الف‌) قرآن کریم در مورد تقلید چه دستوری داده است‌؟ ب‌) واجبات در قرآن چند دسته است‌؟

تقلید دو گونه است‌: 1. تقلید جایز و مشروع 2. تقلید ممنوع و حرام‌این دو نوع تقلید در روایتی ذیل آیه 78 سورة بقره توضیح داده شده است‌. قرآن کریم در این آیه شریفه قوم یهود را مورد مذمت قرار داده می‌فرماید: "وَ مِنْهُم‌ْ أُمِّیُّون‌َ لاَ یَعْلَمُون‌َ الْکِتَـَب‌َ إِلآ َّ أَمَانِی‌َّ وَ إِن‌ْ هُم‌ْ إِلآ یَظُنُّون‌َ;(بقره‌،78) پاره‌ای از آنان عوامانی هستند که کتاب خود را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمی‌دانند، و تنها به پندارهایشان دل بسته‌اند". در روایت آمده است که شخصی به امام صادق‌عرض کرد: عوام و بیسوادان یهود راهی نداشتند جز این که از علمای خود پیروی نمایند، اگر تقصیری هست متوجه علمای آن‌هاست پس چرا قرآن کریم بیسوادان یهود را به خاطر پیروی از دانشمندانشان مذمت می‌کند. اگر تقلید آنان از علمایشان مذموم است پس تقلید کردن ما هم از علمایمان باید مذموم باشد (چه تفاوتی بین ما و آن‌ها است‌). حضرت فرمود: عوام و علمای ما و عوام و علمای یهود از یک جهت مثل هم‌اند; و از یک جهت با یکدیگر تفاوت دارند; از آن جهت که مثل هم می‌باشند، خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علما مذمت کرده‌; و امااز آن جهت که فرق دارند نه‌. آن شخص عرض کرد: یابن رسول الله برایم توضیح دهید، حضرت فرمود: عوام یهود علمای خود را دیده بودند که عملاً مرتکب خلاف می‌شوند، دروغ می‌گویند، احکام خدا را به خاطر هواهای نفسانی تغییر می‌دهند و...; از طرفی نیز به حکم عقل و فطرت خداوندی می‌دانستند که هر کس چنین اعمالی داشته باشد نباید از او پیروی کرد و سخن خدا و پیامبر را از قول او قبول کرد; ولی در عین حال ]چشم بسته و[ بدون توجه به اعمال آنان از آن‌ها پیروی می‌کردند. عوام ما نیز اگر در فقهای خود اعمال خلاف‌، فسق و... مشاهده کنند، ولی در عین حال بدون توجه به این اعمال از آنان پیروی کنند، عیناً مانند عوام یهودند، و مورد مذمت و ملامت کلام خدا ]قرآن‌[ خواهند بود، "فاما من کان من الفقهأ صائناً لنفسه حافظاً لدینه‌..." اما هر کدام از فقها که خود نگهدار باشد، دین خود را حفظ کند، مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر الهی باشد بر عوام است که از چنین کسی تقلید کنند. بعد امام‌فرمود: "و ذلک لا یکون الا بعض فقهأ الشیعه لا جمیعهم‌..." بعضی از فقهای شیعه دارای این فضایل و کمالات هستند نه همة آن‌ها.( ر.ک‌: بحارالانوار، علامه مجلسی‌، ج 2، ص 87ـ88، مؤسسة الوفأ بیروت / تفسیر صافی‌، فیض کاشانی‌; ج 1، ص 147ـ148، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات / ده گفتار، شهید مطهری‌، ص 110ـ118، نشر صدرا. ) بنابراین تقلید جاهل از عالم فاسق حرام و ممنوع‌; ولی تقلید جاهل از عالم متعبد و پرهیزکار، جایز و مشروع است‌. تقلید جاهل از دانشمند متعهد و پرهیزکار یک امر وجدانی و بدیهی است که نیاز به دلیل ندارد.( کفایة الاصول‌، آخوند محمد کاظم الخراسانی‌، ص 472، نشر مؤسسه آل البیت‌. ) و در بین همه عقلا مراجعه به متخصص مانند پزشک‌، مهندس و سایر کارشناسان امری رایج و عقلایی است و در هر عصر و زمان اگر کسی نسبت به چیزی جاهل باشد به کسی که آگاه در آن مسأله است رجوع می‌کند، این شیوه (چنان که از روایات استفاده می‌شود) در زمان پیشوایان معصوم‌: نیز رواج داشته و مورد تأیید آن بوده است‌.