الف) از نظر قرآن آیا انسان باید حتماً مرجع تقلید داشته باشد؟ یا این که خودمان میتوانیم چیزهای بد و خوب، حرام و حلال و... را بدانیم؟ ب) د
برای روشن شدن پاسخ، بیان چند نکته ضروری است: 1. جایگاه علمأ دین و مراجع تقلید: از دیدگاه قرآن کریم، دانشمندان، به ویژه علمأِ دین جایگاه و مقام خاص و عظیمی دارند: "وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَـَتٍ;(مجادله،11) (خداوند به) کسانی که از علم بهره دارند درجات عظیمی میبخشد." "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ َّ إِلَـَهَ إِلآ هُوَ وَالْمَلَـََّئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَآئِمَام بِالْقِسْطِ لاَ َّ إِلَـَهَ إِلآ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ;(آل عمران،18) خداوند گواهی میدهد که معبودی جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش (نیز هر کدام به گونهای) گواهی میدهند، در حالی که (خداوند) قیام به عدالت دارد. معبودی جز او نیست که هم تواناست و هم حکیم". در این آیه، دانشمندان واقعی در ردیف فرشتگان قرار گرفتهاند، و این خود امتیاز دانشمندان را بر دیگران اعلام میکند. پیامبر اکرممیفرماید: "برتری عالم بر عابد هم چون برتری ماه در شب بدر، بر سایر ستارگان است".(اصول کافی، کلینی;، ج 1، ص 34، دارالکتب الاسلامیة.) 2. نقش علمأ دین و مراجع تقلید: در طول تاریخ اسلام، نقش روحانیت، محافظت، گسترش، تبیین و ترویج دین خدا بوده است. و این امری غیر قابل انکار است. مراجع تقلید با جهد و تلاش بسیار توانستند معارف، احکام و روایات امامان معصوم: را بشناسند، استنباط کنند، و مفاهیم اسلام را به آیندگان بسپارند، تا به دست ما برسد. چه بسا دانشمندان دینی که برای حفظ دین خونها دادهاند، که نمونههای بسیاری دارد. 3. فلسفة مراجعه به عالمان و مراجع تقلید: یک اصل مسلم عقلی و عقلایی آن است که، هر کس در هر زمینهای تخصص نداشت، لازم است برای رفع نیازمندی خود به متخصص آن رجوع کند; انسان مریض به پزشک، کشاورز به مهندس کشاورزی، دانشآموز به معلم و... رجوع به عالِم دین و مراجع تقلید نیز از این قاعده مستثنی نیست. از آن جا که استنباط و به دست آوردن معارف و احکام دین فقط از جانب متخصص آن امکانپذیر است، ما که انسانهایی مکلف هستیم به حکم قطعی عقل برای شناخت معارف و عمل به احکام الهی لازم است به اهل فن این رشته رجوع کنیم. قرآن کریم نیز میفرماید: "فَسْ ?‹َلُوَّا أَهْلَ الذِّکْر;(نحل،43) اگر نمیدانید از اهل اطلاع بپرسید". البته، راهِ شناخت دین و عالِم شدن به علوم دینی برای همگان باز است; اما تا وقتی انسان به این مرحله نرسیده است، بدیهی است که لازم است به متخصصان آن مراجعه کند. نتیجه آن که: همه انسانها به حکمِ وظیفه، برای کسب سعادت دنیا و آخرت موظفند دین خدا را بشناسند و به آن عمل کنند; و چون این کار بدون مراجعه به علما و مراجع به عنوان کارشناسان علوم دینی امکانپذیر نیست، پس اگر مراجعه نکنیم نمیتوانیم به وظیفة الهی خود عمل کنیم، و در نهایت شناخت دین و عمل به آن برای ما ناقص میماند. بنابراین، تکمیل دین بدون عالم و مرجع دین برای اکثر افراد ممکن نیست.(ر.ک: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 2، ص 346ـ348; همان، ج 23، ص 430ـ444; همان، ج 11، ص 146ـ240، درالکتب الاسلامیة.) لذا قرآن کریم سفارش نموده است تا عدهای بروند درس بخوانند و مسائل دینی را بفهمند و فقیه شوند: "وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَـآغفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوَّاْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ ;(توبه،122) همة مؤمنان را نرسد (نمیتوانند) که ]برای فراگیری علوم دینی و مجاهدت در راه حق[ کوچ کنند، پس چرا از هر گروهی از مؤمنان عدهای کوچ نکنند تا در دین، فقیه ]و مجتهد[ شوند و پس از بازگشت، قوم خود را انذار کنند، باشد که از ]ارتکاب گناه[ بر حذر باشند". در روایات نیز به این مطلب اشاره شده است; از جمله در روایت معروفِ "مقبوله عمر بن حنظله" از قول امام صادقآمده است: "...