الف ـ چرا خداوند سبحان، سن نه سالگی را برای تکلیف دختران قرار داده است؟ این سن در مورد من که خیلی زود است. ب ـ بهتر نیست برای آشنایی بیشت
الف ـ نخست یادآوری این مطلب ضروری است که احکام شرعی دو گونهاند: 1ـ احکامی که برخی از حکمتهای آنها در قرآن و روایات اسلامی بیان شده است مانند روزه که یکی از حکمتهای آن را قرآن پرهیز از گناه دانسته است.(بقره،183) 2ـ احکامی که در آیات و روایات اشارهای به فلسفه آنها نشده و یا لااقل به دست ما نرسیده است. در این موارد ممکن است با دلیلهای عقلی یا تجربی به بخشی از آنها پیببریم ولی چون علم و عقل ما محدود است نمیتوانیم فلسفه کامل آن را بدست آوریم. البته این بدین معنا نیست که انجام کار را مبتنی بر دانستن حکمتش کنیم; بلکه روحیة بندگی خداوند اقتضا میکند تا فرمانبرداری بیچون و چرای پروردگار خود باشیم و هر دستوری را ـ هر چند بدون آگاهی از حکمت آن ـ اطاعت کنیم و این به معنای تقلید کورکورانه نیست; چرا که فرض این است پروردگار خود را به خوبی میشناسیم و میدانیم که هرگز فرمانی را به ضرر بندهاش صادر نمیکند; بلکه تمام احکام الهی برای رساندن او به کمال و تأمین سعادت و خوشبختی او در آخرت است و هر دستوری به ما دهد، صلاح و خیر ما را در آن دیده است. همچنانکه یک بیمار چون میداند پزشک معالجش خیر و صلاح او را میخواهد و در پی بهبودی بیماری اوست، داروهایی را که برایش تجویز کرده است مصرف میکند بدون اینکه از حکمت آنها آگاهی داشته باشد. بلوغ هم از احکامی است که در آیات و روایات اشارهای به فلسفه آنها نشده امّا فقها با توجه به روایات متعددی که در این باره از پیامبر و ائمه: رسیده است، سن بلوغ دختران را نه سال و پسران را پانزده سال اعلام کردهاند.(جواهر الکلام، محمدحسن نجفی، ج 26، ص 38، مؤسسة التاریخ العربی.) همچنین شایان ذکر است که آنچه تحقیقات علمی ثابت کرده این است که رشد زن سریعتر از مرد است. بنابراین مسئله بلوغ امری اعتباری نیست بلکه مربوط به آفرینش انسان است و حکم الهی هم بر آن بار شده است، خلقت دختر اینگونه است که پیش از پسر بالغ میشود. تحقیقات علمی امروز نیز نشان میدهد که در مجموع، انتخاب نه سالگی برای سنّ تکلیف دختران، زود نیست. این که فرمودهاید: سنّ نه سالگی برای من زود است، البته ممکن است بعضی اشخاص از نظر جسمی و... ضعیفتر از دیگران باشند، اما بدیهی است که قوانین و مقررات، همواره برای افراد معمولی و شرایط عادی وضع میشود، ولی در عین حال، همین حکم برای افراد خاص و یا در موارد خاصی ممکن است به طور موقت عوض شود; برای مثال، خداوند دربارة روزه گرفتن میفرماید: "چند روز معدودی را ]باید روزه بدارید[ و کسانی که از شما بیمار یا مسافر باشند، روزهای دیگری را ] به جای آن روزه بگیرند[ و بر کسانی که قدرت انجام آن را ندارند، لازم است کفاره بدهند..."; و در ادامه میفرماید: "خداوند راحتی شما را میخواهد نه زحمت شما را..."(بقره، 184و185) به یقین، آسانگیری در احکام برای افراد فقط به علت روزه گرفتن نیست، بلکه یک قاعدة کلی نسبت به تمام احکام اسلامی است; قاعدة "لاحرج" ]حرجی و سختی در اسلام نیست[ نیز، اصل کلی بالا را تأیید میکند، یعنی اساس قوانین اسلام، بر سختگیری نیست و اگر در جایی، حکمی مشقت شدید داشته باشد، به طور موقت برداشته میشود: "هُوَ اجْتَبَغکُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ;(حج،78) او شما را برگزید و در دین خود تکلیف مشقت باری برای شما قرار نداد." و شاید یکی از فلسفههای وجوب تقلید از مرجع تقلید زنده تشخیص به موقع همین شرایط استثنایی باشد. ب ـ دربارة کتابهای بینش که فرمودهاید: بهتر بود برای سنهای 10 ـ 11 سالگی قرار میدادند، پیشنهاد خوب و مورد تأییدی است. ج ـ انسان تا به سنّ تکلیف نرسیده، اشتباهها و گناهانش ثبت نمیشود، هرچند بهتر است در کودکی نیز گناه نکند; البته اگر گناهی که کرده "حق الناس" باشد; برای مثال ا گر کودکی شیشة همسایه را بشکند در درجة اول، بزرگ ترهای آن کودک باید خسارت بدهند و اگر کسی نفهمید و آن کودک به سنّ تکلیف رسید، واجب است خودش خسارت را بپردازد; اما وقتی به سنّ تکلیف رسید و گناهی کرد، خداوند برای جبران و نابودی گناه، توبه را قرار داده است و به وسیله توبه از تقصیراتش میگذرد و حتی بدی هایش را به خوبیها تبدیل میفرماید: "...إِلآ مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَـَـلِحًا فَأُوْلَغکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّ ?‹َاتِهِمْ حَسَنَـَتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا # وَ مَن تَابَ وَ عَمِلَ صَـَـلِحًا فَإِنَّهُو یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَابًا ...;(فرقان،70و71) مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند گناهان این گروه را به حسنات تبدیل میکند و خداوند آمرزنده و مهربان است و کسی که توبه کند و عمل صالح به جا آورد، به سوی خدا بازگشت میکند ] و پاداش خود را از او میگیرد.[(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 1، ص 636 ـ 637، دار الکتب الاسلامیة / همان، ج 15، ص 155 ـ 162.)
اضافه کردن دیدگاه جدید