( ر.ک‌: بحارالانوار، همان‌، ج 2، ص 82 / الاجتهاد و التقلید، رضا الصدر، ص 87، دارالکتاب اللبنانی بیروت‌. ) برخی از آیات قرآن که این روش فطری و عقلایی را تأیید می‌کند عبارتند از: 1. آیه "فَسْ ?‹َلُوَّا أَهْل‌َ الذِّکْرِ إِن کُنتُم‌ْ لاَ تَعْلَمُون‌َ;(نحل‌،43) اگر نمی‌دانید از آگاهان بپرسید". واژه "ذکر" گاه به معنای حفظ و گاه به معنای یادآوری (اعم از زبانی و لفظی یا درونی و باطنی‌) است‌.( ر.ک‌: مفردات الفاظ القرآن‌، راغب اصفهانی‌، ص 328، دارالقلم و دارالسامیه‌. ) به قرآن مجید نیز "ذکر" گفته شده‌(ر.ک‌: انبیأ، 24 و 50، ص 8. ) زیرا حقایقی را برای انسان بازگو و یادآوری می‌کند; بنابراین "اهل ذکر" از نظر مفهوم لغوی به کسانی گفته می‌شود که دارای آگاهی و اطلاع باشند و بتوانند حقایق را یادآوری و بیان نمایند، و معنای آیه شریفه این است که اگر مطلبی را نمی‌دانید از اهل اطلاع سؤال کنید، تا برای شما حقیقت را یادآوری و بازگو نمایند. این آیة شریفه در واقع بیانگر یک قانون کلی عقلایی در مورد "رجوع جاهل به عالم‌" یعنی همان "تقلید" است‌.( ر.ک‌: المیزان‌، علامه طباطبایی‌، ج 12، ص 271، دارالکتب الاسلامیة / تفسیر نمونه‌، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران‌، ج 11، ص 243ـ246، دارالکتب الاسلامیة‌. ) البته این نکته نیز لازم به یادآوری است که عالی‌ترین مصداق "اهل ذکر" چنان که در روایات آمده پیشوایان معصوم‌: هستند.( ر.ک‌، شواهد التنزیل‌، الحافظ الحاکم الحسکانی‌، تحقیق و تعلیق شیخ محمد باقر محمودی‌، ج 1، ص 432ـ437، مؤسسه الطبع و النشر و مجمع الثقافة الاسلامیة‌، علمأ و دانشمندان متعهد و پرهیزکار از مصادیق پایین‌تر آن به شمار می‌آیند. ) 2. آیه "وَمَا کَان‌َ الْمُؤْمِنُون‌َ لِیَنفِرُوا کَآفَّة‌ً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُل‌ِّ فِرْقَة‌ٍ مِّنْهُم‌ْ طَـآئِفَة‌ٌ لِّیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین‌ِ وَ لِیُنذِرُوا قَوْمَهُم‌;(توبه‌،122) شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند; چرا از هر گروهی از آنان‌، طایفه‌ای کوچ نمی‌کنند (و طایفه‌ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام‌) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن‌ها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!". گروهی از علمای اسلامی به این آیه بر مسأله جواز تقلید استدلال کرده‌اند، زیرا فراگیری تعلیمات اسلام و رساندن آن به دیگران در مسائل فروع دین‌، و پیروی شنوندگان از آن‌ها همان تقلید است‌. البته آیة فوق تنها از فروع دین بحث نمی‌کند و دیگر معارف اسلامی را نیز شامل می‌شود، ولی به هر حال فروع دین را نیز در بر دارد. اشکال مهمّی که این جا به نظر می‌رسد این است که در زمان پیامبر سخنی از اجتهاد و تقلید در میان نبود، و آن‌ها که مسائل اسلامی را فرا می‌گرفتند و به دیگران می‌رساندند، حکم مسأله گوهای زمان ما را داشتند نه حکم مجتهدان را; یعنی مسأله را از پیامبر6 گرفته و عیناً بدون هیچ گونه اظهار نظر برای دیگران نقل