی ترسیم نمودهاند و سعادت و خوبی زندگی به ثروت و شهرت فراوان بستگی ندارد، بلکه به ارزشهای الهی و اسلامی متکی است و اگر منظورتان، حکمت، فلسفه و هدف زندگی است.... علیمیفرماید: "خدای رحمت کند کسی را که بفهمد از کجا آمده، برای چه چیز آمده و به کجا خواهد رفت." قرآن هدف زندگی کردن را رسیدن به حد اعلای کمال و قرب الهی میداند. برای روشنتر شدن مسأله به چند مطلب زیر دقت نمایید: 1ـ اصل آفرینش، جودِ بر بندگان است; نه سود برای آفریدگار. (ابراهیم، 8; حج، 64) 2ـ انسان از نظر مقام و ارزش، مسجود ملائکه و نمایندة خدا بر روی زمین است. (بقره آیه 171 و 24) 3ـ جهان، حکیمانه و به حق و هدفدار خلق شده است: "خلق السمَوَت و الأرض بالحقّ; (تغابن، 3) خداوند آسمانها و زمین را به حق خلق کرده است". "و ما خلقنا السّمآء و الأرض و ما بینهما بـَطلا; (ص، 27) ما آسمان و زمین و آنچه را بین آن دو است، باطل نیافریدیم". هدفدار بودن کل جهان، با آفرینش انسان هماهنگی دارد: "خلق السّمَوَت و الأرض بالحقّ و صوّرکم فأحسن صورکم; (تغابن، 3) خداوند زمین و آسمان را آفرید و شما را تصویر کرد، تصویری زیبا و دلپذیر." 4ـ آزادی اراده برای انسان، اساس آفرینش او است و دعوت خداوند و انبیأ و اولیأ، فقط برای نشان دادن راه است: "إنّ علینا للهدیَ; (لیل، 12) البته بر ما است راه نشان دادن."; "إنّا هدینـَه السّبیل إمّا شاکرا و إمّا کفورا; (انسان، 3) البته ما به او راه را نشان دادیم چه شاکر باشد چه کفر نعمت کند." با توجه به مطالبی که بیان شد، قرآن برای زندگی انسان اهدافی را بیان فرموده است; این اهداف به دو گونه تقسیم میشوند: الف: اهداف تبعی و فرعی ب: اهداف اصلی. اهداف تبعی عبارتند از: 1. آزمایش و امتحان: "الذّی خلق الموت و الحیوَة لیبلوکم...; (ملک، 2) آن که آفرید مرگ و زندگی را تا بیازماید شما را در اطاعت و بندگی." 2. شناخت خدا: "...لتعلموَّا أنّ اللّه علیَ کلّ شیء قدیر; (طلاق، 12) ... تا بدانید که خدا بر هر چیزی قادر است." 3. مورد رحمت پروردگار قرار گرفتن: "... إلاّ مَن رّحم ربّک و لذَلک خلقهم...; (هود، 119) ... مگر آن کس را که پروردگار تو به او رحم کرد. ]و توفیق داد او را به لطف خود[ و خدا برای همین رحم نمودن، ایشان را خلق کرد." 4. پرستش خدا: "و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون; (ذاریات، 56) ما جن و انس را خلق نکردیم مگر اینکه بندگی خدا کنند." هدف اصلی عبارت است از: رسیدن به حد اعلای کمال و در نهایت نیل به قرب خداوند که همان کمال مطلق است. قرآن میفرماید: "و إلیه المصیر; (تغابن، 3) و به سوی او در حرکتند." حرکت انسان با اختیار خود (خلاف سایر موجودات که حرکت جبری و غریزی دارند) از پایینترین مراحل هستی آغاز و به سوی بینهایت که وجود بیپایان حق و قرب خدا است پیش میرود. هر کدام از اهداف تبعی به هدف اصلی ختم میگردد که به آن "غایةالغایات" میگویند. اگر از دانشآموزی بپرسیم برای چه درس میخوانی؟ درس میخوانی تا به دانشگاه بروی؟ تا دکتر و مهندس شوی؟ تا بتوانی فعالیتهای مثبت و درآمد خوبی داشته باشی؟ میگوید: برای اینکه زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشم. امّا اگر پس از پاسخ او دوباره از او بپرسیم، چرا میخواهی زندگی آبرومند و مرفهی داشته باشی؟ لحن سخنش عوض شده، همان پاسخ آخر را تکرار خواهد کرد. در زندگی معنوی نیز، بعد از تکامل و قرب پروردگار، هدفِ دیگری نیست. بنابراین، انسان زندگی میکند تا با مدد دین، انبیا و ائمه اطهار: عقل و فطرت خود را در مسیر حق قرار دهد و به کمال انسانی برسد; چرا که انسان کامل همان بندة راستین خدا است. انسان زندگی میکند تا خدا گونه شود. خداوند متعال به هر انسانی که لباس خلقت پوشانده و او را به عرصه وجود آورده است در واقع لطف و عنایتی به او داشته است و هر انسانی که از ناحیه خدا لیاقت و شأن موجود شدن و خلق شدن را پیدا کرده، باید از خداوند متعال سپاسگذار باشد. انسانی که خلق شده و مفتخر به مدال انسانیت و اشرف مخلوقات شده است در واقع تکامل و رشد جسمی و روحی به نفع خود اوست و اگر سقوت کند خودش ضرر کرده و ارزش نعمت مخلوق بودن و اشرف مخلوقات بودن را ندانسته و اگر رشد کند و به کمالات معنوی و قرب الهی برسد، باز سود این رشد و ترقی به خود او بازمیگردد. پس انسان در واقع برای خودش زندگی میکند گرچه ممکن است در حاشیه و جوانب مسیر زندگی او اهداف دیگری نیز در کار باشد; ولی در واقع اهداف جانبی مانند تمایل به زندگی اجتماعی، خدمت به فرزند و... در راستای خواستههای درونی خود انسان بوده در نهایت به سود خودش است.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی و دیگران، ج 22، ص 391 ـ 394، دارالکتب الاسلامیة; همان، ج 11، ص 390ـ391; همان، ج 10، ص 330ـ341.)
اضافه کردن دیدگاه جدید