با دقت در آیات قرآن کریم میبینم دربارة مرگ و قبض روح، حداکثر به سه نوع مرگ اشاره شده است: الف ـ بعضی آیات قبض روح و مرگ را به کار خداوند نس
1. همان گونه که در پرسش آمده است، قبض روح در آیات شریف قرآن، به عوامل گوناگونی، نسبت داده شده است گاهی این امر، به خداوند نسبت داده شده است: "اَللّهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حینَ مَوتِها; (زمر، 42) خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند." به ویژه، به دلیل تقدیم مسند الیه، معنای آیه این میشود که این کار را فقط خداوند انجام میدهد. با کنار هم قرار دادن این آیه با آیات دیگر که قبض روح را به فرشتة مرگ و یا به رسل نسبت میدهند،( سجده، 11 و انعام، 61. ) این نتیجه به دست میآید که قبض کنندة اصلی و حقیقی خداوند بوده، فرشتة مرگ و یاری دهندگان به وی، عامل تبعی و اسباب واسطهای هستند که، این کار را به امر او انجام میدهند.( تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 17، ص 269، مؤسسه اعلمی. ) به بیان دیگر، عوامل یاد شده در طول خداوند هستند، نه در عرض او. 2. واقعیت مرگ، همان گونه که در آیة شریفه: "اللّه یتوفی الانفس حین موتها" بدان تصریح شده، عبارت است از قبض کامل و تمام نفس ها، و منظور از نفس ها هم یعنی روحهای متعلق به بدن ها، به گونهای که ارتباط آن با جسم قطع میشود; ارتباطی که سبب تصرّف روح در بدن و تدبیر و ادارة آن بود.( همان. ) مرگ که در پی این واقعه رخ میدهد، عبارت است از رخت بر بستن حیات و آثار آن، مانند احساس، اراده و هم چنان که در آیه 28 سورة مبارکه بقره، بدان تصریح شده است: "و کنتم امواتاً فاحیاکم ثم یمیتکم; شما، مردگان ]و اجسام بیروحی[ بودید، و او شما را زنده کرد، سپس شما را میمیراند و بار دیگر زنده میکند."( تفسیر المیزان، علامه طباطبایی;، ج 14، ص 286، مؤسسه اعلمی. ) 3. آن چه بیان شد، توصیف مرگ از نگاه آیات قرآن بود، ولی برخی پزشکان با اختلاف در دیدگاه، مرگ را به دو شاخصه مرگ مغزی و قلبی معرفی میکنند. آنان معتقدند مرگ زمانی اتفاق میافتد که مغز یا قلب، توانایی کارکرد خود را از دست بدهد، ولی همان گونه که بیان شد، قرآن کریم مرگ را به مفهوم گرفتن بخشی از وجود انسان، یعنی روح او و بریدن پیوند آن با جسم توصیف میکند; از این رو، تعابیری مانند اتمام عمر، ایجاد امراض و فرسودگی سلولهای بدن که در پرسش حضرت عالی مطرح شده، یا دو شاخصه و دیدگاه اشاره شده که به وسیله برخی پزشکان بیان شده، در تعریفی که قرآن کریم از مرگ ارائه داده است، جایگاهی ندارد. روشن است، زمانی که به دلیل از کار افتادن مغز یا قلب، فردی میمیرد، مرگ در یک انتساب طولی علت به خداوند، تحقق یافته است چرا که سرانجام ملک الموت برای اجرای ارادة الهی، کاری انجام میدهد، یا مغز را از کار میاندازد یا قلب و یا سلول ها و... 4. آیاتی از قرآن کریم بر این حقیقت اشاره دارند که با رسیدن زمان مرگ، این مدت تغییرپذیر نیست: "فَاِذا جأَ اَجَلُهُم لا یَستَ ?‹خِرونَ ساعَةً ولا یَستَقدِمون;(نحل،61) و هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه لحظهای تأخیر میکنند و نه لحظهای پیشی میگیرند." این مطلبی است که قرآن کریم از آن آشکارا سخن گفته است. دربارة این آیه شریفه، نکتههای زیر قابل تأمّل است: الف ـ اجل، در اصل به معنای مدت معین است و گاهی نیز به آخرین فرصت گفته میشود. توصیف لحظه مرگ به اجل به معنای دوم است.( تفسیر نمونه، آیت اللّه مکارم شیرازی و دیگران، ج 5، ص 148، دارالکتب الاسلامیة. ) ب ـ از برخی آیات قرآن کریم، از جمله آیة دوم سوره انعام، فهمیده میشود که انسان دارای دو گونه اجل است. یکی اَجل و دیگری اجل مسمّا. تفاوت این دو در آن است که اجل، به تنهایی به معنای عمر و وقت و مدت غیر حتمی، و اجل مسمّا به معنای عمر و مدت حتمی است; به عبارت دیگر، اجل مسمّا همان مرگ طبیعی و اجل، مرگ زود رس است. توضیح آن که: بسیاری از موجودات، از نظر ساختمان طبیعی و ذاتی، استعداد و قابلیت بقا برای مدتی طولانی دارند، ولی در اثنای این مدت، ممکن است موانعی ایجاد شود که آنها را از رسیدن به حداکثر عمر طبیعی باز دارد. به تعبیر دقیق، اجل حتمی در صورتی است که مجموع علل تامه، موجود باشد، ولی اجل غیر حتمی زمانی است که تنها مقتضیات را در نظر بگیریم.( همان، ص 149. ) ج ـ آیة شریفه: "فَاِذا جأَ اَجَلُهُم لا یَستَ ?‹خِرونَ ساعَةً ولا یَستَقدِمون"، تنها مربوط به موردی است که انسان به عمر نهایی خود رسیده، و مرگهای زود رس را شامل نمیشود; به دیگر سخن، ما دو گونه اجل داریم: مطلق و معلق (مشروط). اجل معلق، کم و زیاد میشود. گناهان، گاهی سبب کاهش آن میشوند، همان گونه که کارهای نیک، سبب طولانی شدن عمر میگردند.( همان، ج 10، ص 288. )
اضافه کردن دیدگاه جدید