(در اختلافات و مسائل خود) از میان خودتان به کسی رجوع کنید که به حدیث ما آگاه بوده و صاحبنظر در حلال و حرام ما و عارف به احکام باشد و به حکمیت او رضایت دهند و من نیز او را بر شما حاکم قرار دادم".(وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 18، ص 99.) در پایان یادآور میشویم که: تقلید در مسائل اعتقادی، مانند اعتقاد به وجود خدا، معاد و نبوت و... جایز نیست و هر انسانی باید با تفکر و تعقل خویش، به این امور معتقد شود و همینطور در ضروریات دین، مانند اصل وجوب نماز، حرمت زنا، شرب خمر و...، و قطعیات یا یقینیات، تقلید راه ندارد و در غیر این موارد از فروع دین، یا باید مجتهد بود و یا این که به مجتهد رجوع و از ایشان تقلید نمود. ب) حضرت آدمغ اولین انسانی است که خداوند او را خلق کرد و یکی از پیامبران الهی است که نام او چندین بار در قرآن آمده است و خلاصة داستان زندگی حضرت آدمغ در زیر میآید: مدتها بود که در روی زمین جاندارانی زندگی میکردند ولی از انسان خبری نبود تا اینکه ارادة خداوند بر این تعلّق گرفت که آدمغ را بیافریند. آنگاه به فرشتگان فرمود: "میخواهم در روی زمین و از خاک، انسانی بیافرینم وقتی او شکل گرفت و از روح خودم در او دمیدم، پس همگی بر او سجده کنید." به یکباره همة فرشتگان در مقابل آدمغ به سجده افتادند ولی شیطان ـ که هرچند از فرشتگان نبود ولی با عبادت زیاد خود را به مقام آنها رسانده بود - از سجده امتناع کرد. خداوند به او فرمود: "چرا سجده نکردی؟" گفت: زیرا من از او بهترم. پروردگار فرمود: "پس اینک از این جایگاه آسمانی و از میان فرشتگان بیرون رو که اینجا جای غرور و خودبزرگبینی نیست." شیطان از خداوند خواست که تا روز قیامت او را زنده نگهدارد. خداوند نیز او را تا روز قیامت مهلت داد که زنده بماند. شیطان رو به خداوند گفت: حال که من گمراه شدهام در مسیر انسانها کمین میکنم و سعی میکنم همة آنها را فریب دهم. خداوند فرمود: "بندگان - خوب - من فریب تو را نمیخورند ولی کسی که فریب تو را بخورد او نیز در آتش دوزخ خواهد بود." آنگاه پروردگار مهربان آدم و حوا را در بهشت جای داد و به آنها وحی کرد که در بهشت آزادند از تمام نعمتهای الهی استفاده کنند ولی اجازه ندارند از یک گیاه (در قرآن تعبیر به درخت (شجره) شده است) - گندم - بخورند. روزها گذشت و آدم و حوا در بهشت زندگی را به خوشی و آسایش میگذراندند و شیطان سعی داشت به هر وسیلة ممکن آنها را فریب دهد ولی موفق نمیشد تا آنکه یک روز خود را به آدم نزدیک کرد و گفت: ای آدم به خدا قسم که من دوست و خیرخواه شما هستم. اگر از گیاه ممنوع شده بخورید، هیچگاه نمیمیرید و برای همیشه در بهشت جاودان خواهید ماند، آدم و حوا نخست به حرفهای او گوش نکردند ولی او آن قدر به وسوسههای خود ادامه داد که کم کم کنجکاوی آنان برانگیخته شد. آنان نمیدانستند شیطان دروغ میگوید به خصوص که چند بار نیز قسم یاد کرده بود که راست میگوید و دوست آدم و همسرش است. بر اثر وسوسههای شیطان آدم و حوا برای لحظهای کوتاه، دستور خداوند را فراموش کردند و از آن گیاه خوردند... به یک باره تمام لباسهای آنان فرو ریخت. آنان به ناچار با برگهای درختان خود را پوشاندند. آنان که دریافته بودند شیطان آنان را فریب داده است به درگاه خداوند توبه کردند. خداوند مهربان نیز توبة آنان را پذیرفت ولی زمین را مسکن آنان قرار داد. آنان از آن پس مجبور بودند که با کار و فعالیت زیاد وسایل زندگی خود را فراهم کنند. چند ماه بعد، اوّلین فرزند آنان به دنیا آمدند و کم کم نسل انسانها روی زمین گسترش یافت. ...این بود خلاصهای از داستان زندگی حضرت آدم و حوّا8 که در سورههای بقره آیات 30 - 38، اعراف آیات 11 - 27، طه آیات 115 - 123 و... به آن اشاره شده است.
اضافه کردن دیدگاه جدید