می‌کردند. (چنان که در علم اصول فقه به این آیه برای حجیت خبر واحد (قول ثقه‌) استدلال می‌شود). ولی با توجه به این که اجتهاد و تقلید، مفهوم وسیعی دارد، می‌توان اشکال فوق را پاسخ داد. توضیح این که‌: شکی نیست که علم فقه با وسعتی که امروز دارد در آن زمان وجود نداشت‌، و مسلمانان به راحتی مسائل را از پیامبر6 می‌آموختند، ولی با این حال چنان نبوده که همة بزرگان اسلام در حکم مسأله گویان زمان ما باشند، زیرا بسیاری از آن‌ها به عنوان قضاوت و یا امارت به نقاط دیگر می‌رفتند و طبعاً مسائلی پیش می‌آمد که عین آن را از پیامبر نشنیده بودند، ولی در عمومات و اطلاقات آیات قرآن مجید، وجود داشت‌، مسلماً آن‌ها را با تطبیق کلیات بر جزئیات‌، و به اصطلاح علمی "ردّ فروع به اصول‌" و "ردّ اصول به فروع‌" احکام آن‌ها را درک می‌کردند و این خود یک نوع اجتهاد (در حد سادة آن‌) است‌. این کار و امثال آن در زمان پیامبر بوده و به همین دلیل ریشة اصلی اجتهاد در میان صحابه و یاران او وجود داشت‌، هر چند همة یاران و اصحاب در این حد نبودند. از آن جا که آیة فوق یک مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مسأله گویان را شامل می‌شود، و هم قبول قول مجتهدان را; بنابراین با عموم آیه می‌توان بر جواز تقلید استدلال کرد.( تفسیر نمونه‌، همان‌، ج 8، ص 193ـ194. ) جهت آگاهی بیشتر از چگونگی استدلال به این دو آیه شریفه (محل‌، 43; توبه‌،122) و رفع شبهات و همچنین آگاهی از روایت مربوط به جواز تقلید به کتاب‌: "الاجتهاد و التقلید، رضا الصدر; ص 84، نشر دارالکتاب اللبنانی بیروت و التنقیح فی شرح العروة الوثقی‌، الاجتهاد و التقلید، تقریراً لبحث آیت الله العظمی السید ابوالقاسم الخوئی‌، تألیف میرزا علی الغروی التبریزی‌، ص 85ـ94، نشر دارالهادی للمطبوعات قم‌; مراجعه فرمایید. واجبات در قرآن به صورت خاصّی دسته‌بندی نشده است‌; امّا بر اساس آیة 177 بقره می‌توان به سه دسته تقسیم نمود: 1. واجبات اعتقادی‌; یعنی چیزهایی که اعتقاد به آن‌ها لازم است‌، مانند: ایمان به خدا، قیامت‌، فرشتگان‌، کتاب آسمانی‌، پیامبران و... که در قسمت اول آیه به آن‌ها اشاره شده است‌: "وَ لَـَکِن‌َّ الْبِرَّ مَن‌ْ ءَامَن‌َ بِاللَّه‌ِ وَ الْیَوْم‌ِ الاْ ?َخِرِ وَ الْمَلَغ‌کَة‌ِ وَ الْکِتَـَب‌ِ وَالنَّبِیِّین‌"(بقره‌،177) 2. واجبات عملی‌; یعنی اموری که انجام آن‌ها لازم است‌، مانند: اقامة نماز، پرداخت زکات و... "وَ أَقَام‌َ الصَّلَوَة‌َ وَ ءَاتَی الزَّکَوَة‌"(بقره‌،177) 3. واجبات اخلاقی‌; یعنی چیزهایی که لازم است انسان به آن‌ها خوی بگیرد; مانند: ملتزم بودن به عهد و پیمان‌، راست‌گویی و صبر و شکیبایی و... "وَ الْمُوفُون‌َ بِعَهْدِهِم‌ْ إِذَا عَـَهَدُواْ وَ الصَّـَبِرِین‌َ فِی الْبَأْسَآءِ وَ الضَّرَّآءِ وَ حِین‌َ الْبَأْس‌..."(بقره‌،177) دانشمندان برای واجبات دسته‌بندی‌های دیگر نیز گفته‌اند مانند: واجب تعیینی و تخییری‌، عینی و کفایی‌، موسع و مضیق و... که این جا مجال بیان آن‌ها نیست‌.( ر.ک‌: اصول فقه‌، محمد رضا المظفر، ج 1، ص 81ـ88، نشر دانش اسلامی‌. )

اضافه کردن دیدگاه جدید

کد امنیتی
This question is for testing whether or not you are a human visitor and to prevent automated spam submissions.